نوشته‌ها

نوشته ی عایشه حُر ، ترجمه ی کیوان حق نظری، برگرفته از انسان شناسی و فرهنگ

تقی الدین یا آنطور که همراه با سلسله ی اسلافش  نامیده  شده، سیّد تقی الدین محمّد بن معروف، بن  احمد، بن یوسف، بن احمد، بن امیرنصیرالدین منکوبرس ابن الامیرخمارتکین الاسدالعربین والا میر المجاهدین، پس از دومین ورود خود به استانبول، به تدریس در مدرسه ی ادرنه قاپی گمارده شد اما  به مصر باز گشت. ظاهرا او  انتظار  بیشتری از دربار عثمانی داشت و از این که  قدرش را ندانسته بودند، رنجیده بود.

ستاره شناس عثمانی، تقی الدین
تقی الدین افندی، سرشناس ترین ستاره شناس عثمانی به شمار می رود. به گزارش دو کتاب ریحانه الروح [i]و سدره المنتهی[ii]، اوفرزند یک خانواده ی ترک ساکن مصر بود  که در قاهره یا شام و در ۱۵۲۱ یا۱۵۲۶، تولد یافت و پس از بهره مندی  از استادان صاحب نام این دو شهر در فقه، حدیث و تفسیر،  برای تدریس راهی مصر شد. می دانیم که تقی الدین دو بار به استانبول رفته ولی ماندگار نشده و به مصر باز گشته است. گفته می شود که تقی الدین در جریان نخستین سفر ش به استانبول(۱۵۵۳؟)، با افراد صاحب فضلی از جمله قطب الدین زاده محمد افندی، نوه ی علی قوشچی سمرقندی، منجّمی که صد سال قبل به استانبول آمده بود، دوستی هایی برقرار نمود که موجب رشد علمی وی شده است. گفتنی علی قوشچیِ یاد شده، نخستین بنیانگذار فعالیت های نجومی در قلمرو عثمانی به شمار می رود.

تقی الدین یا آنطور که همراه با سلسله ی اسلافش  نامیده  شده، سیّد تقی الدین محمّد بن معروف، بن  احمد، بن یوسف، بن احمد، بن امیرنصیرالدین منکوبرس ابن الامیرخمارتکین الاسدالعربین والا میر المجاهدین، پس از دومین ورود خود به استانبول، به تدریس در مدرسه ی ادرنه قاپی گمارده شد اما  به مصر باز گشت. ظاهرا او  انتظار  بیشتری از دربار عثمانی داشت و از این که  قدرش را ندانسته بودند، رنجیده بود.

تقی  الدین د رمصر مورد حمایت عبدالکریم افندی که شغل قضاوت داشت، قرار گرفت. حامی یاد شده ، رسالات باقی مانده از ستاره شناسان قدیم، ابزار آلات نجومی و اطلاعاتی در مورد طرز ساخت این آلات، را در اختیار تقی الدین قرار داد و به این ترتیب، زمینه ی پرداختن وی به ریاضیات و نجوم، فراهم شد.

تقی الدین که تجربه و اعتبار بیشتری در زمینه ی نجوم به دست آورده بود، در ۱۵۷۰ دوباره به استانبول رفت. او در  1571، درپی وفات مصطفی چلبی منجّم باشی،    در منصب منجّم باشیِ دربار سلیم دوم قرار گرفت و به خواست دیرینه ی خود رسید. نخستین چیزی که از تقی الدین خواسته شد، اصلاح زیج الغ بیگ با رصد های جدید بود. او که با انجام این کار،  نظرمراد سوم که در ۱۵۷۴ بر تخت نشسته بود را به خود جلب نموده بود، ماموریت یافت تا رصد خانه ای بنا کند. کاری که نقطه ی عطف بسیار مهمی در ستاره شناسی عثمانی  به شمار می رفت.

آیا رصد خانه ی استانبول در  توپخانه واقع بوده است؟

در مورد تاریخ تاسیس و مکان احداث   رصد خانه ای که تقی الدین آن را  «دارالرصد الجدید» نامید، اختلاف نظر وجود دارد. از ۱۵۷۵ تا ۱۵۷۸ ، در  تاریخ تاسیس رصد خانه  گفته شده، اما آنچه مسلم است،  به توصیه ی سعادت الدین افندی که از دوران شاهزادگیِ پادشاه استاد وی  بود،   ده هزار سکه ی طلا به رصد خانه  اختصاص یافت و تیولی به میزانِ سه هزار سکه ی طلا ، در وجه تقی الدین مقرر شد.

همانطور که   نقاشی های کتاب  شمایل نامه ی مراد سوم و نیز کتاب آلات الرصدیه لزیج الشهنشاهیه که به همین پادشاه تقدیم شده است، نشان می دهند، در  رصد خانه، هشت رصد کننده و از جمله تقی الدین، چهار کاتب و چهار دستیار و در مجموع شانزده نفر به کار اشتغال داشته اند.درارتباط با  تنظیم جداول مربوط به رصدِ ماه و خورشید در رصد خانه ی استانبول،  حتی  اگر تقی الدین   جداول  مربوط به رصدِ خورشید را تکمیل کرده باشد هم،  می دانیم که او نتوانست جداول مربوط به رصدِ ماه را تکمیل کند.

 در ارتباط با محل استقرار رصد خانه، اطلاعات متقنی در دست نداریم، اما بر اساس  برخی از تصاویر کتاب «آتا تاریخ» و کتاب «حدیقه الجوامع» که نام مولفش بر ما پوشیده است، تخمین زده می شود که تقی الدین پیش از ساخت رصد خانه، مدت کوتاهی در برج گالاتا به کار رصد اشتغال داشته است.  نوشته های دونفر، یکی  «استفان گِرلاچ»(Stephan Gerlach)  که مابین سال های ۱۵۷۳-۱۵۸۱، در دوران سفارت« فُن اونگناد»(Von Ungnad) در استانبول،  کشیش سفارتخانه ی اطریش بود و یاد داشت های روزانه اش  در استانبول وی را به شهرت رساند، و دیگری  خلفِ  وی «سالومون شوایگر »(Salomon Schweigger)، حکایت از این دارند که رصد خانه بیرون از گالاتا، در باغچه ی عمارت «آندریاس گریتی» (Andreas Gritti) ونیزی قرار د اشته و تنها عبارت از یک چاه بوده است. خاطر نشان می سازیم که رصد خانه در  توصیفی که   دو نویسنده ی یاد شده ارائه داده اند، جای   چندان هیجان بر  انگیزی نبوده است.

گفتنی است هرچند اولیا چلبی( سده ی هفدهم) ، از«چرخِ رصد» در تفرجگاه منجّم باشی،  حوالی توپخانه در   سامسون خانه یاد می کند، «چرخِ رصد»  چنان که وی گفته در توپخانه قرار نداشته ، ولی محتمل است که  در حوالی منطقه ی تقسیم و یا آنطور که شرق شناس آلمانی آندریاس دیوید مورتمان(Andreas David Mortdmann)، که از ۱۸۴۶ تا زمان مرگش (۱۹۱۰) در استانبول زیست، ادعا نموده در «آیاس پاشا» واقع بوده باشد.

گفتنی است به احتمال قوی، اینکه نهاد رصدخانه،  عبور ستاره ی دنباله دارِ  1577  را برای دولت عثمانی موجب خوش یمنی دانست ولی  جنگِ ۱۵۷۸ با ایران، به رغم این پیش بینی  نتایج اندوه باری به بار آورد، در  تخریب رصد خانه موثّر بوده است. کاپیتانِ دریا، قلیچ علی پاشا در۲۱ اوجاکِ ۱۵۸۰، رصد خانه را به توپ بسته و نابود ساخت. در این ارتباط هرچند به طور قطع روشن است که نابودی رصد خانه به فرمان پادشاه  صورت گرفته، اما سند رسمی که نشان دهد،  نیروی دریایی  با شلیک توپ از دریا، این کار را انجام داده، در دست نداریم.  تقی الدین نیز به روایتی در جریان تخریب رصد خانه و به روایتی  در سال ۱۵۸۵ از دنیا رفته است.

برخی از منابع مورد استفاده :

. ریحانه الروح فی رسم الساعات علی مستوی السطوح.م. رک به:[i]

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=3768

. سدره منتهی الافکار فی ملکوت الفلک الدوّار.م. رک به: [ii]

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=3768

Ref:Hür, Ayşe, Osmanl’ının astronomu Takiyüddin & İstanbul’daki rasathanenin yeri Tophane’de miydi?, ATLAS Tarih, pp.137-138, sayı: ۲۸, Ağustos -Eylül 2014.

۱- مقاله ای از دکتر پرویز ورجاوند، نویسنده ی کتاب مستطاب ” کاوش رصدخانه مراغه ” و سرپرست گروه کاوش رصدخانه مراغه

دکتر پرویز ورجاوند

دکتر پرویز ورجاوند – برای اطلاعات بیشتر در مورد زندگی دکتر ورجاوند، اینجا کلیک کنید.

این مقاله با عنوان ” کشف مجموعه علمی رصدخانه مراغه، یکی از معروف ترین مجموعه های علمی و نجومی شناخته شده در دنیای شرق ” در شماره ۱۸۱ مجله ” هنر و مردم ” به چاپ رسیده است. مقاله ۱۴ صفحه است و به همراه تصاویر، آنچه را که در جریان کاوش رصدخانه مراغه به دست آمده است، به خوانندگان معرفی میکند.

pdf-downloadبرای دانلود این مقاله در فرمت pdf و با حجم ۴.۸ مگابایت اینجا را کلیک کنید.

 

۲- دومین مقاله که آن هم به بررسی های باستان شناسی و کاوش های صورت گرفته در محل تپه رصدخانه و معبد رصد داغی می پردازد، از دکتر جواد شکاری نیری است. این مقاله با عنوان ” کنکاش در بقایای رصدخانه مراغه، نخستین بنیاد علمی پژوهشی عصر ایلخانی ” در ۲۰ صفحه و با فرمت pdf قابل دانلود است.

این مقاله در مجله تاریخ و علوم اجتماعی، شماره ی بهار و تابستان ۱۳۸۵ چاپ شده بود.

pdf-download  برای دریافت این مقاله در فرمت pdf با حجم ۶۸۵ کیلوبایت اینجا را کلیک کنید.

 

۳- سومین مقاله ، نوشته ای است از ویلی هارتنر، با عنوان ” شناسایی آلات نجومی چمالوتینگ و رابطه آن ها با ابزار رصدخانه مراغه “

در این مقاله که دکتر ناصر کنعانی آن را ترجمه کرده اند، در مورد این که چمالوتینگ چه کسی است و رابطه ی ابزارآلاتی که او برای سلسله ی یوئن ساخته است، بحث هایی صورت می پذیرد. سپس ابزارآلات رصدخانه مراغه معرفی می گردد و با آلات نجومی چمالوتینگ مقایسه می شود.

pdf-downloadاین مقاله در ۵۲ صفحه، در فرمت pdf  و با حجم ۱.۴ مگابایت قابل دریافت می باشد. اینجا کلیک کنید.

مداری که زمین بر روی آن حرکت میکند و به دور خورشید می گردد ، با محور گردش زمین به دور خودش یک زاویه ی ۲۳٫۵ درجه ای می سازد. همین زاویه باعث می شود که ما فصول مختلف را بر روی زمین تجربه کنیم.

 

تصویر پایین را نگاه کنید :

اعندال بهاری

اعتدال بهاری

 

صفحه ای که به اسم دایره البروج می شناسیم ، همان تصویر مدار گردش زمین به دور خورشید است ، و صفحه ی دیگر که موازی با استوای زمین است و استوای سماوی می نامیم اش همان صفحه ای است که زمین در راستای آن به دور خودش می گردد.

حرکت زمین بر روی همان خط قرمز رنگ یا استوای سماوی اتفاق می افتد. دو بار در سال استوای سماوی و دایره البروج همدیگر را قطع می کنند که یکی از آنها ، هنگام اعتدال بهاری یا همان نوروز است.

لحظه ی تحویل سال ، هنگامی است که زمین در مدار اش از این نقطه عبور می کند.

همه چیز ساده است دیگر؟

اما از بد حادثه زمین یک حرکت مهم دیگر هم دارد که به آن حرکت تقدیمی می گوییم.

محور چرخش زمین به دور خودش ، یعنی همان محوری که استوای سماوی را برای ما ایجاد میکند ، هر ۲۵۷۸۰ سال یک بار یک دور کامل میزند. تصویر را نگاه کنید :

حرکت تقدیمی

حرکت تقدیمی

 

شبیه به یک فرفره که نه تنها به دور خود می چرخد ، بلکه راستای چرخش آن نیز یک دایره را طی میکند ، محور زمین نیز چنین چرخشی دارد. این اتفاق حتی باعث می شود که ستاره ی قطبی ( ستاره ای که در راستای شمال محور چرخش زمین قرار گرفته ) عوض شود و راستای شمال زمین همواره به سمت یک ستاره ی ثابت نباشد .

این امر یک معنای دیگر هم می دهد ، هر سال ، به علت تغییر مکان جهت محور زمین ، محل قرار گیری  خورشید در اعتدال بهاری کمی به سمت غرب جا به جا می شود و زمان اعتدال بهاری جلوتر از زمانی می آید که بدون حرکت تقدیمی محاسبه می شد. یعنی خورشید آرام آرام در طول سال های متوالی در هنگام لحظه ی نوروز ، به سمت غرب حرکت می کند و در طول ۲۵۷۸۰ سال ، از همه ی صورت های فلکی دایره البروج عبور خواهد کرد و در هر برج به طور متوسط ۲۱۵۰ سال می ماند ، البته این زمان به هیچ وجه دقیق نیست ، چون برج های دایره البروج که در آسمان رسم شده اند هم اندازه نیستند و تازه در رسم فعلی صورت های فلکی ، خورشید از میان ۱۳ برج عبور میکند نه ۱۲ برج. اما اگر همان روش قدما را بپذیریم که دایره البروج به ۱۲ قسمت مساوی تقسیم می شد و هر قسمت ۳۰ -۳۱ روز داشت ، این عدد ۲۱۵۰ سال تقریب خوبی است.

هنگامی که سومری ها به ستاره شناسی می پرداختند  ( ۳۰۰۰ سال ق.م. ) ، اعتدال بهاری در صورت فلکی ثور بود . شاید اگر بخواهیم نظریه ی ارتباط صحنه ی شکار گاو نر توسط شیر در تخت جمشید با نوروز را بپذیریم ، این اتفاق بسیار به کارمان بیاید .

در زمان معجزه ی یونانی علم هم اعتدال بهاری در صورت فلکی حمل بود. در همان زمان برج های ۱۲ گانه با حمل شروع شد و این سبک از اختربینی منطبق بر دایره البروج شروع شد و بعدها هم به مرزهای تمدن اسلامی رسید ، بدون آن که ستاره بین های مسلمان بدانند که از حدود سال های اول میلاد مسیح ، اعتدال بهاری به برج حوت منتقل شده و دیگر در حمل نبوده است.

نرم افزار استاری نایت نصب شده روی کامپیوتر من ، در زمان ۸:۴۴ دقیقه ی اول فروردین ماه ۱۳۹۱ خورشید را در جایی در انتهای صورت فلکی حوت نشان می داد. انگار که به زودی به عصر دلو هم خواهیم رسید ، هرچند که همچنان تقویم رسمی موجود بر روی میز کار من ، نوشته است ساعت ۸:۴۴:۲۷ روز سه شنبه اول فروردین ۱۳۹۱ لحظه ی تحویل آفتاب به برج حمل است.

اعتدال بهاری در سال ۹۱ ( برای دیدن تصویر در سایز بزرگتر بر روی آن کیلیک کنید )

اعتدال بهاری در سال ۹۱ ( برای دیدن تصویر در سایز بزرگتر بر روی آن کیلیک کنید )

با این که واقعا فکر نمیکنم به من ربطی داشته باشد ، اما اگر همچنان به طالع بینی های متکی بر ماه تولد معتقد هستید ، لااقل بدانید که طالع ماه قبلی را باید برای خودتان بخوانید ،  وگرنه هیچ مرداد ماهی زمانی که خورشید در صورت فلکی شیر بوده به دنیا نیامده و هیچ صفتی از شیر به ارث نبرده است ، بلکه هنگامی به دنیا آمده که خورشید در صورت فلکی سرطان ( خرچنگ ) بوده است و همین طور متولدین بقیه ی ماه ها !

 

برای مطالعه ی بیشتر : 

– در مورد سومری ها این مقاله ی ویکی پدیای انگلیسی را بخوانید ( در همان صفحه لینک فارسی اش را هم می توانید پیدا کنید که البته خیلی کامل نیست ) :

http://en.wikipedia.org/wiki/Sumer

– در مورد اعتدال بهاری نیز این مقاله در ویکی پدیای انگلیسی اطلاعات کاملی دارد :

http://en.wikipedia.org/wiki/Equinox

– این نوشته ی رضا مرادی غیاث آبادی اطلاعات کاملی در مورد ارتباط نقش شکار گاونر توسط شیر با نوروز دارد :

http://ghiasabadi.com/shir_gav.html

– نوروزنامه ی خیام و داستان سال نو از زبان او را در لینک زیر بخوانید :

https://rasadgah.com/آغاز-کتاب-نوروز-نامه

 

مجسمه خیام اثر استاد ابوالحسن صدیقی

مجسمه خیام اثر استاد ابوالحسن صدیقی

در این کتاب که بیان کرده آمد در کشف حقیقت نوروز که به نزدیک ملوک عجم کدام روز بوده است و کدام پادشاه نهاده است و چرا بزرگ داشته اند آن را و دیگر آیین پادشاهان و سیرت ایشان در هر کاری مختصر کرده آید انشاءالله تعالی.

اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود یکی آن که هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز به اول دقیقه ی حمل باز آید به همان وقت و روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند (۱) آمدن چه هر سال از مدت همی کم شود، و (۲) چون جمشید آن روز (۳) اول (۴ ) ملوک عجم به پادشاهی بنشست خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند. بنگریست که آن روز بامداد آفتاب به اول دقیقه حمل آمد،  موبدان عجم را گرد کرد و بفرمود که تاریخ از اینجا آغاز کنند.

موبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند و چنین گفتند موبدان عجم که دانایان  (۵) روزگار بوده اند که ایزد تبارک و تعالی دوانزده فرشته آفریده است، از آن چهار فرشته بر آسمان ها گماشته است تا آسمان را و هرچه اندر او است از اهرمنان نگاه دارند و چهار فرشته را بر چهار گوشه جهان گماشته است تا اهرمنان را گذر ندهد که از کوه قاف برگذرند و چنین کنند که چهار فرشته در آسمان ها و زمین ها می گردند و اهرمنان را دور می دارند از خلایق. و چنین میگویند که این جهان اندر میان  آن جهان چون خانه ای ست نو اندر سرای کهن برآورده و ایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمان ها و زمین  ها را بدو پرورش داد ، و جهانیان چشم بر وی دارند که نوری ست از نورهای ایزد تعالی و اندر وی با جلال و تعظیم نگرند که در آفرینش وی را ایزد تعالی عنایت بیش از دیگران بوده (۶) است.

و گویند مثال این چنان است که ملکی بزرگ اشارت کند به خلیفتی از خلفای [خویش] (۷) که او را بزرگ دارند و حق هنر وی بدانند که هر که وی را بزرگ داشته است ملک را بزرگ داشته باشد و گویند چون ایزد تبارک و تعالی بدان هنگام که فرمان فرستاد که ثبات بر(۸) کرد تا تابش و منفعت او به همه چیزها برسد. آفتاب از سر حمل برفت و آسمان  او را بگردانید و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد مر تاریخ این جهان را، و پس از آن به هزار و چهارصد و شصت و یک سال به همان دقیقه و همان روز باز رسید، و آن مدت هفتاد [و سه بار قران] (۹) کیوان و اورمزد باشد که آن را قران صغری خوانند و این قران هر بیست سال باشد و هرگاه که آفتاب دور خویشتن سپری کند و بدین جای برسد و زحل و مشتری را به همین برج که هبوط زحل اندر او است قران بود با مقابله ی این برج که زحل اندر او است یک دور این جا و یک دور آن جا بر این ترتیب یاد کرده آمد، و جایگاه کواکب نموده شد، چنانکه آفتاب از سر حمل روان شد، و زحل و مشتری با یکدیگر کواکب آن جا بودند ، به فرمان ایزد تعالی حال های آدم دیگرگون گشت، چیزهای نو پدید آمد، مانند آنکه در خورد عالم و گردش بود، و چون آن وقت را دریافتند ملکان عجم از بهر بزرگ داشت آفتاب را و از بهر آن که هر کس این روز را در نتوانستندی یافت نشان کردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند.

و چنین گویند که گیومرث این روز ها آغاز تاریخ کرد هر سال آفتاب را و چون یک دوره  آفتاب بگشت در مدت سیصد و شصت و پنج روز به دوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز، و هر یکی را از آن نامی نهاد و به فریشته [ ای] (۱۰). باز بست از آن دوانزده فرشته که ایزد تبارک و تعالی ایشان را بر عالم گماشته است، پس آنگاه دور بزرگ را که سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروزی است سال بزرگ نام کرد و به چهار قسم کرد، چون چهار قسم از این سال بزرگ بگذرد نوروز بزرگ و نو گشتن احوال عالم باشد. و بر پادشاهان واجب ست آیین و رسوم ملوک به جای آوردن از بهر مبارکی و از بهر تاریخ را و خرمی کردن به اول سال، که هر روز نوروز جشن کند و به خرمی پیوندد تا نوروز دیگر عمر در شادی و خرمی گذارد ، و این تجربت حکما از برای پادشاهان کرده اند.

فروردین ماه ، به زبان پهلوی است، معنیش چنان باشد که این آن ماه است که آغاز رستن نبات در وی باشد و این ماه مر برج حمل راست که سرتاسر وی آفتاب اندر این برج باشد.

اردیبهشت ماه، این ماه را اردبهشت نام کردند یعنی این ماه آن ماه ست که جهان اندر وی به بهشت ماند از خرمی، وارد به زبان پهلوی مانند بود و آفتاب اندر این ماه بر دور راست در برج ثور باشد و میانه بهار بود.

خرداد ماه، یعنی آن ماه است که خورش دهد مردمان را از گندم و جو میوه ، و آفتاب در این ماه در برج جوزا باشد.

تیر ماه، این ماه را بدان تیرماه خواندند که اندر او جو و گندم و دیگر چیزها را قسمت کنند و تیر آفتاب از غایت بلندی آفتاب فرود آمدن گیرد، و اندر این ماه آفتاب در برج سرطان باشد و اول ماه از فصل تابستان بود.

مرداد ماه، یعنی خاک داد خویش بداد از برها و میوه ها[ی] پخته که در وی به کمال رسد و نیز هوا در وی مانند غبار خاک باشد و این ماه میانه تابستان بود و قسمت او از آفتاب مر برج اسد باشد.

شهریور ماه، این ماه را از بهر آن شهریور خوانند که ریو دخل بود ، یعنی دخل پادشاهان در این ماه باشد و در این ماه برزگران را دادن خراج آسان تر باشد و آفتاب در این ماه در سنبله باشد و آخر تابستان بود.

مهر ماه، این ماه را از آن مهرماه گویند که مهربانی بود مردمان را بر یکدیگر ، از هر چه رسیده باشد از غله و میوه نصیب باشد بدهند و بخورند به هم و آفتاب در این ماه در میزان باشد و آغاز خریف بود.

آبان ماه، یعنی آبها در این ماه زیادت گردد از باران ها که آغاز کند ، و مردمان آب گیرند از بهر کشت و آفتاب در این ماه در برج عقرب باشد.

آذر ماه، به زبان (۱۱) ، پهلوی آذر آتش بود ، و هوا در این ماه سرد گشته باشد و به آتش حاجت بود، یعنی ماه آتش، و نوبت آفتاب در این ماه مر برج قوس را باشد.

دی ماه، به زبان پهلوی دی دیو باشد به دان سبب این ماه را دی خوانند که درشت بود و زمین از خرمیها دور مانده بود، و آفتاب در جدی بود و اول زمستان باشد.

بهمن ماه، یعنی این ماه به همان ماند و مانند بود به ماه دی به سردی و به خشکی و به کنج اندر مانده و نیز آفتاب اندر این ماه به خانه زحل باشد به دلو با جدی پیوند دارد.

جوانی خیام – اثر استاد حسین بهزاد

جوانی خیام – اثر استاد حسین بهزاد

اسفندار مذماه، این ماه را بدان اسفندار مذ خوانند که اسفند به زبان پهلوی میوه بود یعنی اندر این ماه میوه ها و گیاه ها دمیدن گیرد و نوبت آفتاب به آخر برج ها رسد به برج حوت.

پس گیومرث این مدت را بدین گونه به دوانزده بخش کرد و ابتدای تاریخ پدید کرد و پس از آن چهل سال بزیست. چون از دنیا برفت هوشنگ بجای او نشست و نهصد و هفتاد سال پادشاهی راند و دیوان را قهر کرد و آهنگری و درودگری و بافندگی پیشه آورد و انگبین از زنبور و ابریشم از پیله بیرون آورد و جهان به خرمی بگذاشت و به نام نیک از جهان بیرون شد و از پس او طهمورث بنشست و سی سال پادشاهی کرد و دیوان را در اطاعت آورد و بازارها و کوچه ها بنهاد و ابریشم و پارچه بافت و رهبان بز سپ (۱۲) در ایام او بیرون آمد و دین صابیان آورد و او دین بپذیرفت و زنار بربست و آفتاب را پرستید، و مردمان را دبیری آموخت و او را طهمورث دیوبند خواندندی و از پس او پادشاهی به برادرش جمشید رسید و از این تاریخ [و] (۱۳) هزار و چهل سال گذشته بود و آفتاب اول روز به فروردین تحویل کرد و به برج نهم آمد. چون از ملک جمشید چهارصد و بیست و یک سال بگذشت این دور تمام شده بود و آفتاب به فروردین خویش به اول حمل باز آمد ، و جهان بر وی راست گشت، دیوان را مطیع خویش گردانید و بفرمود تا گرمابه ساختند و دیبا را ببافتند و دیبا را پیش از ما دیو بافت خواندندی، اما آدمیان به عقل و تجربه و روزگار بدینجا رسانیده اند که می بینی و دیگر خر را بر اسب افکند تا استر پدید آورد و جواهر از معادن بیرون آورد و سلاحها و پیرایه ها همه او ساخت از زر و نقره و مس و ارزیر و سرب از کانها بیرون آورد و تخت و تاج و یاره و طوق و انگشتری او کرد و مشک و عنبر و کافور و زعفران و عود و دیگر طیبها او به دست آورد پس در این روز که یاد کردیم جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود که هر سال چون فروردین نو شود آن روز جشن کنند و آن روز نو دانند تا آن گاه که دور بزرگ باشد که نوروز حقیقت بود، و جمشید در اول پادشاهی سخت عادل و خدای ترس بوده و جهانیان او را دوست دار بودند و بدو خرم و ایزد تعالی او را فری و عقلی داده بود که چندین چیزها بنهاد و جهانیان را به زر و گوهر و دیبا و عطرها و چهارپایان بیاراست چون از ملک او چهارصد و اند سال بگذاشت دیو بدو راه یافت و دنیا در دل او شیرین گردانید، و دنیا در دل کسی شیرین مباد. منی در خویشتن آورد، بزرگ منشی و بیدادگری پیشه کرد و از خواسته ی مردمان گنج نهادن گرفت، جهانیان ازو به رنج افتادند و شب و روز از (۱۴)ایزد تعالی زوال ملک او می خواستند، آن فر ایزدی از او برفت. تدبیرهاش همه خطا آمد. بیوراسپ که او را ضحاک خوانند از گوشه ای درآمد و او را بتاخت و مردمان او را یاری ندادند از آنکه از او رنجیده بودند به زمین هندوستان گریخت بیوراسپ (۱۵) به پادشاهی بنشست و عاقبت او را به دست آورد و پاره به دو نیم کرد و بیوراسب هزار سال پادشاهی کرد. به اول دادگر بود و به آخر بیداد گشت هم به گفتار و هم به کردار دیو از راه بیفتاد و مردمان را رنج می نمود تا آفریدون از هندوستان بیامد و او را بکشت و به پادشاهی بنشست و آفریدون از تخم جمشید بود پانصد سال پادشاهی کرد.

حکیم عمر خیام – اثر استاد حسین بهزاد

حکیم عمر خیام – اثر استاد حسین بهزاد

 

چون صد و شصت و چهار سال از ملک آفریدون بگذشت دور دوم از تاریخ گیومرث تمام شد و او دین ابراهیم علیه السلام پذیرفته بود و پیل و شیر و یوز را مطیع گردانید و خیمه و ایوان او ساخت و تخم و درختان میوه دار و نهال و آب های روان در عمارت و باغ ها او آورد، چون ترنج و نارنج و بادرنگ و لیمو و گل و بنفشه و نرگس و نیلوفر و مانند این در بوستان آورد و مهرگان هم او نهاد و همان روز که ضحاک را بگرفته و ملک بر وی راست گشت جشن سده بنهاد و مردمان که از جور و ستم ضحاک برسته بودند پسندیدند و از جهت فال نیک آن روز را جشن کردندی و هر سال تا امروز آیین آن پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به جای میآرند. چون آفتاب به فروردین خویش رسید آن روز آفریدون به نو جشن کرد و از همه جهان مردم گرد آورد و عهدنامه بنشت و گماشتگان را داد فرمود و ملک بر پسران قسمت کرد. ترکستان از آب جیحون تا چین و ماچین توژ را داد و زمین روم مرسلم را و زمین ایران و تخت خویش را به ایرج داد و ملکان ترک و روم و عجم هم از یک گوهرند و خویشان یکدیگرند و همه فرزندان آفریدونند و جهانیان را واجب است آیین پادشاهان بجای آورند از بهر آنکه از تخم وی اند و چون روزگار او بگذشت و آن دیگر پادشاهان که بعد از او بودند به روزگار گشتاسب. چون از پادشاهی گشتاسب سی سال بگذشت زردشت بیرون آمد و دین گبری آورد و گشتاسب دین او بپذیرفت و بر آن می[رفت] (۱۶)و از گاه جشن آفریدون (۱۷) تا این وقت نهصد و چهل سال گذشته بود و آفتاب نوبت خویش به عقرب آورد. گشتاسب بفرمود تا کبیسه کردند و فروردین آن روز به اول سرطان گرفت و جشن کرد و گفت این روز را نگاه دارید و نوروز کنید که سرطان طالع عمل است و مر دهقانان را و کشاورزان را بدین وقت حق بیت المال دادن آسان بود و بفرمود که هر صد و بیست سال کبیسه کنند تا سال ها بر جای خویش بماند و مردمان اوقات خویش را به سرما و گرما بدانند. پس آن آیین تا به روزگار اسکندر رومی که او را ذوالقرنین خوانند بماند و تا آن وقت کبیسه نکرده بودند. و مردمان هم بر آن می رفتند تا به روزگار اردشیر بابکان که او کبیسه کرد و جشن بزرگ داشت و عهدنامه بنوشت و آن روز [ را نوروز ] (۱۸) بخواند و هم بر آن آیین می رفتند تا به روزگار نوشین روان عادل. چون ایوان مدائن تمام گشت نوروز کرد و رسم به جا آورد چنانکه آیین ایشان بود. اما کبیسه نکرد و گفت این آیین به جا مانند تا به سر دور که آفتاب به اول سرطان آید تا آن اشارت [ که ] گیومرث و جمشید کردند از میان برخیزد. این بگفت و دیگر کبیسه نکرد تا به روزگار مأمون خلیفه. او بفرمود تا رصد بکردند و هر سالی که آفتاب به حمل آمد نوروز فرمود کردن و زیج مأمونی برخاست و هنوز از آن زیج تقویم می کنند تا به روزگار المتوکل علی الله.

متوکل وزیری داشت نام او محمد بن عبدالملک، او را گفت افتتاح خراج در وقتی می باشد که مال در آن وقت از غله دور باشد و مردمان را رنج میرسد و آیین ملوک عجم چنان بوده است که کبیسه کردند تا سال به جای (۱۹) خویش باز آید و مردمان را به مال گزاردن رنج کم تر رسد چون دست شان به ارتفاع رسد. متوکل اجابت کرد و کبیسه فرمود و آفتاب را از سرطان به فروردین بازآوردند و مردمان در راحت افتادند و آن آیین بماند و پس از آن خلف بن احمد امیر سیستان کبیسه دیگر بکرد که اکنون شانزده روز تفاوت از آنجا کرده است و سلطان سعید معین الدین ملک شاه را انارالله برهانه از این حال معلوم کردند بفرمود تا کبیسه کنند و سال را بجایگاه خویش بازآرند . حکما عصر از خراسان بیاوردند و هر آلتی که رصد را به کار آید بساختند از دیوار و ذات الحق و مانند این و نوروز را به فروردین بردند ولیکن پادشاه را زمانه زمان نداد و کبیسه تمام ناکرده بماند. این است حقیقت نوروز و آنچه از کتابهای (۲۰) متقدمان یافتیم و از گفتار دانایان شنیده ایم. اکنون بعضی از آیین ملوک عجم یاد کنیم بر سبیل اختصار و باز به تفصیل نوروز بازگردیم بعون الله و حسن توفیقه.

پانوشت ها :

 

۱- متن « بتواند».

۲- « و» را خط زده و بالای آن « پس» نوشته اند.

۳- به خط جدیدی « را » در بالای سطح اضافه شده است.

۴- « از » به خط دیگری اضافه شده است.

۵- در نسخه دانائان. در بالا به خط دیگری « یان » اضافه شده است.

۶- به خط جدید بالای « بوده » یک « را » اضافه شده است.

۷- در متن افتاده ولی در پاصفحه هست.

۸- متن: ثبات نو برکرد تا تابش

۹- در متن نیست ، اصلاح مجتبی مینوی

۱۰- در متن نیست.

۱۱-  در متن « بران » است.

۱۲- در متن « ترست » آمده است.سنچ : بوذاسف در متون تاریخی

۱۳- در متن اضافه است.

۱۴- در متن « از » بالای سطر است

۱۵- در متن « بیواسب » آمده است

۱۶- در متن نیست.

۱۷- بعد از « آفرو» « و » اضافه دارد.

۱۸- در متن نیست.

۱۹- « به جای » بالای سطر نوشته شده است.

۲۰- متن « لباههای ».

 

متنی که خواندید فصل اول کتاب نوروز نامه نوشته ی “ عمربن ابراهیم خیام نیشابوری” به تصحیح “ علی حصوری ” است. همان طور که در انتهای متن خیام گفته است ، شروع به شرح آیین های مختلف عجم میکند که با ” اندر آیین پادشاهان عجم ” شروع می شود و در انتها به ” حکایت اندر منفعت شراب ” و ” گفتار اندر خاصیت روی نیکو ” می پردازد و کتاب به اتمام میرسد ، تصحیح علی حصوری اولین بار توسط انتشارات طهوری منتشر شده است و سپس توسط نشر چشمه باز نشر شده است.

پانوشت ها و رسم الخطی که ما در بخش تاریخ علم نجوم سایت رصدگاه آورده ایم از چاپ چهارم نشر چشمه ( ۱۳۸۸ ) است. برای خواندن بقیه ی فصول ، می توانید کتاب را از نشر چشمه تهیه نمایید.

– دو مینیاتوری که در این صفحه به کار رفته اند ، از استاد حسین بهزاد هستند ، اولی با نام ” جوانی خیام ” و دومی با نام ” حکیم عمر خیام “.

 

کتاب نوروزنامه

کتاب نوروزنامه

– برای خرید کتاب از نشر چشمه روی لینک زیر کلیک کنید :

http://www.cheshmeh.ir/book/view.aspx?guid=385f6de3-f7a3-4d10-a6ac-41022111ddba

 

– اطلاعات بیشتر راجع به زندگی خیام را می توانید در ویکی پدیای فارسی بخوانید :

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%85

 

 

“علم طبیعت بیشتر یا تقریبا بیشتر درباره ی اجسام و مقادیر و خصایص و حرکات آنها و همچنین درباره ی مبادی این نوع جوهر گفتگو می کند….”

این اولین جمله ی ارسطو عالم طبیعت و فلسفه ی محض هلنی (یونان باستان) بوده در کتابی بنام  در آسمان البته به ترجمه ی فارسی. ارسطو آنچه را تا آن زمان از دید خود و دیگران به عنوان فلسفه که همچون الان و نه قرون وسطا و حتی کمی قبل از آن، می دانسته و درک و تحلیل کرده به رشته ی تحریر درآورده.

در این کتاب شما با مفاهیمی آشنایی پیدا می کنید که همین الان هم در قالبی امروزی تر مورد بحث هستند. گویی همان دیدگاه ها و مباحث از دوران باستان تاکنون برجای خود باقیست و حتی با پیشرفت ناگهانی علم در قرون بیستم، سوالات بیشتری را پیش روی فیلسوفان (فیزیکدانان) قرار داده. البته اشاره کنم فلسفه ی اجتماعی و علوم انسانی نیز کاملاً تحت تأثیر آمار و احتمالات در قالب نظریه های مختلف مانند عدم قطعیت، نظریه ی بازیها، و زیست شناسی و جامع تر از همه فیزیک قرار دارد. خواندن منابع گذشته بسیار ارزشمند است چرا که شما باید به نوشته های اساتید مراجعه کنید تا مفاهیم را درک کنید. و ارسطو گویی در همین الان هم در شتابدهنده ها و آزمایشگاه های فیزیک و نجوم و زیست به دنبال جواب سوالات خودش می گردد. سوالاتی که یقیناً با قطعیتی که آنها را به نگارش درآورده خودش مطمئن نبوده و و این ذات ذهن پویای بشر است و گرنه با طرح هر سوال ده ها یا صدها سوال جدید طرح نمیشده.

این رساله یا همان ماتیکان(به زبان فارسی میانه) به چهار کتاب تقسیم شده و در هر کدام شما با دیدگاه های آن زمان تقریبا آشنا می شوید. تقریباً چون کتابهای بسیار قطور ترجمه نشده ای به زبانهای مختلف غیر از فارسی هست درباره ی پارسیان باستان و مدارک مختلفی که ما حتی در قالب یک کتاب در اختیار نداریم.

کتاب اول: جهان فوق قمر

بحثی پایه ای درباره ی تعاریف بنیادی طبیعت است. از جمله  فساد پذیری و ناپذیری، یکتایی آسمان، جسم نامتناهی و غیره.

کتاب دوم: جهان فوق قمر، دنباله

جمع بندی مطالب قبل، کروی آسمان، حرکت آسمان، ستارگان که این اخرین مورد چند بخش اصلی را به خودش اختصاص داده و در نهایت دو بخش راجع به زمین.

کتاب سوم: جهان تحت قمر

که همان طور که پیداست، راجع به عناصر و ذرات بنیادی از دید یونانیان باستان بوده (اگر قبول کنیم این افکار و نتایج فقط نتیجه ی فکری هلنی ها بوده).

کتاب چهارم: جهان تخت قمر، دنباله

همان عناصر چهار گانه ی معروفی که در هر کتاب ساده ای هم راجع به آن خوانده اید. و البته سنگینی و سبکی که عملاً مقدمه ای است برای تعریف حجم و چگالی.

برای اینکه که اهمیت این اثر را کمی نشان داده باشم (البته اگر موفق باشم) : چند مفهوم بسیار مهم در علم وجود دارد که بعدها یکی از اساسی ترین مفاهیم علم بنام ترمودینامیک شکل گرفت.

  • غیر ممکن است اجسامی وجود داشته باشند که سنگینی نامتناهی یا سبکی نامتناهی داشته باشند! جمله ی کاملاً فلسفی بدور از شناخت علمی با آنچه بعداً علوم دقیق نامیده شدند! ولی می بینیم که چقدر همچنان برای فیزیک این مفهوم مهم است. چرا! چون فیزیک یعنی اندازه گیری! سنجیدن چه چیز؟ چیزی که قابل سنجیدن باشد! (اینجا کاری به متافیزیک نداریم که بحث خودش را دارد).
  • او به دینامیک عالم اشاره دارد و با دلایلی که داشته نشان می دهد که مکان بی حرکتی یکنواختی به همراه دارد و چون ظاهراً دینامیک جای استاتیک در اکثر نقاط عالم (از دید وی) دیده می شود پس همه چیز تماماً سنگین یا سبک نیستند و مخلوطی از اینها وجود دارد.
  • وجود جهانهای دیگر منوط به همجنس بودن با چهار عنصر بنیادین طبیعت است وگرنه وجود ندارد.
  • ابتدای کتاب اول ارسطو اشاره به شخص دیگری  بنام «امپدوکس» می کند که به حرکت گردابی قائل بوده در عالم در حالی که او چندان تمایلی به این مسأله نداشته.
  • درسراسر این کتاب به مواردی برمی خورد که اگر با فرد هویل کیهان شناس بریتانیایی آشنا باشید تفاوت چندانی نمی بینید. هردو در جاهایی برای استدلال ایده ی خودشان مرتکب یک اشتباه بزرگ شده اند! پیچیده کردن و مغلطه! ولی هردو به هر حال کارها و ایده های ارزشمندی انجام دادند. این جمله ی ماکس پلانک را همیشه به یاد داشته باشید وقتی بدانیم جایی به اشتباه رفتیم اصلاً نباید ناامید و ناراحت باشیم چون یک کشف بزرگ انجام دادیم! فهمیدیم این روش یا ایده غلط بوده و با خیال راحت سراغ ایده های دیگر می رویم!
  • چون کتاب شمایه ای از فلسفه هم دارد باید کمی عمیق مطالب را دنبال کنید.
  • در نقد فیثاغوریان، ارسطو مقاله ی بعد ی را نوشته که به نظرم مترجم دچار یک اشتباه شده: پیش و پس را تصویر آینه  ای دانسته(بعد از مطالعه متوجه ایرادی که اشاره کردم خواهید شد).
  • همچنان با ایده ی جهان پایا ادامه میدهد و ایده های مهمی را مطرح می کند.
  • در بخش یا مقاله ی سوم دچار یک تناقض می شود و همان مغلطه را پیش می کشد! جهان را متافیزیکی می داند  دوباره اشاره به فیزیکی بودنش می کند و بین مادی بودن یا غیرمادی بودن جهان گرفتار می شود.
  • تقارن کروی را بهترین می داند و لایه هایی را با مرز بین کره های تو درتو می داند. مفهوم هفت آسمان را حتماً بارها درجاهای مختلف شنیده اید که ریشه در افکار فلسفی فیلسوفان داشتند.
  • ستارگان فاصله ی ثابتی از هم دارند.
  • اشاره ای عجیب به همان مفهومی دارد که ما آن را همگنی و همسانگردی در کیهان شناسی نوین به عنوان دو از سه اصل می دانیم. و مبدا مکانی و نه زمانی که مطلق می داند، را طوری مطرح می کند که نظریه ی انفجار بزرگ مطرح می کند. البته تعجب نکنید علم ارسطویی دوست داشته فکر کند و گاهی در علم انطور که می خواهیم و نه انطور که ممکن است وجود داشته باشد می اندیشیم.  قرن بیست و یک از این مشکل کم کم فاصله می گیرد.
  • حرکت انتقالی منشأ گرماست.
  • در آخرین مقاله از کتاب دوم، ایده ی زمین مرکزی خود را مطرح می کند.
  • نظم را شالوده ی اصلی حرکات طبیعت می داند. بی نظمی به نامتناهی می انجامد و در طبیعت نامتناهی وجود ندارد. این مفهوم بی نهایت زیباست! توضیحی نمی دهم تا کتاب را بخوانید. ارسطو در کل با چند کلمه بیشتر ما را مواجه میکند سبکی –سنگینی-منتاهی-نامتناهی.
  • و یک ایده ی درخشان دیگر که فیزیکدانان امروز به آن باور دارند: هرآنچه خاصیت سبک سنگینی نداشته باشد، ریاضیاتی است و چنین چیزی وجود خارجی ندارد.
  • بزرگی را نماد سرما و کوچکی را نماد گرما می داند!! چرا که گرما از اجسام کوچک عبور میکند و سرما خیر!
  • به زبان خود قانون ارشمیدس را مطرح  می کند.

برای اینکه بیش از این مطلب طولانی نشود شما را به خود کتاب ارجاع میدهم تا بخوانید تا چند هدف را دنبال کرده باشید: با علم ، بخصوص نجوم در گذشته آشنایی بیشتری پیدا کنید. در مفاهیم عمیق شوید و بدانید علم از ابتدا به چه شکل بوده و با چه دیدگاهی به اینجا رسیده. البته این کتاب فقط کتاب ارسطو ست و نه تاریخ علم.

از معدود کتابهایی است که متن اصیل را در اختیار خواننده قرار می دهد. زیرا نوشته خود ارسطو است.  ترجمه خود از ترجمه ی فرانسه آماده شده.  در کل ترجمه ی بدی نیست. گاهی به نظر می رسد متن ثقیل و یا در هم پیچیده است که دو ایراد وارد است خود ارسطو و مترجم که با تناقض ارسطو دچار تناقض در ترجمه هم گاهاً شده. ولی به نظرم از پس ترجمه ی کتاب به خوبی برآمده. به هر حال متن کتاب توجه داریم که با ادبیات دوران باستان نوشته شده! برگردان آن به صورتی که معادل فارسی آن دوران باشد امکان ندارد چون فارسی میانه بلد نیستیم!

مشخصات کتاب:

ترجمه: اسماعیل سعادت/ ناشر: هرمس

روز دوشنبه سی ام آذر ماه ۸۸ ، در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال ، یک مراسم پاسداشت شب یلدا برگزار شد ، که در قسمتی از آن مصطفی یاوری آیین به سخنرانی تحت عنوان شب یلدا از منظر تاریخ علم نجوم پرداخت ، در زیر می توانید این سخنرانی را بشنوید.

همچنین از این آدرس می توانید فایل صوتی را با حجم ۱٫۶ مگابایت دانلود نمایید.

[soundcloud url=”http://api.soundcloud.com/tracks/15565763″ comments=”true” auto_play=”false” color=”ff7700″ width=”100%” height=”81″]

هنگامی که عبارت ” تاریخ علم نجوم ” را به کار می بریم ، اذهان عموم ، یک دانشمند دوره ی اسلامی با لباس هایی به سبک اعراب و تعدادی کاغذ کاهی را متصور می شوند. و کسی را پژوهشگر تاریخ علم می دانند که  نام های یونانی و عربی بسیاری را حفظ کرده است و ماده تاریخ می داند. اما خوانش تاریخ علم به آن معنا است که گام به گام همراه با علم جلو بیاییم و روند پیدایش علم ، نقاط عطف ، نقاط قوت و ضعف ، اشتباهات و … را بررسی کنیم و همراه با دانشمندان گذشته جهان را کشف کنیم. لااقل رویه ای که من قرار است در بخش تاریخ علم نجوم رصدگاه دنبال کنم ، به این منوال است.

در این نوشته قصد دارم به مطرح شدن مبحث سیاه چاله ها در نجوم بپردازم.

 

بعد از مطرح شدن قانون عمومی گرانش توسط ایزاک نیوتون ، و بدست آوردن مقدار ثابت جهانی گرانش توسط کاوندیش که منجر به تعیین جرم سیاره ی زمین هم شد ، یک مسئله ی کلاسیک با بازی کردن با رابطه ی عمومی گرانش مطرح شد : کمترین سرعتی که باید یک موشک داشته باشد تا بتواند زمین را ترک کند چقدر است؟

امروزه یک دانش آموز دبیرستانی می تواند با کمی بازی کردن با رابطه ی گرانش و دانستن رابطه ی انرژی جنبشی جسم به این سوال جواب دهد :ve

با بدست آوردن این رابطه و دانستن مقادیر  M , G , R  می توان به راحتی سرعت را حساب کرد.

مقدار R  یا شعاع زمین را برای اولین بار اراتستن در ۲۳۰۰ سال پیش بدست آورد.

مقدار G  ( ثابت عمومی گرانش ) و به تبع آن M  ( جرم زمین ) هم توسط  توسط ترازوی پیچشی هنری کاوندیش بدست آمدند.

با قرار دادن این مقادیر در این رابطه به سرعتی حدود  ۱۱ کیلومتر بر ثانیه می رسیم که همان مینیمم سرعتی است که باید داشته باشیم تا بتوانیم از زمین فرار کنیم.

قانون عمومی گرانش در همه ی جهان صادق است ( لااقل مبنای علم ما بر این اصل است ) و مقدار ثابت گرانش نیز در همه جا ثابت است ، اما مقدار جرم و شعاع همه ی اجرام آسمانی با هم فرق می کند. مسلما هرچه جرم کمتر باشد ، سرعت گریز نیز کمتر است ، به عنوان مثال سرعت گریز از روی سطح ماه حدود ۲/۵  کیلومتر بر ثانیه است و سرعت گریز خورشید ( به علت پرجرم تر بودن نسبت به زمین ) از سرعت گریز زمین بیشتر است و تقریبا ۶۰۰ کیلومتر بر ثانیه است.

هرچه جسم چگال تر باشد و پرجرم تر ، سرعت گریز از آن جسم زیاد تر می شود.  این مفهوم را لاپلاس ( همان ریاضی دان معروف که در همه ی کتاب های درسی حضور دارد ) در سال ۱۷۹۹ با یک نتیجه گیری عجیب و غریب به این صورت بیان کرد که : جسمی که به حد کافی پر جرم و چگال باشد ، غیر قابل رویت خواهد شد !

او به این صورت استدلال کرد که نیروی جاذبه ی یک جرم سماوی می تواند انقدر بزرگ باشد که نور نتواند از آن خارج شود. دلیل لاپلاس همان رابطه ی سرعت گریز بود که از روی قانون عمومی گرانش نوشته می شد ، لاپلاس جرمی را متصور شد که آنقدر پرجرم و البته چگال باشد که در آن سرعت گریز برابر سرعت نور باشد ( v=c ) در آن صورت حتی ذراتی که با سرعت نور هم حرکت می کنند ( فوتون ها ) نمی توانند از سطح آن جسم فرار کنند. هنگامی هم که نوری نتواند از جسمی به بیرون بتابد ، آن جسم سیاه به نظر می رسد.

مقدار سرعت نور هم مدتی پیش به دست آمده بود ، پس از تجربه ی ناموفق گالیله – توریچلی  که می خواستند با زمان سنجی زمان رفت و برگشت نور بر  روی دو تپه ی نزدیک به هم سرعت نور را بدست آورند ، روش های بهتری برای سنجش سرعت نور بدست آمده بود ، استفاده از قمرهای مشتری ، و روش های مکانیکی که از ترکیب چرخ دنده ها و آینه ها استفاده می کردند ، بهترین روش های سنجش سرعت نور بودند.

در واقع لاپلاس برای اولین بار بر روی کاغذ وجود سیاه چاله ها را بیان کرد.از طرف دیگر لاپلاس رابطه ی سرعت گریز را به این صورت نوشت تا بتواند شعاع سیاه چاله های فرضی اش را نیز حساب کند : rbh

اگر در این رابطه جرم را مساوی جرم زمین قرار دهیم ، اندازه ی شعاع زمین برای آن که سرعت گریز آن برابر c  شود ، حدود ۱ سانتی متر خواهد بود! ( چیزی شبیه به همان سیاه چاله های کوچک هاوکینگ )  این مقدار بسیار کم شعاع مفهوم دیگری را وارد علم کرد که آن فرورفتی بیش از حد ماده را در هم توجیه کند.

تا اینجا با مفاهیم فیزیک کلاسیک امکان وجود سیاه چاله ها بیان شد ، تمامی این مفاهیم در حد فهم یک دانش آموز دبیرستانی هستند ، مباحثی مانند افق رویداد و … نیز با مطرح شدن نسبیت ( که احتمالا امروزه دیگر می توان آن را در مباحث تاریخ علم بیان کرد ) وارد بحث فیزیک سیاه چاله ها شدند که می توان آن ها را به صورتی جداگانه بررسی کرد.

 

این مطلب به خوبی شناخته شده است که بطلمیوس در المجسطی ، به افلاک آسمانی همچون اشکال هندسی نظر داشته و آنها را برای « نجات ظواهر » فرض کرده بوده است . وی در این مورد پیرو سنت منجمان ریاضیدان یونانی بوده است که چندان که به توصیف حرکات فلکی بنا بر قوانین ریاضی توجه داشتند ، به ماهیت نهایی آنها توجه نداشتند. مسلمانان ، به عنوان معارضه با این وجهه ی نظر ، بنابر « واقع بینی » روحیه ی اسلامی ، و نیز به پیروی از تمایلات موجود در کتاب دیگری منسوب به بطلمیوس ، اقتصاص احوال الکواکب ، بر آن شدند که به افلاک بطلمیوسی حالت « تجسم » بدهند . مسلمانان پیوسته وظیفه ی علم طبیعی را اکتشاف آن سیماهای واقعیت می دانستند که در وجود مادی ، خود را آشکار می سازد ، و کمتر به آن می پرداختند که ساخته های ذهنی خود را بر طبیعت تحمیل کنند ، که تلازمی ضروری با هیچ یک از سیماهای واقعیت نداشته باشد.بنا بر این تجسم بخشیدن به افلاک مجرد بطلمیوسی نماینده ی تغییر عمیقی در معنی و نقش علوم ریاضی در توضیح طبیعت است که تاثیری اساسی در فلسفه ی علوم دارد.

تمایل به طرف تعبیر « مادی » از افلاک در نوشته های منجم و ریاضیدان قرن سوم / نهم ، ثابت بن قره ، مخصوصا در رساله ای که درباره ی ساختمان افلاک نوشته ، آشکار است . با آنکه ظاهرا اصل این رساله از میان رفته ، و تنها فقراتی از آن در نوشته های دیگران و از جمله موسی بن میمون و آلبرت کبیر دیده می شود ، از روی همین بازمانده ها معلوم می شود که وی افلاک را کرات جامدی فرض می کرده ، و فاصله ی میان آنها و افلاک خارج مرکز را پر از مایعی تراکم پذیر می پنداشته است.

این فرآیند تبدیل افلاک مجرد یونانی به اجسام صلب ، توسط ابن هیثم ، که کارهای نورشناخت بیش از کارهای نجوم شهرت دارد ، ادامه یافت. ابن هیثم ، در کتاب خلاصه ی نجوم خود ( که اصل عربی آن مفقود شده و ترجمه های عبری و لاتینی آن موجود است )، نه تنها حرکات سیارات را به مدد فلکهای تدویر و فلک های خارجمرکز مورد بحث قرار داده ، بلکه نیز در این حرکات بنابر مدلی فیزیکی بحث کرده است ، و این بحث وی در جهان مسیحیت تا زمان کپلر تاثیر فراوان داشته است. ولی این مایه ی شگفتی است که فیلسوفان و دانشمندان مسلمان عموما از نتایج و لوازم مجسم تصور کردن افلاک بطلمیوسی آگاهی نداشته اند. مشائیان اندلس ، از قبیل ابن طفیل و ابن رشد ، به خاطر دفاع از فیزیک ارسطویی ، حملات خود را بر ضد نجوم بطلمیوسی ادامه می دادند ، ولی به نوشته های ابن هیثم توجهی نداشتند ، و شاید این بی توجهی ، چنانکه دوهم ( Duhem ) گفته است ، بدان جهت بوده است که آنها را مایه ی تضعیف براهین خویش تصور می کرده اند . ولی ، هنگامی که آثار ابن هیثم ، به فرمان آلفونسو مقلب به حکیم به اسپانیا برده و به زبان اسپانیایی ترجمه شد ، طرفداران لاتینی بطلمیوس از آنها همچون وسیله ی دفاعی بر ضد حملات مشائیان می نگریستند ، سه قرن بعد ، نصیرالدین طوسی رساله ای در افلاک تالیف کرد که مبتنی بر خلاصه ی نجوم ابن هیثم و کاملا منطبق با اندیشه های او بود.

ابن هیثم در خلاصه ی نجوم ، پس از خرده گیری بر کسانی که افلاک را صور مجرد هندسی تصور می کنند ، چنین نوشته است :

” حرکات افلاک ، و نقاط وهمی را که بطلمیوس به صورتی کاملا مجرد تصور کرده است ، ما از سطوحی مسطح یا کروی می دانیم که با حرکت واحد به حرکت در می آیند. و این حقا طرز بیان درست تری است ؛ و در عین حال برای عقل بهتر قابل فهم است … براهین ما کوتاهتر از آنهاست که در آنها تنها از آن نقاط تصوری و آن دوایر وهمی استفاده می شود … ما حرکات مختلفی را که در داخل افلاک صورت می گیرد ، به شکلی در نظر گرفته ایم که هر یک از آن حرکات مطابق باشد با حرکت ساده و پیوسته و بی پایان جرمی کروی . همه ی این اجرام ، که بدین ترتیب برای هر یک از آن حرکات تخصیص یافته ، همزمان با یکدیگر ممکن است به کار بیفتد بی آنکه این عمل مخالف با وضع معین آنها باشد ، و بی انکه آن اجرام چیزی را ملاقات کنند که ناچار از تلاش کردن با آن یا فشردن آن یا برداشتن آن از سر راه خود باشند. بعلاوه ، این اجرام در ضمن حرکن خود با جوهری که در میان آنها قرار گرفته متصل می مانند … “

در ضمن توصیف فلک ، ابن هیثم نوشته است که در کرانه ی جهان

” فلک برین جای دارد ، که همه چیز را احاطه می کند و مستقیما با فلک ثوابت مماس است . این فلک بر گرد قطبین خود ، که همان قطبین عالم است ، به سرعت از شرق به غرب می چرخد ، و در ضمن این حرکت همه ی افلاک ستارگان دیگر را با خورد می برد … و خود بی ستاره است. “

اما فلک ثوابت

” کره ای است محصور میان دو سطح کروی ، که مرکز آنها مرکز این کره و مرکز عالم است . سطح خارجی این کره مجاور است با بزرگترین فلک که همه ی افلاک متحرک را در بر می گیرد و آنها را در حرکت سریع خود شرکت می دهد ؛ سطح داهلی همین کره مماس با فلک زحل است . این فلک ( ثوابت ) از مغرب به مشرق ، به ترتیب توالی صور منطقه البروج ، بر گرد دو قطب ثابت دوران می کند ، حرکت آن کند است : در مدت هر صد سال تنها یک درجه حرکت می کند ، در صورتی که تمام دایره سیصد و شصت درجه است. قطب های این فلک قطب های فلک البروج نیز هستند که خورشید بر آن حرکت می کند ؛ بطلمیوس از رصدهای قدما و نیز رصدهای خودش بر این امر آگاهی پیدا کرده بود ، و به آن اشاره کرده است. همه ی ستارگان ثابت در این فلک جای دارند، و وضع آنها در داخل آن تغییر نمی کند. در فواصل میان آنها به هیچ وجه تغییری حاصل نمی شود ؛ همیشه با هم ؛ در جهت توالی صور منطقه البروج و بنابر حرکت کند افلاک خویش حرکت می کنند …

فلک های سه سیاره ی علوی – یعنی زحل و مشتری و مریخ – مطلقا به یکدیگر شباهت دارند ، هم از لحاظ شماره ی افلاکی که هریک از آنها دارند و هم از لحاظ نوع حرکتی که آنها را متحرک ساخته است … هر یک از این سیارات ، فلک مخصوص خود را دارد که از دوسطح کروی موازی با یکدیگر ساخته شده که مرکز مشترک آنها همان مرکز عالم است ؛ هر فلک ، فلک دیگر را که بلافاصله در پی آن است در بر می گیرد. فلک اول فلک زحل است که سطح خارجی آن مجاور با فلک ثوابت و سطح داخلی آن مجاور با فلک مشتری است. بعلاوه ، سطح فوقانی فلک مشتری مماس با فلک زحل است ، و سطح تحتانی آن مماس با فلک مریخ . بلاخره سطح خارجی فلک مریخ مجاور با فلک مشتری است ، در صورتی که سطح داخلی آن مماس با فلک خورشید است . هر یک از این افلاک با حرکت کند یکسانی بر گرد دو قطب واقع بر یک محور دوران می کند که همان دو قطب فلک البروج است.

هر یک از افلاک مشتمل بر فلکی خارجمرکز است که میان دو سطح کروی متحد المرکز واقع شده و با حرکتی منظم برگرد دو قطب ثابت ، در جهت توالی بروج دوران می کند. این فلک را فلک تدویر می نامند.

میان دو سطحی که مرزهای این فلک تدویر را می سازند ، فلکی محصور است … ؛ این فلک را ، در مورد هر سیاره ، فلک حامل آن می نامند. این فلک در مسیری دایره شکل برگرد مرکز خود و دو قطب خاص دوران می کند.

بلاخره ، جوهر هریک از سه سیاره ی علوی در جوهر فلک حامل آن قرار گرفته است و با آن حرکت می کند. هنگامی که فلک تدویر در حرکت است ، فلک حامل نیز در عین حال حرکت می کند ، و مرکز آن یک دایره ی وهمی رسم می کند که آن نیز فلک تدویر نام دارد.

« این مقاله یکی از بخش های فصل ششم کتاب علم و تمدن در اسلام نوشته ی دکتر سید حسین نصر است که توسط مرحوم احمد آرام به فارسی برگردانده شده است و انتشارات علمی و فرهنگی آن را چاپ کرده است »