نوشته‌ها

مجسمه خیام اثر استاد ابوالحسن صدیقی

مجسمه خیام اثر استاد ابوالحسن صدیقی

در این کتاب که بیان کرده آمد در کشف حقیقت نوروز که به نزدیک ملوک عجم کدام روز بوده است و کدام پادشاه نهاده است و چرا بزرگ داشته اند آن را و دیگر آیین پادشاهان و سیرت ایشان در هر کاری مختصر کرده آید انشاءالله تعالی.

اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود یکی آن که هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز به اول دقیقه ی حمل باز آید به همان وقت و روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند (۱) آمدن چه هر سال از مدت همی کم شود، و (۲) چون جمشید آن روز (۳) اول (۴ ) ملوک عجم به پادشاهی بنشست خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند. بنگریست که آن روز بامداد آفتاب به اول دقیقه حمل آمد،  موبدان عجم را گرد کرد و بفرمود که تاریخ از اینجا آغاز کنند.

موبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند و چنین گفتند موبدان عجم که دانایان  (۵) روزگار بوده اند که ایزد تبارک و تعالی دوانزده فرشته آفریده است، از آن چهار فرشته بر آسمان ها گماشته است تا آسمان را و هرچه اندر او است از اهرمنان نگاه دارند و چهار فرشته را بر چهار گوشه جهان گماشته است تا اهرمنان را گذر ندهد که از کوه قاف برگذرند و چنین کنند که چهار فرشته در آسمان ها و زمین ها می گردند و اهرمنان را دور می دارند از خلایق. و چنین میگویند که این جهان اندر میان  آن جهان چون خانه ای ست نو اندر سرای کهن برآورده و ایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمان ها و زمین  ها را بدو پرورش داد ، و جهانیان چشم بر وی دارند که نوری ست از نورهای ایزد تعالی و اندر وی با جلال و تعظیم نگرند که در آفرینش وی را ایزد تعالی عنایت بیش از دیگران بوده (۶) است.

و گویند مثال این چنان است که ملکی بزرگ اشارت کند به خلیفتی از خلفای [خویش] (۷) که او را بزرگ دارند و حق هنر وی بدانند که هر که وی را بزرگ داشته است ملک را بزرگ داشته باشد و گویند چون ایزد تبارک و تعالی بدان هنگام که فرمان فرستاد که ثبات بر(۸) کرد تا تابش و منفعت او به همه چیزها برسد. آفتاب از سر حمل برفت و آسمان  او را بگردانید و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد مر تاریخ این جهان را، و پس از آن به هزار و چهارصد و شصت و یک سال به همان دقیقه و همان روز باز رسید، و آن مدت هفتاد [و سه بار قران] (۹) کیوان و اورمزد باشد که آن را قران صغری خوانند و این قران هر بیست سال باشد و هرگاه که آفتاب دور خویشتن سپری کند و بدین جای برسد و زحل و مشتری را به همین برج که هبوط زحل اندر او است قران بود با مقابله ی این برج که زحل اندر او است یک دور این جا و یک دور آن جا بر این ترتیب یاد کرده آمد، و جایگاه کواکب نموده شد، چنانکه آفتاب از سر حمل روان شد، و زحل و مشتری با یکدیگر کواکب آن جا بودند ، به فرمان ایزد تعالی حال های آدم دیگرگون گشت، چیزهای نو پدید آمد، مانند آنکه در خورد عالم و گردش بود، و چون آن وقت را دریافتند ملکان عجم از بهر بزرگ داشت آفتاب را و از بهر آن که هر کس این روز را در نتوانستندی یافت نشان کردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند.

و چنین گویند که گیومرث این روز ها آغاز تاریخ کرد هر سال آفتاب را و چون یک دوره  آفتاب بگشت در مدت سیصد و شصت و پنج روز به دوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز، و هر یکی را از آن نامی نهاد و به فریشته [ ای] (۱۰). باز بست از آن دوانزده فرشته که ایزد تبارک و تعالی ایشان را بر عالم گماشته است، پس آنگاه دور بزرگ را که سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروزی است سال بزرگ نام کرد و به چهار قسم کرد، چون چهار قسم از این سال بزرگ بگذرد نوروز بزرگ و نو گشتن احوال عالم باشد. و بر پادشاهان واجب ست آیین و رسوم ملوک به جای آوردن از بهر مبارکی و از بهر تاریخ را و خرمی کردن به اول سال، که هر روز نوروز جشن کند و به خرمی پیوندد تا نوروز دیگر عمر در شادی و خرمی گذارد ، و این تجربت حکما از برای پادشاهان کرده اند.

فروردین ماه ، به زبان پهلوی است، معنیش چنان باشد که این آن ماه است که آغاز رستن نبات در وی باشد و این ماه مر برج حمل راست که سرتاسر وی آفتاب اندر این برج باشد.

اردیبهشت ماه، این ماه را اردبهشت نام کردند یعنی این ماه آن ماه ست که جهان اندر وی به بهشت ماند از خرمی، وارد به زبان پهلوی مانند بود و آفتاب اندر این ماه بر دور راست در برج ثور باشد و میانه بهار بود.

خرداد ماه، یعنی آن ماه است که خورش دهد مردمان را از گندم و جو میوه ، و آفتاب در این ماه در برج جوزا باشد.

تیر ماه، این ماه را بدان تیرماه خواندند که اندر او جو و گندم و دیگر چیزها را قسمت کنند و تیر آفتاب از غایت بلندی آفتاب فرود آمدن گیرد، و اندر این ماه آفتاب در برج سرطان باشد و اول ماه از فصل تابستان بود.

مرداد ماه، یعنی خاک داد خویش بداد از برها و میوه ها[ی] پخته که در وی به کمال رسد و نیز هوا در وی مانند غبار خاک باشد و این ماه میانه تابستان بود و قسمت او از آفتاب مر برج اسد باشد.

شهریور ماه، این ماه را از بهر آن شهریور خوانند که ریو دخل بود ، یعنی دخل پادشاهان در این ماه باشد و در این ماه برزگران را دادن خراج آسان تر باشد و آفتاب در این ماه در سنبله باشد و آخر تابستان بود.

مهر ماه، این ماه را از آن مهرماه گویند که مهربانی بود مردمان را بر یکدیگر ، از هر چه رسیده باشد از غله و میوه نصیب باشد بدهند و بخورند به هم و آفتاب در این ماه در میزان باشد و آغاز خریف بود.

آبان ماه، یعنی آبها در این ماه زیادت گردد از باران ها که آغاز کند ، و مردمان آب گیرند از بهر کشت و آفتاب در این ماه در برج عقرب باشد.

آذر ماه، به زبان (۱۱) ، پهلوی آذر آتش بود ، و هوا در این ماه سرد گشته باشد و به آتش حاجت بود، یعنی ماه آتش، و نوبت آفتاب در این ماه مر برج قوس را باشد.

دی ماه، به زبان پهلوی دی دیو باشد به دان سبب این ماه را دی خوانند که درشت بود و زمین از خرمیها دور مانده بود، و آفتاب در جدی بود و اول زمستان باشد.

بهمن ماه، یعنی این ماه به همان ماند و مانند بود به ماه دی به سردی و به خشکی و به کنج اندر مانده و نیز آفتاب اندر این ماه به خانه زحل باشد به دلو با جدی پیوند دارد.

جوانی خیام – اثر استاد حسین بهزاد

جوانی خیام – اثر استاد حسین بهزاد

اسفندار مذماه، این ماه را بدان اسفندار مذ خوانند که اسفند به زبان پهلوی میوه بود یعنی اندر این ماه میوه ها و گیاه ها دمیدن گیرد و نوبت آفتاب به آخر برج ها رسد به برج حوت.

پس گیومرث این مدت را بدین گونه به دوانزده بخش کرد و ابتدای تاریخ پدید کرد و پس از آن چهل سال بزیست. چون از دنیا برفت هوشنگ بجای او نشست و نهصد و هفتاد سال پادشاهی راند و دیوان را قهر کرد و آهنگری و درودگری و بافندگی پیشه آورد و انگبین از زنبور و ابریشم از پیله بیرون آورد و جهان به خرمی بگذاشت و به نام نیک از جهان بیرون شد و از پس او طهمورث بنشست و سی سال پادشاهی کرد و دیوان را در اطاعت آورد و بازارها و کوچه ها بنهاد و ابریشم و پارچه بافت و رهبان بز سپ (۱۲) در ایام او بیرون آمد و دین صابیان آورد و او دین بپذیرفت و زنار بربست و آفتاب را پرستید، و مردمان را دبیری آموخت و او را طهمورث دیوبند خواندندی و از پس او پادشاهی به برادرش جمشید رسید و از این تاریخ [و] (۱۳) هزار و چهل سال گذشته بود و آفتاب اول روز به فروردین تحویل کرد و به برج نهم آمد. چون از ملک جمشید چهارصد و بیست و یک سال بگذشت این دور تمام شده بود و آفتاب به فروردین خویش به اول حمل باز آمد ، و جهان بر وی راست گشت، دیوان را مطیع خویش گردانید و بفرمود تا گرمابه ساختند و دیبا را ببافتند و دیبا را پیش از ما دیو بافت خواندندی، اما آدمیان به عقل و تجربه و روزگار بدینجا رسانیده اند که می بینی و دیگر خر را بر اسب افکند تا استر پدید آورد و جواهر از معادن بیرون آورد و سلاحها و پیرایه ها همه او ساخت از زر و نقره و مس و ارزیر و سرب از کانها بیرون آورد و تخت و تاج و یاره و طوق و انگشتری او کرد و مشک و عنبر و کافور و زعفران و عود و دیگر طیبها او به دست آورد پس در این روز که یاد کردیم جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود که هر سال چون فروردین نو شود آن روز جشن کنند و آن روز نو دانند تا آن گاه که دور بزرگ باشد که نوروز حقیقت بود، و جمشید در اول پادشاهی سخت عادل و خدای ترس بوده و جهانیان او را دوست دار بودند و بدو خرم و ایزد تعالی او را فری و عقلی داده بود که چندین چیزها بنهاد و جهانیان را به زر و گوهر و دیبا و عطرها و چهارپایان بیاراست چون از ملک او چهارصد و اند سال بگذاشت دیو بدو راه یافت و دنیا در دل او شیرین گردانید، و دنیا در دل کسی شیرین مباد. منی در خویشتن آورد، بزرگ منشی و بیدادگری پیشه کرد و از خواسته ی مردمان گنج نهادن گرفت، جهانیان ازو به رنج افتادند و شب و روز از (۱۴)ایزد تعالی زوال ملک او می خواستند، آن فر ایزدی از او برفت. تدبیرهاش همه خطا آمد. بیوراسپ که او را ضحاک خوانند از گوشه ای درآمد و او را بتاخت و مردمان او را یاری ندادند از آنکه از او رنجیده بودند به زمین هندوستان گریخت بیوراسپ (۱۵) به پادشاهی بنشست و عاقبت او را به دست آورد و پاره به دو نیم کرد و بیوراسب هزار سال پادشاهی کرد. به اول دادگر بود و به آخر بیداد گشت هم به گفتار و هم به کردار دیو از راه بیفتاد و مردمان را رنج می نمود تا آفریدون از هندوستان بیامد و او را بکشت و به پادشاهی بنشست و آفریدون از تخم جمشید بود پانصد سال پادشاهی کرد.

حکیم عمر خیام – اثر استاد حسین بهزاد

حکیم عمر خیام – اثر استاد حسین بهزاد

 

چون صد و شصت و چهار سال از ملک آفریدون بگذشت دور دوم از تاریخ گیومرث تمام شد و او دین ابراهیم علیه السلام پذیرفته بود و پیل و شیر و یوز را مطیع گردانید و خیمه و ایوان او ساخت و تخم و درختان میوه دار و نهال و آب های روان در عمارت و باغ ها او آورد، چون ترنج و نارنج و بادرنگ و لیمو و گل و بنفشه و نرگس و نیلوفر و مانند این در بوستان آورد و مهرگان هم او نهاد و همان روز که ضحاک را بگرفته و ملک بر وی راست گشت جشن سده بنهاد و مردمان که از جور و ستم ضحاک برسته بودند پسندیدند و از جهت فال نیک آن روز را جشن کردندی و هر سال تا امروز آیین آن پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به جای میآرند. چون آفتاب به فروردین خویش رسید آن روز آفریدون به نو جشن کرد و از همه جهان مردم گرد آورد و عهدنامه بنشت و گماشتگان را داد فرمود و ملک بر پسران قسمت کرد. ترکستان از آب جیحون تا چین و ماچین توژ را داد و زمین روم مرسلم را و زمین ایران و تخت خویش را به ایرج داد و ملکان ترک و روم و عجم هم از یک گوهرند و خویشان یکدیگرند و همه فرزندان آفریدونند و جهانیان را واجب است آیین پادشاهان بجای آورند از بهر آنکه از تخم وی اند و چون روزگار او بگذشت و آن دیگر پادشاهان که بعد از او بودند به روزگار گشتاسب. چون از پادشاهی گشتاسب سی سال بگذشت زردشت بیرون آمد و دین گبری آورد و گشتاسب دین او بپذیرفت و بر آن می[رفت] (۱۶)و از گاه جشن آفریدون (۱۷) تا این وقت نهصد و چهل سال گذشته بود و آفتاب نوبت خویش به عقرب آورد. گشتاسب بفرمود تا کبیسه کردند و فروردین آن روز به اول سرطان گرفت و جشن کرد و گفت این روز را نگاه دارید و نوروز کنید که سرطان طالع عمل است و مر دهقانان را و کشاورزان را بدین وقت حق بیت المال دادن آسان بود و بفرمود که هر صد و بیست سال کبیسه کنند تا سال ها بر جای خویش بماند و مردمان اوقات خویش را به سرما و گرما بدانند. پس آن آیین تا به روزگار اسکندر رومی که او را ذوالقرنین خوانند بماند و تا آن وقت کبیسه نکرده بودند. و مردمان هم بر آن می رفتند تا به روزگار اردشیر بابکان که او کبیسه کرد و جشن بزرگ داشت و عهدنامه بنوشت و آن روز [ را نوروز ] (۱۸) بخواند و هم بر آن آیین می رفتند تا به روزگار نوشین روان عادل. چون ایوان مدائن تمام گشت نوروز کرد و رسم به جا آورد چنانکه آیین ایشان بود. اما کبیسه نکرد و گفت این آیین به جا مانند تا به سر دور که آفتاب به اول سرطان آید تا آن اشارت [ که ] گیومرث و جمشید کردند از میان برخیزد. این بگفت و دیگر کبیسه نکرد تا به روزگار مأمون خلیفه. او بفرمود تا رصد بکردند و هر سالی که آفتاب به حمل آمد نوروز فرمود کردن و زیج مأمونی برخاست و هنوز از آن زیج تقویم می کنند تا به روزگار المتوکل علی الله.

متوکل وزیری داشت نام او محمد بن عبدالملک، او را گفت افتتاح خراج در وقتی می باشد که مال در آن وقت از غله دور باشد و مردمان را رنج میرسد و آیین ملوک عجم چنان بوده است که کبیسه کردند تا سال به جای (۱۹) خویش باز آید و مردمان را به مال گزاردن رنج کم تر رسد چون دست شان به ارتفاع رسد. متوکل اجابت کرد و کبیسه فرمود و آفتاب را از سرطان به فروردین بازآوردند و مردمان در راحت افتادند و آن آیین بماند و پس از آن خلف بن احمد امیر سیستان کبیسه دیگر بکرد که اکنون شانزده روز تفاوت از آنجا کرده است و سلطان سعید معین الدین ملک شاه را انارالله برهانه از این حال معلوم کردند بفرمود تا کبیسه کنند و سال را بجایگاه خویش بازآرند . حکما عصر از خراسان بیاوردند و هر آلتی که رصد را به کار آید بساختند از دیوار و ذات الحق و مانند این و نوروز را به فروردین بردند ولیکن پادشاه را زمانه زمان نداد و کبیسه تمام ناکرده بماند. این است حقیقت نوروز و آنچه از کتابهای (۲۰) متقدمان یافتیم و از گفتار دانایان شنیده ایم. اکنون بعضی از آیین ملوک عجم یاد کنیم بر سبیل اختصار و باز به تفصیل نوروز بازگردیم بعون الله و حسن توفیقه.

پانوشت ها :

 

۱- متن « بتواند».

۲- « و» را خط زده و بالای آن « پس» نوشته اند.

۳- به خط جدیدی « را » در بالای سطح اضافه شده است.

۴- « از » به خط دیگری اضافه شده است.

۵- در نسخه دانائان. در بالا به خط دیگری « یان » اضافه شده است.

۶- به خط جدید بالای « بوده » یک « را » اضافه شده است.

۷- در متن افتاده ولی در پاصفحه هست.

۸- متن: ثبات نو برکرد تا تابش

۹- در متن نیست ، اصلاح مجتبی مینوی

۱۰- در متن نیست.

۱۱-  در متن « بران » است.

۱۲- در متن « ترست » آمده است.سنچ : بوذاسف در متون تاریخی

۱۳- در متن اضافه است.

۱۴- در متن « از » بالای سطر است

۱۵- در متن « بیواسب » آمده است

۱۶- در متن نیست.

۱۷- بعد از « آفرو» « و » اضافه دارد.

۱۸- در متن نیست.

۱۹- « به جای » بالای سطر نوشته شده است.

۲۰- متن « لباههای ».

 

متنی که خواندید فصل اول کتاب نوروز نامه نوشته ی “ عمربن ابراهیم خیام نیشابوری” به تصحیح “ علی حصوری ” است. همان طور که در انتهای متن خیام گفته است ، شروع به شرح آیین های مختلف عجم میکند که با ” اندر آیین پادشاهان عجم ” شروع می شود و در انتها به ” حکایت اندر منفعت شراب ” و ” گفتار اندر خاصیت روی نیکو ” می پردازد و کتاب به اتمام میرسد ، تصحیح علی حصوری اولین بار توسط انتشارات طهوری منتشر شده است و سپس توسط نشر چشمه باز نشر شده است.

پانوشت ها و رسم الخطی که ما در بخش تاریخ علم نجوم سایت رصدگاه آورده ایم از چاپ چهارم نشر چشمه ( ۱۳۸۸ ) است. برای خواندن بقیه ی فصول ، می توانید کتاب را از نشر چشمه تهیه نمایید.

– دو مینیاتوری که در این صفحه به کار رفته اند ، از استاد حسین بهزاد هستند ، اولی با نام ” جوانی خیام ” و دومی با نام ” حکیم عمر خیام “.

 

کتاب نوروزنامه

کتاب نوروزنامه

– برای خرید کتاب از نشر چشمه روی لینک زیر کلیک کنید :

http://www.cheshmeh.ir/book/view.aspx?guid=385f6de3-f7a3-4d10-a6ac-41022111ddba

 

– اطلاعات بیشتر راجع به زندگی خیام را می توانید در ویکی پدیای فارسی بخوانید :

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%85

 

 

شیرین ، شاهزاده ی ارمنی ، از این که پرستارانش مجبورند هر روز مقدار زیادی راه بروند تا بتوانند برای او شیر بیاورند ناراحت است. او که به جز شیر به چیز دیگری لب نمی زند ، از شاپور ، مشاور خسرو ، میخواهد که چاره ای بیاندیشد ، شاپور از یکی از همکلاسی های قدیمی اش که اکنون مهندس است صحبت میکند و چاره ی کار را در دستان او میبیند : فرهاد

 

شاپور فرهاد را اینچنین معرفی میکند :

که هست اینجا مهندس مردی استاد

 جوانی نام او فرزانه فرهاد

بوقت هندسه عبرت نمائی

مجسطی دان اقلیدس گشائی

علی اکبر دهخدا عبرت نما را به معنای ” آنچه موجب شگفتی می شود ” آورده است. یعنی فرهاد چنان در هندسه متبحر است که سبب شگفتی می گردد.

مجسطی نیز کتاب مشهوری در تاریخ نجوم است ، مجسطی مهم ترین کتاب بطلمیوس است ، شروح بسیاری نیز در دوره ی اسلامی بر روی آن نوشته اند ، اولین شرحی که مسلمانان بر مجسطی نوشته اند توسط جابرابن حیان نوشته شده است. البته مانند تمام کتاب هایی که به جابر نسبت داده اند ، ممکن است توسط شخص دیگری نیز نگارش شده باشد و تنها به افتخار جابر به او نسبت داده شده باشد ( در کیمیا ، اکثر کتاب ها را به جابر نسبت می دهند ، و تقریبا شخصیتی افسانه ای دارد ) در شرح جابرابن حیان ، تنها قسمت هایی خاص از کتاب بطلمیوس ترجمه و شرح داده شده اند.

البته احتمالا اولین ترجمه ی کامل از مجسطی ، توسط یحیی برمکی و گروهی تحت نظر او در ” خانه ی دانش ” یا ” بیت الحکمه ” که توسط مامون عباسی در بغداد راه اندازی شده بود صورت گرفته است.

اما مهم ترین شرحی که بر مجسطی در دوره ی اسلامی نوشته شده ، توسط خواجه نصیرالدین طوسی تحت عنوان ” تحریر مجسطی ” نگاشته شده است ، کتاب خواجه ، مانند کتاب اصلی در ۱۳ بخش است و در اصل ترجمه ای آزاد از کتاب اقلیدس است ، مقالات ۱۳ گانه ی آن عبارتند از :

مقاله اول:  کلیاتی درباره علم نجوم و بعضی مبادی مثلثات کروی.
مقاله دوم : بعضی محاسبات نجومی مثل یافتن سعه المشرق.
مقاله سوم:  طول سال شمسی و قمری و شرح چند تقویم مختلف. ( خواجه در این مقاله موارد بسیاری را به اصل کتاب اضافه کرده است )
مقاله چهارم:  درباره حرکات مختلف ماه.
مقاله پنجم : درباره برخی حرکات سیارات و اختلاف منظر ماه.
مقاله ششم : درباره اجتماع و استقبال سیارات و خسوف و کسوف.
مقاله هفتم:  حرکت ثوابت و جداول مختصات ستارگان در نیمه شمالی آسمان.
مقاله هشتم:  جداول مختصان ستارگان در نیمه جنوبی آسمان.
مقاله نهم:  درباره بعضی اصول حرکت های سیارات و حرکت های مختلف عطارد.
مقاله دهم:  وضوع حرکت های مختلف زهره.
مقاله یازدهم : درباره حرکت خارج از مرکز سیارات علوی.
مقاله دوازدهم : موضوع رجوع سیارات.
مقاله سیزدهم : حرکت سیارات در عرض دایره البروجی.

البته خواجه نصیر ، در تحریر مجسطی به اقلیدس ایراداتی نیز گرفته است و به تصحیح آن ها پرداخته است و اضافاتی نیز در برخی مباحث دارد.

فرهادی که بایستی در مثلث عشقی نظامی ، در مقابل شاهنشاهی مانند خسرو پرویز ، جذابیت هایی داشته باشد برای جذب شیرین ، استاد هندسه و مجسطی دان معرفی می گردد. مجسطی دان و منجم بودن در نظر نظامی چنان ارجمند است که در مخزن الاسرار ، هنگامی که می خواهد به مدح ملک فخرالدین بهرامشاه بن داود بپردازد او را چنین معرفی میکند :

خضر سکندر منش چشمه رای

قطب رصد بند مجسطی گشای

یعنی او را نیز مفتخر به منجم بودن می کند.

و یا در اقبال نامه اش ، خود را نیز منجم میخواند :

جهان فیلسوف جهان خواندم

رصد بند هفت آسمان داندم

جهان مدخل از دانش آراستم

 نبشتم درو هر چه می‌خواستم

همه در شناسائی اختران

فرو گفته احوال گردون درآن

البته فرهادی که توسط شاپور برای شیرین تصویر می شود تنها منجم و هندسه دان نیست ، او هنرمندی تیز پنجه نیز هست :

به تیشه چون سر صنعت بخارد 

زمین را مرغ بر ماهی نگارد

به صنعت سرخ گل را رنگ بندد

به آهن نقش چین بر سنگ بندد

به پیشه دست بوسندش همه روم

به تیشه سنگ خارا را کند موم

اما کاری که شیرین از فرهاد میخواهد کشیدن کانالی سنگی از میان گل های زهر آگینی است که باعث می شود چوپانان نتوانند گوسفندان را به نزدیکی کاخ شیرین بیاورند. شیرین میخواهد که کانالی کشیده شود که در ابتدای آن چوپانان شیر گوسفندان را بدوشند و سپس شیر به نزد پرستاران شیرین بیاید و از آن استفاده کنند.

گله دور است و ما محتاج شیریم

طلسمی کن که شیر آسان بگیریم

زما تا گوسفندان یک دو فرسنگ 

بیاید کند جویی محکم از سنگ

که چوپانانم آن جا شیر دوشند

پرستارانم اینجا شیر نوشند

و استاد هندسه و مجسطی دان ِ هنرمند ، در عرض یک ماه ، در میان سنگ خارا کانالی می سازد که شیر گوسفندان را به نزد شیرین می آورد و در انتهای آن حوضی می سازد که حوض کوثرش زد بوسه بر دست.

 

 

برای مطالعه ی بیشتر :

– متن کامل خسرو و شیرین نظامی را در اینجا  می توانید بخوانید .

– برای اطلاعات بیشتر در مورد جابر ابن حیان این مقاله را دانشنامه بزرگ اسلامی ببینید :

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=4292

– درباره ی بیت الحکمه نیز این مقاله اطلاعات جامعی دارد :

http://www.jazirehdanesh.com/find.php?item=19.488.566.fa

– همچنین این مقاله از صدرا قائد علی ، به خوبی شخصیت پردازی های نظامی را تحلیل می کند و اطلاعات بیشتری در مورد فرهاد به شما می دهد :

http://rasekhoon.net/article/show-62456.aspx

– در نهایت می توانید از این آدرس سمفونی خسرو و شیرین اثر مایسترو لوریس چکناواریان را دانلود کنید و لذت ببرید :

http://www.25minds.com/persian/?p=968

این مطلب به خوبی شناخته شده است که بطلمیوس در المجسطی ، به افلاک آسمانی همچون اشکال هندسی نظر داشته و آنها را برای « نجات ظواهر » فرض کرده بوده است . وی در این مورد پیرو سنت منجمان ریاضیدان یونانی بوده است که چندان که به توصیف حرکات فلکی بنا بر قوانین ریاضی توجه داشتند ، به ماهیت نهایی آنها توجه نداشتند. مسلمانان ، به عنوان معارضه با این وجهه ی نظر ، بنابر « واقع بینی » روحیه ی اسلامی ، و نیز به پیروی از تمایلات موجود در کتاب دیگری منسوب به بطلمیوس ، اقتصاص احوال الکواکب ، بر آن شدند که به افلاک بطلمیوسی حالت « تجسم » بدهند . مسلمانان پیوسته وظیفه ی علم طبیعی را اکتشاف آن سیماهای واقعیت می دانستند که در وجود مادی ، خود را آشکار می سازد ، و کمتر به آن می پرداختند که ساخته های ذهنی خود را بر طبیعت تحمیل کنند ، که تلازمی ضروری با هیچ یک از سیماهای واقعیت نداشته باشد.بنا بر این تجسم بخشیدن به افلاک مجرد بطلمیوسی نماینده ی تغییر عمیقی در معنی و نقش علوم ریاضی در توضیح طبیعت است که تاثیری اساسی در فلسفه ی علوم دارد.

تمایل به طرف تعبیر « مادی » از افلاک در نوشته های منجم و ریاضیدان قرن سوم / نهم ، ثابت بن قره ، مخصوصا در رساله ای که درباره ی ساختمان افلاک نوشته ، آشکار است . با آنکه ظاهرا اصل این رساله از میان رفته ، و تنها فقراتی از آن در نوشته های دیگران و از جمله موسی بن میمون و آلبرت کبیر دیده می شود ، از روی همین بازمانده ها معلوم می شود که وی افلاک را کرات جامدی فرض می کرده ، و فاصله ی میان آنها و افلاک خارج مرکز را پر از مایعی تراکم پذیر می پنداشته است.

این فرآیند تبدیل افلاک مجرد یونانی به اجسام صلب ، توسط ابن هیثم ، که کارهای نورشناخت بیش از کارهای نجوم شهرت دارد ، ادامه یافت. ابن هیثم ، در کتاب خلاصه ی نجوم خود ( که اصل عربی آن مفقود شده و ترجمه های عبری و لاتینی آن موجود است )، نه تنها حرکات سیارات را به مدد فلکهای تدویر و فلک های خارجمرکز مورد بحث قرار داده ، بلکه نیز در این حرکات بنابر مدلی فیزیکی بحث کرده است ، و این بحث وی در جهان مسیحیت تا زمان کپلر تاثیر فراوان داشته است. ولی این مایه ی شگفتی است که فیلسوفان و دانشمندان مسلمان عموما از نتایج و لوازم مجسم تصور کردن افلاک بطلمیوسی آگاهی نداشته اند. مشائیان اندلس ، از قبیل ابن طفیل و ابن رشد ، به خاطر دفاع از فیزیک ارسطویی ، حملات خود را بر ضد نجوم بطلمیوسی ادامه می دادند ، ولی به نوشته های ابن هیثم توجهی نداشتند ، و شاید این بی توجهی ، چنانکه دوهم ( Duhem ) گفته است ، بدان جهت بوده است که آنها را مایه ی تضعیف براهین خویش تصور می کرده اند . ولی ، هنگامی که آثار ابن هیثم ، به فرمان آلفونسو مقلب به حکیم به اسپانیا برده و به زبان اسپانیایی ترجمه شد ، طرفداران لاتینی بطلمیوس از آنها همچون وسیله ی دفاعی بر ضد حملات مشائیان می نگریستند ، سه قرن بعد ، نصیرالدین طوسی رساله ای در افلاک تالیف کرد که مبتنی بر خلاصه ی نجوم ابن هیثم و کاملا منطبق با اندیشه های او بود.

ابن هیثم در خلاصه ی نجوم ، پس از خرده گیری بر کسانی که افلاک را صور مجرد هندسی تصور می کنند ، چنین نوشته است :

” حرکات افلاک ، و نقاط وهمی را که بطلمیوس به صورتی کاملا مجرد تصور کرده است ، ما از سطوحی مسطح یا کروی می دانیم که با حرکت واحد به حرکت در می آیند. و این حقا طرز بیان درست تری است ؛ و در عین حال برای عقل بهتر قابل فهم است … براهین ما کوتاهتر از آنهاست که در آنها تنها از آن نقاط تصوری و آن دوایر وهمی استفاده می شود … ما حرکات مختلفی را که در داخل افلاک صورت می گیرد ، به شکلی در نظر گرفته ایم که هر یک از آن حرکات مطابق باشد با حرکت ساده و پیوسته و بی پایان جرمی کروی . همه ی این اجرام ، که بدین ترتیب برای هر یک از آن حرکات تخصیص یافته ، همزمان با یکدیگر ممکن است به کار بیفتد بی آنکه این عمل مخالف با وضع معین آنها باشد ، و بی انکه آن اجرام چیزی را ملاقات کنند که ناچار از تلاش کردن با آن یا فشردن آن یا برداشتن آن از سر راه خود باشند. بعلاوه ، این اجرام در ضمن حرکن خود با جوهری که در میان آنها قرار گرفته متصل می مانند … “

در ضمن توصیف فلک ، ابن هیثم نوشته است که در کرانه ی جهان

” فلک برین جای دارد ، که همه چیز را احاطه می کند و مستقیما با فلک ثوابت مماس است . این فلک بر گرد قطبین خود ، که همان قطبین عالم است ، به سرعت از شرق به غرب می چرخد ، و در ضمن این حرکت همه ی افلاک ستارگان دیگر را با خورد می برد … و خود بی ستاره است. “

اما فلک ثوابت

” کره ای است محصور میان دو سطح کروی ، که مرکز آنها مرکز این کره و مرکز عالم است . سطح خارجی این کره مجاور است با بزرگترین فلک که همه ی افلاک متحرک را در بر می گیرد و آنها را در حرکت سریع خود شرکت می دهد ؛ سطح داهلی همین کره مماس با فلک زحل است . این فلک ( ثوابت ) از مغرب به مشرق ، به ترتیب توالی صور منطقه البروج ، بر گرد دو قطب ثابت دوران می کند ، حرکت آن کند است : در مدت هر صد سال تنها یک درجه حرکت می کند ، در صورتی که تمام دایره سیصد و شصت درجه است. قطب های این فلک قطب های فلک البروج نیز هستند که خورشید بر آن حرکت می کند ؛ بطلمیوس از رصدهای قدما و نیز رصدهای خودش بر این امر آگاهی پیدا کرده بود ، و به آن اشاره کرده است. همه ی ستارگان ثابت در این فلک جای دارند، و وضع آنها در داخل آن تغییر نمی کند. در فواصل میان آنها به هیچ وجه تغییری حاصل نمی شود ؛ همیشه با هم ؛ در جهت توالی صور منطقه البروج و بنابر حرکت کند افلاک خویش حرکت می کنند …

فلک های سه سیاره ی علوی – یعنی زحل و مشتری و مریخ – مطلقا به یکدیگر شباهت دارند ، هم از لحاظ شماره ی افلاکی که هریک از آنها دارند و هم از لحاظ نوع حرکتی که آنها را متحرک ساخته است … هر یک از این سیارات ، فلک مخصوص خود را دارد که از دوسطح کروی موازی با یکدیگر ساخته شده که مرکز مشترک آنها همان مرکز عالم است ؛ هر فلک ، فلک دیگر را که بلافاصله در پی آن است در بر می گیرد. فلک اول فلک زحل است که سطح خارجی آن مجاور با فلک ثوابت و سطح داخلی آن مجاور با فلک مشتری است. بعلاوه ، سطح فوقانی فلک مشتری مماس با فلک زحل است ، و سطح تحتانی آن مماس با فلک مریخ . بلاخره سطح خارجی فلک مریخ مجاور با فلک مشتری است ، در صورتی که سطح داخلی آن مماس با فلک خورشید است . هر یک از این افلاک با حرکت کند یکسانی بر گرد دو قطب واقع بر یک محور دوران می کند که همان دو قطب فلک البروج است.

هر یک از افلاک مشتمل بر فلکی خارجمرکز است که میان دو سطح کروی متحد المرکز واقع شده و با حرکتی منظم برگرد دو قطب ثابت ، در جهت توالی بروج دوران می کند. این فلک را فلک تدویر می نامند.

میان دو سطحی که مرزهای این فلک تدویر را می سازند ، فلکی محصور است … ؛ این فلک را ، در مورد هر سیاره ، فلک حامل آن می نامند. این فلک در مسیری دایره شکل برگرد مرکز خود و دو قطب خاص دوران می کند.

بلاخره ، جوهر هریک از سه سیاره ی علوی در جوهر فلک حامل آن قرار گرفته است و با آن حرکت می کند. هنگامی که فلک تدویر در حرکت است ، فلک حامل نیز در عین حال حرکت می کند ، و مرکز آن یک دایره ی وهمی رسم می کند که آن نیز فلک تدویر نام دارد.

« این مقاله یکی از بخش های فصل ششم کتاب علم و تمدن در اسلام نوشته ی دکتر سید حسین نصر است که توسط مرحوم احمد آرام به فارسی برگردانده شده است و انتشارات علمی و فرهنگی آن را چاپ کرده است »