فایل‌های زیر، معادلات تقویم‌های شمسی و هجری قمری قراردادی مستخرج استاد محمدرضا صیاد (و با خط خود ایشان) هستند. که برای استفاده‌ی علمی پژوهش‌گران در زمینه‌ی تقویم تقدیم می‌گردد.

 

pdf-downloadمعالادت تقویم برای ۲۹۳ سال شمسی (۱۲۰۶ تا ۱۴۹۸)

ارائه در ۱۴ دی ۷۹ در مرکز علوم و ستاره شناسی تهران

فایل PDF، با حجم ۱۰۰KB

 

 

pdf-downloadمدل‌سازی تقویم هجری قمری قراردادی

ارائه در ۲۴ دی ماه ۱۳۸۰ در پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران

فایل PDF، با حجم ۵۱۵KB

 

 

لوموند، سرمقاله پنج شنبه ۲۴ دسامبر ۲۰۱۵، ترجمه‌ی سعیده بوغیری، برگرفته از انسان شناسی و فرهنگ

این صحنه در کنگره ای مربوط به سال ۲۰۰۶ اتفاق افتاد که کارشناسان فضایی جهان در آن گرد هم آمده بودند: «سلام به تمامی حضار. اسم من الون ماسک است. پایه گذار اسپیس ایکس {SpaceX} هستم. تا پنج سال دیگر شما خواهید مرد!» این یک جوان ۳۵ ساله با تی شرت و شلوار لی است که در کمال تعجب همگان، با این عبارات کوتاه، رشته سخن را به دست می گیرد. هیچ کس در سالن، حرفهای این جوان شوخ طبع که همه چیز را به مبارزه می طلبد، جدی نمی گیرد. انسان که به همین سادگی، سازنده موشک نمی شود. این کار به صرف زمان، هزینه سنگین و دسترسی به فناوری های پیچیده نیاز دارد. تصور عموم بر آن است که اگر خطری هم وجود داشته باشد، از جانب آسیا خواهد بود. ژاپن، هند و چین سرمایه گذاری انبوهی برای دسترسی مستقل به فضا انجام می دهند.

نه سال بعد، این جوان آشوبگر فضا به یکی از فعالان اصلی در این زمینه تبدیل می شود، فعالی که همچنان به ایجاد آشوب ادامه می دهد- همان طور که زمینه مربوط به اتومبیل را با خودروهای برقی تسلا زیروزبر می کند. او در همین سال ۲۰۱۳، با شکستن قیمت پرتاب و در مدارگذاری ماهواره ها تا حدود ۳۰%،  وارد انحصار دوقطبی ای شد که شرکت اروپایی آریان اسپس {Arianespace} و پرتابگر روسی پروتون، آن را تشکیل می دادند. این رقابت که محرک نوعی دگرگونی پارادایم بود، به اسپیس ایکس اجازه داد پس از آریان اسپس، جایگاه دوم را به خود اختصاص دهد. اروپایی ها مجبور شدند به منظور ساخت موشکی ارزان تر و رقابتی تر، به سازماندهی دوباره خود بپردازند: آریان۶ که در سال ۲۰۲۰ عملیاتی می شود.

Ingenuity-Awards-Elon-Musk-631.jpg__800x600_q85_crop

الون ماسک، پایه‌گذار SpaceX

الون ماسک که این نخستین موفقیت، هنوز خرسندی او را به خود معطوف نکرده بود، تصمیم گرفت با حمله به خودِ استنباط از پرتابگر، بر این شکاف در حیطه فناوری بیفزاید. او دوشنبه ۲۱ دسامبر، شاهکار خود را به ثمر رساند: بازگرداندن نخستین طبقه موشک خود، فالکن ۹ به زمین، پس از قراردادن ۱۱ ماهواره مخابراتی در فضا. این موشک به صورت عمود و به آرامی بر روی پایه پرتاب خود در دماغه کاناورال {فلوریدا} فرود آمد. ابداع و رواج پرتابگرهای قابل استفاده مجدد، از لحاظ نظری گشاینده چشم اندازهای اقتصادی چشمگیری است. اما اثبات آن به آینده معطوف می شود، چرا که بسیاری در این قضیه تردید دارند و یاداور می شوند شاتل های آمریکایی نیز تا اندازه ای قابل بازیابی، اما بسیار هزینه بر بود.

الون ماسک اولین کسی نیست که به چنین شاهکاری دست یافته است. یک ماه پیش، جف بزوس، میلیاردر جوان آمریکایی دیگر، مدیر آمازون و بنیانگذار بلواوریجین توانست موشک خود، نیو شپرد را پس از یک پرواز زیرمداریِ بدون سرنشین، با موفقیت به زمین بنشاند. با اینهمه، موشک او کوچکتر، سبک تر و ضعیف تر بوده و برای ماموریت هایی به دوردستیِ فالکن ۹ طراحی نشده است.

این دو اقدام جسورانه نشاندهنده جهش ژرف دنیای فضایی و ماهواره های موشکی است. {از این رو می توان گفت} باشگاه بسیار شاهانه ای که بیش از نیم قرن پیش توسط چند کشور بزرگِ دارنده دسترسی به فضا تشکیل شد، کامل شده است. امروز دیگر این حرفه ای های حیطه فضا نیستند که آهنگ کار را تعیین می کنند، بلکه استارت های سیلیکون والی یا غول های وب، که بازار جدیدی در آن می بینند، این کار را انجام می دهد. این امر از گردشگری فضایی گرفته تا شکل گیری صور فلکی ماهواره ای برای انتشار اینترنت در تمام کره زمین پیش می رود.

برخی از این کنشگران مانند فیس بوک یا گوگل، لوازم خاص چشمگیری در اختیار دارند. برخی دیگر مانند اسپیس ایکس از همان آغاز مورد حمایت ناسا و پنتاگون قرار داشته و با آنان قراردادهایی امضا می کنند. فوران این کنشگران جدید، جوشش زیادی در مجموعه صنایع هوا- فضا ایجاد می کند. اروپایی ها که تحت تاثیر این رقابت غریب قرار گرفته اند، به این موضوع پی برده اند و حول آریان گرد هم آمده اند تا موقعیت آن را به عنوان یک طلایه دار جهانی تقویت کنند. اما برای این کار همچنان به چه میزان زمان لازم است؟

نوشته‌ی پریاموادا ناتاراجان، ترجمه‌ی فرزانه فخریان، برگرفته از وب سایت ترجمان

تحقیقات نشان می‌دهد یک‌چهارم آمریکایی‌ها نمی‌دانند زمین به دور خورشید می‌چرخد یا بالعکس. این نکته زمانی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که بدانیم سهم این کشور در انجام تحقیقات علمی از هر کشور دیگری بیشتر است. مردم از علم و یافته‌هایش چه می‌دانند؟ چگونه می‌توانیم فهم‌مان از سازوکارهای علم را افزایش دهیم؟ پریاموادا ناتاراجان، استاد فیزیک و اخترشناسی دانشگاه ییل، تلاش می‌کند با بررسی سه کتاب در این زمینه، پاسخی برای این سوال‌ها پیدا کند.

زحل، آنگونه که از تیتان دیده می شود - اثر چزلی بونستل

زحل، آنگونه که از تیتان دیده می شود – اثر چزلی بونستل

نیویورک ریویو آو بوکز۱— سوء‌استفادۀ کنونی از یافته‌های علمی فاجعه‌بار است. ساعت ۳ و ۳۲ دقیقه صبح ششم آوریل سال ۲۰۰۹ که زلزلۀ ویران‌کننده‌ای به شدت ۶/۳ ریشتر شهر قرونِ وسطائیِ لاکویلا در ایتالیا را تکان داد، زلزله سیصد کشته بر جای گذاشت و بناهای زیادی را با خاک یکسان کرد. اهالی منطقه حدود سی لرزۀ خفیف را در سه ماهۀ قبل از آن تجربه کرده و خیلی نگران شده بودند. یک هفته پیش از زلزله، جلسه‌ای با حضور زلزله‌شناسان برجسته و مقامات رسمی برای ارزیابی وضعیت برگزار شد. به نظر زلزله‌شناسان، غیرممکن است که مطمئن شویم لرزه‌های خفیف، پیش‌لرزه‌های زلزله‌ای بزرگ‌تر هستند.

یکی از زمین‌شناسان متخصص در آن جلسۀ ارزیابی، انتسو بوسکی ، توجه دیگران را به این بلاتکلیفی علمی جلب و اشاره کرد که وقتی یک زلزلۀ بزرگ «بعید» است، امکان وقوعش را نمی‌توان نادیده گرفت. با وجود این، وقتی قائم مقام آژانس امنیت داخلی ایتالیا، برناردو دبرناردینیس، از جلسه بیرون آمد، به اهالی اطمینان داد که تکان‌ها، عادی و نشانۀ سادۀ آزادشدن انرژی محصور در زمین است.

وقتی تکان‌های زلزله بچه‌های جوستینو پریسه، یکی از اهالی را از خواب بیدار کرد، با اطمینان به گزارش‌هایی که در تلویزیون دیده بود، آرامشان کرد و دوباره به رختخواب برگرداند. آن شب، خانۀ او با خاک یکسان شد و هر دو فرزندش کشته شدند. پریسه و گروهی از اهالی، دانشمندان و مقامات محلی را به خاطر قصور در هشدار به آنها تحت تعقیب قانونی قرار دادند. کمیسیون ملی پیش‌بینی و جلوگیری از خطرات، متخصصان را به دلیل ارایۀ اطلاعات «نادرست، ناقص و متناقض» راجع به خطر احتمالی، متهم به قصور در تخمین خطر کرد و در اکتبر ۲۰۱۲ محکوم به شش سال حبس شدند.

۱۲ ژوئن ۲۰۱۲ مجلس سنای کارولینای شمالی قانونی را تصویب کرد که بر اساس آن استفاده از هرگونه اطلاعات دربارهٔ تغییرات سطح آب دریا برای تعیین قوانین ساحلی در آن ایالت اساساً ممنوع شد. این قانون در پاسخ به گزارشی از متخصصان وابسته به دولت در کمیسیون منابع ساحلی کارولینای شمالی طرح شد که گفته‌ بودند افزایش ۳۹ اینچی سطح آب دریا در صد سال آینده، ساکنان ساحلی منطقۀ اوتر بانکز را در معرض خطر بزرگی قرار می‌دهد. قانون تنظیم‌شده برای کنترل مجوزهای توسعه، از این طرح‌ها کاست و روش جدیدی را برای محاسبه افزایش سطح آب دریا تعیین کرد که بسیاری از دانشمندانِ توانمند آن را رد کردند.

در مقابل، یک توافق نسبتاً جهانی بین هواشناسان وجود دارد که احتمالاً سطح آب دریا در صد سال آینده حداقل یک متر یا بیشتر بالا خواهد آمد و این توان را دارد که در سراسر دنیا همۀ نواحی ساحلی کم‌ارتفاع را زیر آب ببرد. اما توسعه‌دهندگان و حامیان قانونگذاری که نگران پیامدهای اقتصادی وضع مقررات بر مبنای افزایش سطح آب دریا هستند، روش جدیدی برای گیر انداختن اظهارنظرهای علمی یافته‌اند: خلاف قانون خواندن استفاده از اندازه‌گیری‌های رایج.

این قانون اکنون استفاده از هرگونه داده‌های جدید را منع می‌کند و فقط داده‌های گذشته در تخمین افزایش سطح آب دریا را برای اعطای مجوزهای چهار سال آینده می‌پذیرد. طبق این قانون، اندازه‌گیری‌های انجام‌شده در ۱۹۰۰ خط مبنایی را شکل می‌دهند که فقط برون‌یابی‌های خطی از آن تا امروز مجاز خواهد بود.

با وجود این، طبیعت گویا قانونگذاران کارولینای شمالی را دست می‌اندازد. دو هفته پس از تصویب این قانون، یک مطالعۀ جدید اندازه‌گیری روی اسناد جزر و مد نما معلوم کرد که سریع‌ترین افزایش سطح آب دریا از ۱۹۸۰ در آمریکای شمالی در کرانۀ کارولینای شمالی تا ماساچوست بوده است.

آن چه دربارۀ این دو نمونه ناراحت‌کننده است، تصور غلط از علمی است که بازتاب می‌دهند. بسیاری از عوام آشکارا نمی‌دانند تحقیقات علمی به چه دردی می‌خورند و درک ناچیزی نسبت به این دارند که یافته‌ها چگونه به دست آمده‌اند، خصوصاً وقتی موضوع به تعیین خطرات احتمالی در آینده مربوط می‌شود.

به نظر می‌رسد این برای همۀ کشورها صادق باشد، اما به‌خصوص در ایالات متحده قابل توجه است؛ جایی که بسیاری از تحقیقات علمی امروز از آنجا سرچشمه می‌گیرد. این تناقض ارزش کاوش دارد.

نظرسنجی‌ها در ایالات متحده به‌طورمرتب حمایت نسبتاً همه‌جانبه از ارتقای کیفیت تحصیل علم را نشان می‌دهد که در توانایی کشور برای رقابت در سطح جهانی مهم تلقی می‌شود. یک نظرسنجی از سوی مرکز تحقیقات پیو در سال ۲۰۰۹ نشان داد که بسیاری از آمریکایی‌ها، یعنی حدود ۸۴ درصد، علم را نیرویی مثبت در جامعه می‌پندارند.

در عین حال، یافتۀ دیگر این است که افراد زیر ۳۰ سال فهم بیشتری نسبت به علم داشتند تا افراد بالای ۶۵ سال، و همۀ گروه‌های سنی فهم نسبتاً سستی از مفاهیم سادۀ علمی همچون جاذبه یا ساختار اتم داشتند؛ حتی کسانی که در بهترین مدارس دولتی آموزش دیده بودند.

یک پیمایش جدید از سوی بنیاد ملی علم نشان داد که یک چهارم آمریکایی‌ها نمی‌دانند زمین به دور خورشید می‌چرخد یا بالعکس. ضمناً ۳۳ درصد آمریکایی‌ها اصل تکامل را رد می‌کنند و هنوز معتقدند انسان و دیگر جانوارن جهان همیشه به صورت فعلی‌شان وجود داشته‌اند. آمریکایی‌ها انتظارات و اطمینان فوق‌العاده زیادی به علم و فناوری دارند و فکر می‌کنند این یک دارایی ملی است ـ در عین حال به نتایج آن سوء ظن دارند. چگونه می‌توان این را توضیح داد؟

دیدگاهی معتقد است آمریکایی‌ها واقعاً نادان و فاقد درکی از ریاضی و علوم پایه هستند. فرض بر این است که اگر این مهارت‌ها ارتقا می‌یافت، عموم مردم قدرشناسی بیشتری نسبت به علم داشتند. با وجود این، پژوهش اخیر پروفسور دن کهان در دانشگاه ییل نشان می‌دهد که وازدگیِ علم فقط اندکی با فهم و سواد علمی همبستگی دارد.

داده‌های او همبستگی بسیار بیشتری با چشم‌انداز فرهنگی و سیاسی عمومی آمریکایی‌ها را دریافته است. پژوهش کهان نشان می‌دهد که حتی با بررسی تفاوت‌ها در مهارت‌های ریاضی و علوم، افرادی با ارزش‌های فرهنگی متفاوت ـ مثلاً فردگرایان در مقایسه با تساوی‌گرایان ـ به شدت مخالف این هستند که خطر تغییرات جوی چقدر جدی است.

نتایج کهان همچنین طبق یک نمونۀ معرف ملی از بزرگسالان آمریکایی نشان می‌دهد کسانی که با مهمانی چای بازشناخته می‌شوند، سطح درک بالاتری از علم نسبت به میانگین آمریکایی‌ها دارند ـ البته این تأثیر بسیار ناچیز است اما وجود دارد.

در عین حال در تبیین آن چه هست، پژوهش کهان به رتبه‌ای برای افراد دارای درک از روش علمی اشاره نمی‌کند ـ چه این که نمی‌دانند پروتون و لگاریتم چیست، اما دریافت کافی در این خصوص دارند که نظریۀ علمی چیست، شواهد آن چگونه جمع‌آوری و ارزیابی می‌شود، ابهامات اجتناب‌ناپذیر آن چگونه اندازه‌گیری می‌شود، و چگونه یک نظریه می‌تواند جای یکی دیگر را بگیرد، چه با ارایۀ توضیحی عمومی‌تر، صریح‌تر، برازنده‌تر و اقتصادی‌تر از پدیده، یا در موارد نادر، با ابطال آشکار آن.

مورد لاکویلا نشان می‌دهد بسیاری از مردم انتظار قطعیت صددرصدی از علم دارند، در حالی که مورد کارولینای شمالی این احتمال را معلوم می‌کند که هر عدم قطعیتی می‌تواند برای ارایۀ یک نظریۀ غلط یا نظریه‌ای صحیح به اندازۀ نظریه‌های دیگر، استفاده شود.

در یک کلام، عموم مردم درک دشواری نسبت به جنبۀ موقتی علم دارند. موقتی بودن به وضعیت دانش در یک زمان مشخص مربوط می‌شود. زمانی تصور می‌شد قانون جاذبۀ نیوتن، که همۀ ما در مدرسه یاد می‌گیریم، کامل و جامع است. حالا می‌دانیم که در حالی که این قوانین درکی دقیق ارایه می‌دهند که سیب با چه سرعتی از درخت می‌افتد یا چگونه اصطکاک ما را کمک می‌کند در جاده بپیچیم، در توضیح حرکت ریزه‌های درون‌اتمی یا پرواز ماهواره‌ها در فضا کافی نیستند. برای اینها نیاز به ادراکات نوین اینشتین داریم.

به عنوان مثال سامانه موقعیت‌یاب جهانی را در نظر بگیرید که بسیاری از ما هنگام رانندگی استفاده می‌کنیم. اساس این سامانه بر گذر ماهواره‌هایی است که بیست‌وچهارساعته دور زمین می‌چرخند و هر کدام به یک ساعت اتمی دقیق مجهز شده‌اند. گیرندۀ این سامانه روی یک دستگاه تلفن هوشمند، سیگنال‌های رادیویی از هر یک از ماهواره‌های بالاسری را پیدا می‌کند، و موقعیت کاربر را در محدودۀ یک متری تخمین می‌زند.

طبق پیش‎بینی نظریهٔ نسبیت خاص اینشتین، ساعت ماهواره ۱۴ هزار کیلومتر در هر ساعت می‌چرخد، بسیار آهسته‌تر از ساعت روی زمین عقربه می‌اندازد، و تنها حدود هفت میکروثانیه در روز را از دست می‌دهد. با وجود این، از آنجایی که ساعت‌ها ۲۰ هزار کیلومتر بالاتر از سطح زمین هستند، و از آنجایی که طبق نظریه نسبیت عمومی اینشتین جاذبه فضا و زمان را منحرف می‌کند، ساعتی که در این ارتفاع می‌چرخد، باید اندکی سریع‌تر عقربه بیاندازد. ترکیب این دو اثر منتج به افزایش سرعتی خالص می‌شود، پس زمان روی ساعت ماهوارۀ موقعیت‌یاب حدود ۳۸ میکروثانیه در روز سریع‌تر از آن ساعت روی زمین است. برای دستیابی به دقت در جهت‌یابی، تسریع‌ پیش‌بینی‌شده از سوی اینشتین باید جبران شود.

نظریه‌های اینشتین نظریه‌های نیوتن را رد نمی‌کند؛ بلکه به‌سادگی آن را جذب یک نظریۀ بسیط‌تر راجع به جاذبه و حرکت می‌کند. نظریۀ نیوتن جایگاه خودش را دارد و توضیحی دقیق و کافی، اگرچه در دایره‌ا‌ی محدود، ارایه می‌دهد. به تعبیر خود اینشتین، «زیباترین سرنوشت برای هر نظریۀ فیزیک این است که راهگشای تشکیل نظریه‌ای جامع‌تر باشد تا در آن به عنوان نمونه‌ای معین، به حیات خود ادامه دهد.» این ماهیت گسترشی و پیوستۀ دانش است که علم را همواره موقتی می‌کند.

چگونه می‌توان به عموم مردم آموزش بهتری نسبت به ماهیت جستار علمی داد؟ خواندن سه کتاب با یکدیگر، سمت و سوی جدیدی را به ما نشان می‌دهد. این کتاب‌ها موقتی بودن علم را توضیح می‌دهند و در عین حال، شاید واقعاً به ما در یافتن راهی برای نشان دادن تکذیب‌گری‌ای که بینمان شایع‌ است، کمک کنند. آنها به جای تمرکز تک‌نظرانه نسبت به جنبه‌های فنی علم یا نیاز به ارتقای مهارت‌های پایه، روی توجه ما به روان‌شناسی علم متمرکز می‌شوند ـ محرک‌هایی که باعث می‌شوند جویای علم باشیم، و محدودیت‌هایی که ذهن ما ضرروتاً به دانش ما تحمیل می‌کند.

در کتاب کنجکاوی: چگونه علم به هر چیزی علاقمند شد۲ فیلیپ بال، دانش‎نویس، یکی از سردبیران پیشین «طبیعت» معلوم می‌کند چگونه کنجکاوی، ترکیب‌شده با شگفتی، تشکیلات علمی را از قرن هفدهم پیش برده است، و چگونه ماهیت کیمیاگرانۀ علم به ممارست علمی به عنوان فعالیتی غیرشخصی و بسیار تخصصی‌ تبدیل شده که امروز درک می‌شود.

بال تاریخ روشنفکرانۀ علم را پی می‌گیرد، از اتاقک‌های کنجکاوی در رنسانس تا برخورددهندۀ بزرگ هادرونی در سازمان اروپایی پژوهش‌های هسته‌ای که معطوف به بینشی نسبت به طبیعت به مثابۀ مجموعه‌ای از رازهاست که باید با ابزار تجربی کشف شوند.

او نشان می‌دهد چگونه کنجکاوی از دیده‌شدن به عنوان یک گناه در اروپای کاتولیک قرون وسطی، به صورتی سطحی از فضولی عبور کرده است که الهام‌بخش اجتماعات عالمانه‌ای همچون باشگاه فلسفۀ لندن شد، و سپس، در نیمۀ دوم قرن شانزدهم قالبی نو به مثابۀ یک فضیلت به خود گرفت. او بحث می‌کند که تغییرات در ادراک کنجکاوی از گناه به فضیلت، دست در دست توسعۀ روش‌های تجربی علم روی داده است.

بال یکی از واضح‌ترین توضیحات‌ از ماهیت موقتی علم را با ردیابی توسعۀ نظریۀ ریشه‌ای بیماری ارایه می‌دهد که اکنون پذیرفته شده است. او نشان می‌دهد چگونه اختراع میکروسکوپ، که قلمرویی کاملاً نوین و پیشتر پنهان را گشوده است، در ابتدا منجر به آگاهی از «ریزجانوران» (توسعه‌یافته توسط آنتونی فان لیوونهوک، رابرت بویل، و رابرت هوک) منجر شد که از سوی لویی پاستور و دانشمندان دیگر در قرن نوزدهم موشکافی شد تا به درک امروز ما از پاتوژن‌ها به عنوان عوامل بیماری رسیده است.

بال همۀ فرآیند را از گزارۀ اولیه و پالایش‌های پسین آن، دنبال می‌کند و آشکارا نشان می‌دهد موقتی بودن به چه معناست ـ یک اغوای فزاینده و صیقلیِ آهسته و تدریجی از فهم ما، که با انباشتن داده و توانمندی حاصل از ابداع ابزار‌های جدیدتر، پیش رفته است.

این بدان معنا نیست که نظریه‌ها فقط در انتظار برانداخته‌شدن، جایگاهی را نگه می‌دارند (در واقع این اتفاق به شدت نادر است)، بلکه بیشتر به عنوان انباشت شواهد تجربی به تفسیر جامع‌تری می‌رسند که دیدگاه‌های پیشین را شامل می‌شود.

اگرچه مطالعات موردی جالب بال فقط تا قرن نوزدهم پیش می‌رود، او با موفقیت این سفسطه را ویران می‌کند که موقتی بودن، دلالت بر خوب بودن هر نظریه‌ای به اندازۀ نظریه‌ای دیگر دارد، و تبیین می‌کند که چگونه بهترین ادراک فعلی‌مان به تدریج دگرگون می‌شود.

با وجود این، بال تأسف می‌خورد که تشکیلات علمی غالباً به مثابۀ ماشینی عظیم و خونسرد دیده می‌شود که دانشمندان معقول در آن به دنبال حقایق منجمدی از تجربیات یک فرآیند اکتشافیِ غیرشخصی و بی‌عیب هستند. این از هیجان، شگفتی و بیم و هراسی صرف نظر می‌کند که هر دانشمندی را تشویق می‌کند و امروز فقط در تعمیم کشفیات علمی پدیدار می‌شود.

«ما ابتدا کنجکاوی را با صرف شگفتی از قید رها کرده‌ایم، و سپس شگفتی را برای مراقبت از ارتباطات عمومی بازپذیرفته‌ایم.» این ممکن است به تشریح احساسات متناقض عموم مردم نسبت به علم معاصر کمک کند: کشش نسبت به افسانۀ اکتشاف و بی‌اعتمادی به نتایج موقت علمی.

در کنار کنجکاوی و شگفتی، دو نیروی غیرعقلانی دیگر که علم را مقید می‌کنند، خوشبختی و نادانی است. در کتاب نادانی: چگونه علم را پیش می‌برد۳ استورات فایرستاین بسیار فراتر می‌رود با این ادعا که نادانی نیروی اصلی پیش‌رانندۀ پیگیری علمی است.

فارستاین، که استاد معروف زیست‌شناسی‌اعصاب در دانشگاه کلمبیا است، ابتدا تصدیق می‌کند که «واژۀ نادانی را طوری استفاده می‌کند که ابداً برانگیزاننده نباشد» و تصریح می‌کند که این واژه برای او یک «شکاف همگانی در دانش» معنی می‌دهد.

او به‌روشنی توضیح می‌دهد چگونه دانشمندان دائما حقایق جدیدی را کشف می‌کنند که آنها را با وسعت نادانی‌شان مواجه می‌کند، و چگونه با‌ موفقیت دست به گریبان عدم قطعیت در فعالیت‌های تحقیقاتی‌ روزانه‌شان می‌شوند. او با مثال‌های فراوانی از علم اعصاب توضیح می‌دهدآن چه اکنون می‌دانیم با چه محدودیت‌هایی روبروست، چه ابهاماتی وجود دارد، و چگونه اینها به‌خصوص در مطالعۀ سیستم‌های پیچیده همچون مغز، بویایی، بینایی، تغییرات جوی، و زلزله به‌وجود می‌آید.

توانایی فارستاین در ترسیم این که چگونه علم در فراز و نشیب مغلوب می‌شود، ارزش ویژه‌ای دارد. یک مثال، کشف ترموفیل ‌هاست. به عنوان یک مورد اساساً عجیب و غریب در طبیعت، اینها ریزجاندارانی هستند که می‌توانند در دمای بسیار بالا زنده بمانند، و همینطور آنزیم‌هایی که آنها را قادر به این بقا می‌کند منتج به ایجاد روش واکنش زنجیره‌ای پلیمراز می‌شود که امروزه در بسیاری از آزمایشات زیست‌فناوری نفش بنیادی دارد.

او آشکار می‌کند که فعالیت‌های پژوهشی روزانۀ دانشمندان در حیطۀ متنوعی از نظام‌ها با مطالعات موردی در تبیین چگونگی نفوذ به ادراک ، چه خرد و چه کلان، حتی برای ذهن‌های ورزیده، ذاتاً غیرقابل‌پیش‌بینی است. برای مثال: کشف غیرمترقبۀ پرتوافشانی زمینه‌ای ریزموج کیهانی ـ صدای انفجار بزرگ ـ که نتیجۀ ساخت یک رادیوتلسکوپ بود.

در عین حال غیرمترقبگی هم کاملاً غیرمترقبه نیست؛ به کنجکاوی و باز نگه داشتن ذهن بستگی دارد چرا که ما «آن‌قدر باهوش نیستیم که پیش‌بینی کنیم چیزها چگونه باید باشند» و فقط نیاز به کاوش داریم.

تفاوتی اندکی در پذیرش چگونگی عملکرد علم از کتاب جدید ماریو لی‌ویو ی متخصص فیزیک نجوم با عنوان اشتباهات درخشان۴ به دست می‌آید. همچون فایرستاین، لی‌ویو این ایده را از اعتبار می‌اندازد که علم یک تشکیلات منظم است و حقایق مشخص خلق می‌کند، و نشان می‌دهد چگونه در تحقیقات به تغییرجهت‌های نادرست و بن‌بست‌ها وابسته است. اما منظور لی‌ویو از «اشتباهات علمی» خطاهای ادراکی جدی است که امکان دارد باعث توقف علم شود.

او از طریق مطالعات مورد‌ی سلیقه‌ای نشان می‌دهد چگونه حتی نوابغ بسیار خردمند علم ـ همچون چارلز داروین، لرد کلوین، لینوس پاولینگ، فرد هویل، و آلبرت اینشتین ـ خطاهای بزرگی در نتیجه‌گیری داشته‌اند. او لایه‌های مهیج تشکیلات علمی را ماهرانه عیان کرده و راجع به زمینۀ اجتمایع آن بحث می‌کند.

لی‌ویو نشان می‌دهد چگونه محققان برجسته می‌توانند در بند بینش‌های فرسوده‌شان گرفتار شوند و از پذیرش ایده‌های جدید سر باز بزنند تا جایی که با شواهد قدرتمند تجربی در تضاد با دیدگاه‌های خودشان مواجه می‌شوند. حتی نوابغ در به رسمیت شناختن موقتی بودن ذاتی علم، به نوبۀ خودشان مشکل دارند.

با این حال لی‌ویو در سرتاسر کتابش تأکید می‌کند اشتباهات نه تنها اجتناب‌ناپذیر، بلکه بخشی ضروری در فرآیند علمی هستند و در واقع بعضی از مؤثر‌ترین اکتشافات عقلانی را هدایت کرده‌اند. مثلاً اعتقاد سرسخت اینشتین دربارۀ جهان ایستا را در نظر بگیرید، اعتقادی که تا اندازه‌ای با احساسات کاملاً زیبایی‌شناسانه‌ برانگیخته شد.

با پذیرش نظریه نسبیت عمومی اینشتین در سال ۱۹۱۷، او پیشنهاد داد که یک مدل همگن، ایستا و خمیده‌فضایی، راه‌حل مناسبی برای کنترل معادلات حاکم بر جهان ماست. با وجود این، فرضیۀ او یک عیب مهلک داشت: در نبود هیچ نیروی دیگری، جهان اینشتین به سادگی تحت نیروی جاذبه از هم می‌پاشد. برای حفظ شکوه و پایایی یک جهان ایستا، او تا جایی پیش می‌رود که اصطلاح فرعی «ثابت کیهان‌شناختی» را به معادلات ریاضی‌اش اضافه کند.

بعد از بیش از یک دهه سرسختی، سرانجام اینشتین در سال ۱۹۳۱ اعتبار نظریۀ جهانِ در حال گسترش را تنها در مواجهه با داده‌ها‌ی‌ قدرتمند ادوین هابل ستاره‌شناس تصدیق کرد. هابل دریافته بود که همۀ کهکشان‌های مجاور در حال دور شدن از ما، با سرعتی متناسب با فاصله‌شان از ما هستند، بنابراین به طور قطع یک مدل جهانی معین را رد می‌کند. اینشتین در همکاری با یک فیزیکدان دیگر، ویلیام دوسیتر ، در سال ۱۹۳۲ جهان در حال گسترش جاودانی را پیشنهاد داد که دیگر نیازی به اثر تصنعی ثابت کیهان‌شناختی ندارد.

هر سه این کتاب‌ها نسبت به این که علم واقعاً چگونه عمل می‌کند دیدگاهی خارج از گود با تشریح عملی‌ آن ارایه می‌دهند. این خیلی خوب است، چرا که تشریح واقعاً ممکن است کج‌فهمی و بی‌اعتمادی به علم را کاهش دهد.

مایکل اسپکتر ، از نویسندگان نیویورکر، در کتابش با عنوان «تکذیب‌گری» این ادعای مجاب‌کننده را به میان می‌آورد که شیوۀ تسریعی در تغییر منتج از فرآیند علمی و فناروانه، و دریافت برآینده از ناپایدارسازی، هراس را بی حد و حصر به میان مردم آورده است. مخالفت با حقایقی پیچیده‌تر، علاوه بر این واقعیت که فرآیند علمی مخاطراتی نیز به همراه داشته است ـ همچون چرنوبیل، فاجعۀ داروی تالیدومید، و جنون گاوی ـ بی‌اعتمادی گسترده به علم را تشدید کرده است. غریزه می‌خواهد از واقعیت پیچیده دوری کند و مشتاق زندگی ساده‌تری است.

چگونه می‌توان این را نشان داد؟ زیست‌شناسی از دانشگاه میشیگان به نام جان دی میلر از معیار نوین «سواد علمی مدنی» دفاع می‌کند که منظورش از آن، سطح پایه‌ای از ادراک علمی است که برای معنابخشی به موضوعات سیاست عمومی مرتبط با علم و فناوری، لازم می‌نماید. او آموزش مفاهیم علمی را پیشنهاد می‌دهد تا حفظ اطلاعات. از آنجایی که مدل قدیمی برای سرعت فعلی فرآیند علمی و فناورانه، کارآمد نیست، عموم مردم نیاز به یادگیری چگونگی استدلال به روشی مستند دارند که نقطۀ مرکزی علم است.

نرم کردن تشکیلات علم با تشریح کارکرد علم و توضیح این که دانشمندان چگونه با ابهام و موقتی بودن آن مواجه می‌شوند، می‌تواند کمک کند، اگر چه رساندن اطلاعات لازم برای درک شیوه‌ها و مسائل علمی هرگز کاملاً آسان نیست. همچنان، مطلع کردن عموم مردم از قدرت و محدودیت‌های کنجکاوی، و این که چگونه دانشمندان متقاعد به پذیرش ایده‌های نو در مواجهه با شواهد متعدد می‌شوند، آن طور که لی‌ویو عمل می‌کند، می‌تواند ثابت کند که مفید است.

این کار می‌تواند شوک ناجور پدیدآمده از تغییر «بهترین ادراک رایج» از یک پدیدۀ معین را کاهش دهد. بهترین روش برای استحکام‌بخشی به عزت علم، می‌تواند نه نیاز به دفاع از آن همچون یک سنگر، بلکه نشان دادن موقتی بودن محرک آن است ـ با ملاحظۀ این که بهترین چیز در دسترس ما، همین علم است.


پی‌نوشت‌ها:
[۱] The New York Review Of Books
[۲] Ball, Philip. Curiosity: how science became interested in everything. University of Chicago Press, 2013
[۳] Firestein, Stuart. Ignorance: How it drives science. Oxford University Press, 2012
[۴] Livio, Mario. Brilliant Blunders: From Darwin to Einstein-Colossal Mistakes by Great Scientists That Changed Our Understanding of Life and the Universe. Simon and Schuster, 2014

قبل از این که تلسکوپ ساخته شود، انسان آسمان را رصد می‌کرد. و در نتیجه‌ی این رصدها توانسته بود اطلاعات بسیار زیادی از آسمان بدست بیاورد، تا جایی که  در خیلی از موارد با خواندن و دانستن نتایج رصدها شگفت زده می‌شوید.

اما موضوع این مقاله تغییراتِ نجوم رصدی نیست، بلکه به دنبال این است که تاثیر حضور تلسکوپ به عنوان یک ابزار را بر نوع بشر بررسی کند.

بیایید ابتدا گذشته را مرور کنیم، تا پیش از استفاده از تلسکوپ در اخترشناسی، ابزارهای منجمان چه چیزهایی بود؟ شاید بتوان با کمی اغماض گفت که به طور خلاصه ابزارهای نجومی در دو گروه کلی بودند:

  • گروه اول ابزارهای اندازه‌گیری بودند (بیشتر اندازه‌گیری زوایای آسمانی)، از این ابزارها برای دقیق‌تر کردن زاویه‌سنجی و به طور کلی انواع اندازه‌گیری در نجوم استفاده می‌شد، مانند ربع جداری.
  • گروه دوم ابزارهای محاسباتی بودند، ابزارهایی که کاربرد اصلی آن‌ها افزایش دقت و سرعت محاسبات بود، مانند اسطرلاب.

اگر بخواهیم داستان استفاده از ابزار را تا سرچشمه‌هایش پیگیری کنیم، به زمانی بسیار قبل از برآمدن دانش نجوم باز می‌گردیم، احتمالا حدود ۲.۵ میلیون سال پیش، یعنی زمانی که انسان ماهر (ترجمه‌ای است از Homo habilis) از چیزی شبیه به ابزارهای ساده‌ی سنگی استفاده می‌کرده است. اما شاید بتوان گفت، ابزارهای واقعا واقعی! در حدود ۵۰ هزار سال پیش ساخته شدند! ابزارهایی که امروزه می‌دانیم برای یک کارکرد خاص ساخته شده‌اند، ابزارهایی ساده مانند چاقو، تبر (با تبرهای امروزی مقایسه‌اش نکنید) و چیزهایی از این دست (۱).

وجه اشتراک تمام ابزارهای بشری، این بود که به انسان کمک می‌کردند در مواجهه‌ی با طبیعت بتواند سریع‌تر، راحت‌تر، کم‌انرژی‌تر و بسیاری «تر»های دیگر، رفتار کند. طیف وسیعی از ابزارها از چرخ تا اهرم برای چنین منظوری ساخته شده بودند. به طور مشخص تمامی ابزارها، تا قبل از اختراع تلسکوپ، به کمک انسان‌ می‌آمدند تا با دنیا بهتر و راحت‌تر کنار بیاید، بهتر شکار کند، سریع‌تر به مقصدش برسد، راحت‌تر روی آب برود، راحت‌تر پرواز کند! و به طور خلاصه از دنیا لذت بیشتری ببرد.

اما تلسکوپ هیچ‌کدام از این‌ها نبود، انگار که نوع دیگری از ابزار بود. تلسکوپ ابزاری بود که یکی از حواس انسان را، و اتفاقا اصلی حسی که انسان دنیا را با استفاده از آن می‌شناخت (۲)، متحول می‌کرد. در ضمن، تلسکوپ بر خلاف بیشتر ابزارهای قبلی، کمک محاسباتی یا کمک یدی به بشر نمی‌کرد. بلکه دنیایی را در پیش روی چشمان انسان‌ها نمایان می‌کرد، که انگار انسان تا پیش از آن اجازه‌ی دیدن آن را نداشت.

بدون این‌که تغییری در سایز بدن، اندام، مغز یا زندگی انسان‌ها ایجاد شود، آن‌ها صاحب یک چشم غول‌پیکر شده بوند که چیزهای عجیبی از دنیا را نشان می‌داد. انگار یک جهش ژنی بسیار عظیم تنها در یک نسل از انسان‌ها اتفاق افتاده باشد.

البته باید بدانیم که تلسکوپ‌های گالیله (۳) هیچ کدام چشم غول‌پیکری بر اندام بشر نبودند. بلکه با آن استقرارهای لرزان و عیوب اپتیکی‌شان، بیشتر مانند این بودند که یک غول دارد از ته یک استکان به دنیا می‌نگرد (۴).

اما انگار رابطه‌ی انسان با ابزار، حتی اگر آن ابزار خیلی هم خوب کار نکند، با خودش نوعی از سرکشی را به همراه می‌آورد، آن جمله‌ی منسوب به ارشمیدس را به یاد بیاورید: تکیه‌گاهی به من بدهید تا زمین را جابه‌جا کنم! تازه ابزارِ ارشمیدس در بهترین حالت تفاوتی با یک چوب بلند ندارد! اما داشتن همین اهرم و دانش استفاده از آن، این‌قدر ارشمیدس و احتمالا تمامی معلمان ما را که با غرور آن جمله را تکرار می‌کردند، غره کرده که در خودشان توانایی جابه‌جا کردن زمین را می‌بینند (۵).

ابزار جدید، توانسته بود چشم انسان‌ها را بر روی دنیایی بگشاید که پیش از آن، تکامل اجازه‌ی دیدن آن را به انسان‌ها نداده بود. تا پیش از اختراع تلسکوپ، ستاره‌شناسان مسلمان توانسته بودند دقت رصدها را تا حدی باورنکردنی بالا ببرند. رصدخانه‌ی تیکوبراهه دقت در اندازه‌گیری حرکت اجرام آسمانی را تا حدی بالا برد که منجر به یافتن فاصله‌ی دنباله‌دار ۱۵۷۷ و کشف قوانین سیاره‌ای کپلر شد. ابزاری مانند اسطرلاب، یا آلماناک‌های دقیق نجومی، می‌توانستند آسمان را با دقت شبیه‌سازی کنند. اما تقریبا همه‌ی علم انسان در رابطه با آسمان همین‌جا متوقف شده بود. بشر نمی‌دانست که آسمان چگونه و از چه چیزی ساخته شده است. تکامل چشم انسان تا همین حد بود و بیشتر از آن بر عهده‌ی مغزِ متافیزیک‌بافِ بشری بود!

کیهان‌شناسی (در معنای عام و قدیمی آن) یک اتفاق انسانی بود (و هست). کیهان‌شناسی نوع نگاه انسان است به دنیا، و نوع نگاه انسان به دنیا از مردمک ۳ الی ۶ میلیمتری چشم‌اش اتفاق می‌افتاد. تغییر کردن مردمک چشمِ انسان، نوع نگاه او را عوض می‌کند و تغییر نوع نگاه او، کیهان‌شناسی متفاوتی را می‌طلبد (۶)

مزیت دیگر تلسکوپ این بود که کاربری‌اش مانند تکنولوژی‌های دیگر، نیاز به آموزش خاصی نداشت و تنها کافی بود که چشم فرد پشت آن قرار بگیرد. به همین خاطر انتقال آن به نسل بعدی شبیه به انتقال یک ژن بود، البته ژنی که روز به روز پیشرفت می‌کرد و با هر بار انتقالش یک موتاسیون عظیم را از سر می‌گذراند.

 SKA Telescope : Square Kilometer Array

SKA Telescope : Square Kilometer Array

تلسکوپ ها به زودی انقدر پیشرفت کردند و حجم داده هایی که از جهان ثبت می کردند به قدری زیاد شده بود که دیگر توانایی پردازش داده های ثبت شده توسط آن ها ، کار راحتی نبود و حتی شاید بتوان گفت که غیر ممکن بوده است. همان طور که می دانید امروزه حجم داده هایی که توسط تلسکوپ ها ذخیره می شود بسیار بیشتر از توانایی پردازش رایانه های فعلی است. و بسیاری از داده ها بلااستفاده باقی می ماند. (۵)

البته این مورد را دروغ گفتم، یا بهتر بگویم همان جملات تکراری ای را گفتم که بسیاری از کسانی که با مفاهیم داده‌کاوی آشنایی ندارند در مورد استفاده و پردازش داده های تلسکوپ ها به کار می برند. واقعیت این است که نیازی به پردازش تک تک داده ها توسط پروسسورها وجود ندارد. یا این که برای پردازش داده ها نیازی نیست که یک بار تمامی داده های ثبت شده توسط تلسکوپ ها خوانده شوند.

دیتاسنترها، تمامی داده ها را ذخیره می کنند و با توجه به سوالاتی که مطرح می شود، پاسخ های مناسب و مرتبط را از تمامی داده های ذخیره شده پیدا می کنند و تنها به پردازش داده های مورد نیاز از انبوه داده ها می پردازند. حتی با اضافه شدن هوش مصنوعی، داشتن دیتاسنترهایی که با توجه به داده هایشان، سوالات جدیدی طرح کنند نیز شدنی است.

سوالات جدید، یعنی فلسفه ی جدید، و فلسفه ی جدید یعنی انسانِ جدید. و این با ابزارِ جدید ممکن شده است.

پیشرفت تلسکوپ ها، تنها در جهت بزرگ شدنِ قطر و در نتیجه توان تفکیک بالاتر نبود. آن ها حتی به سمت طول موج های دیگر هم رفتند و به دنیا نگاهی انداختند که ما تا پیش از آن حتی کورسویی از آن را هم نمی دیدیم. نمی دانم آیا می توان آن را معادل حس جدیدی دانست یا چون همچنان از امواج الکترومغناطیس استفاده می کنیم و فقط به سمت طول موج های دیگری رفته ایم، نوع دیگری از دیدن، یا دیدن کامل تری است. اما به هر حال، ما جهان را در طول موج های دیگری می بینیم که پیشتر تکامل به ما اجازه نداده بود آن طول موج ها ببینیم.

همانگونه که حداقل چند هزار سال طول کشید تا دنیای با چشمانِ غیر مسلح را کامل ببینیم و بتوانیم روابط بین آن را کشف کنیم تا به آلماناک ها و قوانین سیارات کپلر برسیم، هنوز بایستی دنیای جدیدِ تلسکوپی را ببینیم و مشاهداتمان را ثبت کنیم تا بتوانیم دنیای انسانِ جدید را فرموله کنیم. دنیای انسان جدید پر از ابزارهایی است که نقص های تکاملی اش را پوشش می دهند و حواس جدیدتر – دقیق تری برایش به ارمغان آورده اند. حواسی که درک انسان از هستی را تغییر می دهد. تلسکوپ این افتخار را دارد که همواره به عنوان یکی از اولین ابزارهایی باشد که نه برای بهتر کنار آمدن با دنیا، بلکه برای ساخت دنیایی جدید با انسان همراه شده است.

مصطفی یاوری

licquorice-black

پانوشت ها :
۱) به این مدخل ویکی پدیا مراجعه کنید و اطلاعات بیشتری راجع به تکامل انسان بدست بیاورید.

۲) فصل‌هایی ابتدایی کتاب «سرچشمه‌های دانش و تخیل» از جیکوب برونوفسکی را ببینید.

۳) گالیله تنها یک تلسکوپ کوچک با بزرگنمایی ۱۰ برابر نداشت، بلکه یک کارگاه تلسکوپ‌سازی داشت و تعداد زیادی تلسکوپ با بزرگنمایی‌های بیش از ۳۰ برابر به بزرگان، اشراف و مجالس هدیه می‌کرد یا می‌فروخت.

۴) شاید جالب باشد بدانید که بسیاری از دانشمندان هم‌دوره‌ی گالیله، نتوانستند از پشت تلسکوپ ۴ قمر مشتری را ببینند، شاید مهم‌ترین دلیل این بود که استقرار تلسکوپ بسیار لرزان بود (کسانی که با تلسکوپ‌های کوچک و ارزان آماتوری سعی کرده‌اند آسمان را رصد کنند، این موضوع را تجربه کرده‌اند). از طرفی عدسی‌های تلسکوپ‌های گالیله چندان مرغوبیتی نداشتند، و چشمی تلسکوپ‌ها تنها یک عدسی ساده بود و هنوز چشمی‌های پیشرفته‌ی امروزی ابداع نشده بودند.

۵) برای دانستن این که چرا نمی شود با یک چوب هرچقدر هم که بلند باشد و نیروی یک انسان معمولی، حتی ذره‌ای زمین را تکان داد این نوشته را بخوانید.

۶) ریچارد داوکینز در این سخنرانی در تد به نحوی شایسته این ایده را شرح و بسط می‌دهد.
(می‌توانید زیرنویس فارسی آن را فعال کنید و با زیرنویس فارسی ببینید)

۶ ) البته می توان مشکلات دیگری را هم متصور شد. به عنوان مثال این دو نوشته را ببینید : ۱ و ۲

نوشته ی عایشه حُر ، ترجمه ی کیوان حق نظری، برگرفته از انسان شناسی و فرهنگ

تقی الدین یا آنطور که همراه با سلسله ی اسلافش  نامیده  شده، سیّد تقی الدین محمّد بن معروف، بن  احمد، بن یوسف، بن احمد، بن امیرنصیرالدین منکوبرس ابن الامیرخمارتکین الاسدالعربین والا میر المجاهدین، پس از دومین ورود خود به استانبول، به تدریس در مدرسه ی ادرنه قاپی گمارده شد اما  به مصر باز گشت. ظاهرا او  انتظار  بیشتری از دربار عثمانی داشت و از این که  قدرش را ندانسته بودند، رنجیده بود.

ستاره شناس عثمانی، تقی الدین
تقی الدین افندی، سرشناس ترین ستاره شناس عثمانی به شمار می رود. به گزارش دو کتاب ریحانه الروح [i]و سدره المنتهی[ii]، اوفرزند یک خانواده ی ترک ساکن مصر بود  که در قاهره یا شام و در ۱۵۲۱ یا۱۵۲۶، تولد یافت و پس از بهره مندی  از استادان صاحب نام این دو شهر در فقه، حدیث و تفسیر،  برای تدریس راهی مصر شد. می دانیم که تقی الدین دو بار به استانبول رفته ولی ماندگار نشده و به مصر باز گشته است. گفته می شود که تقی الدین در جریان نخستین سفر ش به استانبول(۱۵۵۳؟)، با افراد صاحب فضلی از جمله قطب الدین زاده محمد افندی، نوه ی علی قوشچی سمرقندی، منجّمی که صد سال قبل به استانبول آمده بود، دوستی هایی برقرار نمود که موجب رشد علمی وی شده است. گفتنی علی قوشچیِ یاد شده، نخستین بنیانگذار فعالیت های نجومی در قلمرو عثمانی به شمار می رود.

تقی الدین یا آنطور که همراه با سلسله ی اسلافش  نامیده  شده، سیّد تقی الدین محمّد بن معروف، بن  احمد، بن یوسف، بن احمد، بن امیرنصیرالدین منکوبرس ابن الامیرخمارتکین الاسدالعربین والا میر المجاهدین، پس از دومین ورود خود به استانبول، به تدریس در مدرسه ی ادرنه قاپی گمارده شد اما  به مصر باز گشت. ظاهرا او  انتظار  بیشتری از دربار عثمانی داشت و از این که  قدرش را ندانسته بودند، رنجیده بود.

تقی  الدین د رمصر مورد حمایت عبدالکریم افندی که شغل قضاوت داشت، قرار گرفت. حامی یاد شده ، رسالات باقی مانده از ستاره شناسان قدیم، ابزار آلات نجومی و اطلاعاتی در مورد طرز ساخت این آلات، را در اختیار تقی الدین قرار داد و به این ترتیب، زمینه ی پرداختن وی به ریاضیات و نجوم، فراهم شد.

تقی الدین که تجربه و اعتبار بیشتری در زمینه ی نجوم به دست آورده بود، در ۱۵۷۰ دوباره به استانبول رفت. او در  1571، درپی وفات مصطفی چلبی منجّم باشی،    در منصب منجّم باشیِ دربار سلیم دوم قرار گرفت و به خواست دیرینه ی خود رسید. نخستین چیزی که از تقی الدین خواسته شد، اصلاح زیج الغ بیگ با رصد های جدید بود. او که با انجام این کار،  نظرمراد سوم که در ۱۵۷۴ بر تخت نشسته بود را به خود جلب نموده بود، ماموریت یافت تا رصد خانه ای بنا کند. کاری که نقطه ی عطف بسیار مهمی در ستاره شناسی عثمانی  به شمار می رفت.

آیا رصد خانه ی استانبول در  توپخانه واقع بوده است؟

در مورد تاریخ تاسیس و مکان احداث   رصد خانه ای که تقی الدین آن را  «دارالرصد الجدید» نامید، اختلاف نظر وجود دارد. از ۱۵۷۵ تا ۱۵۷۸ ، در  تاریخ تاسیس رصد خانه  گفته شده، اما آنچه مسلم است،  به توصیه ی سعادت الدین افندی که از دوران شاهزادگیِ پادشاه استاد وی  بود،   ده هزار سکه ی طلا به رصد خانه  اختصاص یافت و تیولی به میزانِ سه هزار سکه ی طلا ، در وجه تقی الدین مقرر شد.

همانطور که   نقاشی های کتاب  شمایل نامه ی مراد سوم و نیز کتاب آلات الرصدیه لزیج الشهنشاهیه که به همین پادشاه تقدیم شده است، نشان می دهند، در  رصد خانه، هشت رصد کننده و از جمله تقی الدین، چهار کاتب و چهار دستیار و در مجموع شانزده نفر به کار اشتغال داشته اند.درارتباط با  تنظیم جداول مربوط به رصدِ ماه و خورشید در رصد خانه ی استانبول،  حتی  اگر تقی الدین   جداول  مربوط به رصدِ خورشید را تکمیل کرده باشد هم،  می دانیم که او نتوانست جداول مربوط به رصدِ ماه را تکمیل کند.

 در ارتباط با محل استقرار رصد خانه، اطلاعات متقنی در دست نداریم، اما بر اساس  برخی از تصاویر کتاب «آتا تاریخ» و کتاب «حدیقه الجوامع» که نام مولفش بر ما پوشیده است، تخمین زده می شود که تقی الدین پیش از ساخت رصد خانه، مدت کوتاهی در برج گالاتا به کار رصد اشتغال داشته است.  نوشته های دونفر، یکی  «استفان گِرلاچ»(Stephan Gerlach)  که مابین سال های ۱۵۷۳-۱۵۸۱، در دوران سفارت« فُن اونگناد»(Von Ungnad) در استانبول،  کشیش سفارتخانه ی اطریش بود و یاد داشت های روزانه اش  در استانبول وی را به شهرت رساند، و دیگری  خلفِ  وی «سالومون شوایگر »(Salomon Schweigger)، حکایت از این دارند که رصد خانه بیرون از گالاتا، در باغچه ی عمارت «آندریاس گریتی» (Andreas Gritti) ونیزی قرار د اشته و تنها عبارت از یک چاه بوده است. خاطر نشان می سازیم که رصد خانه در  توصیفی که   دو نویسنده ی یاد شده ارائه داده اند، جای   چندان هیجان بر  انگیزی نبوده است.

گفتنی است هرچند اولیا چلبی( سده ی هفدهم) ، از«چرخِ رصد» در تفرجگاه منجّم باشی،  حوالی توپخانه در   سامسون خانه یاد می کند، «چرخِ رصد»  چنان که وی گفته در توپخانه قرار نداشته ، ولی محتمل است که  در حوالی منطقه ی تقسیم و یا آنطور که شرق شناس آلمانی آندریاس دیوید مورتمان(Andreas David Mortdmann)، که از ۱۸۴۶ تا زمان مرگش (۱۹۱۰) در استانبول زیست، ادعا نموده در «آیاس پاشا» واقع بوده باشد.

گفتنی است به احتمال قوی، اینکه نهاد رصدخانه،  عبور ستاره ی دنباله دارِ  1577  را برای دولت عثمانی موجب خوش یمنی دانست ولی  جنگِ ۱۵۷۸ با ایران، به رغم این پیش بینی  نتایج اندوه باری به بار آورد، در  تخریب رصد خانه موثّر بوده است. کاپیتانِ دریا، قلیچ علی پاشا در۲۱ اوجاکِ ۱۵۸۰، رصد خانه را به توپ بسته و نابود ساخت. در این ارتباط هرچند به طور قطع روشن است که نابودی رصد خانه به فرمان پادشاه  صورت گرفته، اما سند رسمی که نشان دهد،  نیروی دریایی  با شلیک توپ از دریا، این کار را انجام داده، در دست نداریم.  تقی الدین نیز به روایتی در جریان تخریب رصد خانه و به روایتی  در سال ۱۵۸۵ از دنیا رفته است.

برخی از منابع مورد استفاده :

. ریحانه الروح فی رسم الساعات علی مستوی السطوح.م. رک به:[i]

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=3768

. سدره منتهی الافکار فی ملکوت الفلک الدوّار.م. رک به: [ii]

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=3768

Ref:Hür, Ayşe, Osmanl’ının astronomu Takiyüddin & İstanbul’daki rasathanenin yeri Tophane’de miydi?, ATLAS Tarih, pp.137-138, sayı: ۲۸, Ağustos -Eylül 2014.

۱- مقاله ای از دکتر پرویز ورجاوند، نویسنده ی کتاب مستطاب ” کاوش رصدخانه مراغه ” و سرپرست گروه کاوش رصدخانه مراغه

دکتر پرویز ورجاوند

دکتر پرویز ورجاوند – برای اطلاعات بیشتر در مورد زندگی دکتر ورجاوند، اینجا کلیک کنید.

این مقاله با عنوان ” کشف مجموعه علمی رصدخانه مراغه، یکی از معروف ترین مجموعه های علمی و نجومی شناخته شده در دنیای شرق ” در شماره ۱۸۱ مجله ” هنر و مردم ” به چاپ رسیده است. مقاله ۱۴ صفحه است و به همراه تصاویر، آنچه را که در جریان کاوش رصدخانه مراغه به دست آمده است، به خوانندگان معرفی میکند.

pdf-downloadبرای دانلود این مقاله در فرمت pdf و با حجم ۴.۸ مگابایت اینجا را کلیک کنید.

 

۲- دومین مقاله که آن هم به بررسی های باستان شناسی و کاوش های صورت گرفته در محل تپه رصدخانه و معبد رصد داغی می پردازد، از دکتر جواد شکاری نیری است. این مقاله با عنوان ” کنکاش در بقایای رصدخانه مراغه، نخستین بنیاد علمی پژوهشی عصر ایلخانی ” در ۲۰ صفحه و با فرمت pdf قابل دانلود است.

این مقاله در مجله تاریخ و علوم اجتماعی، شماره ی بهار و تابستان ۱۳۸۵ چاپ شده بود.

pdf-download  برای دریافت این مقاله در فرمت pdf با حجم ۶۸۵ کیلوبایت اینجا را کلیک کنید.

 

۳- سومین مقاله ، نوشته ای است از ویلی هارتنر، با عنوان ” شناسایی آلات نجومی چمالوتینگ و رابطه آن ها با ابزار رصدخانه مراغه “

در این مقاله که دکتر ناصر کنعانی آن را ترجمه کرده اند، در مورد این که چمالوتینگ چه کسی است و رابطه ی ابزارآلاتی که او برای سلسله ی یوئن ساخته است، بحث هایی صورت می پذیرد. سپس ابزارآلات رصدخانه مراغه معرفی می گردد و با آلات نجومی چمالوتینگ مقایسه می شود.

pdf-downloadاین مقاله در ۵۲ صفحه، در فرمت pdf  و با حجم ۱.۴ مگابایت قابل دریافت می باشد. اینجا کلیک کنید.

تاریخچه
اگر اهالی یک منطقه به دنبال علومی چون اخترفیزیک یا اخترشناسی بودند، شاید رصدخانه ای شبیه این داشتند. برج آینشتاین در شهر پستدام آلمان چیزی شبیه کوتوله ی کنجکاوی است که آسمان را از میانه ی زمین کشف می‌کند ولی در واقع نمونه‌ی زیبا از یک  معماری اکسپرسیونیست اوایل قرن بیستم است. با این حال، درست مثل آن منطقه، تاریخش هم همیشه با آرامش همراه نبوده است.

Skizze zum Einsteinturm von Erich Mendelsohn

اسکچ های اولیه اریک مندلسن از برج آینشتاین

ایده‌ی برج آینشتاین (۱) به سال ۱۹۱۷ برمی‌گردد؛ در همان سال هم بنیان گذاری و وقف عام شد. در سال ۱۹۲۴ یعنی سه سال بعد از اهدای نوبل به آینشتاین ساخت و ساز آن شروع شد و در همان زمان آلمان در شرایط تغییرات بزرگی بود. این برج را معماری به نام اریک مندلسُن (۲)  طراحی کرد که در آن زمان یکی از سرشناس‌ترین معماران مدرن اروپا بود (تصویرش در اینجا به سال ۱۹۳۱ برمی‌گردد).

اریک مندلسُن

اریک مندلسُن

 او در آلمان بیش از هر چیز برای کارهای معاصرش شناخته می‌شد، ولی علاقه‌اش به این دوران با مواردی چون علاقه به کوربوسیه و فان در روهه در هاله ای از ابهام بود. در این نوشته به یکی از بهترین آثارش می‌پردازیم.

پُستدام در ۲۵ کیلومتری جنوب غربی پایتخت آلمان، برلین، قراردارد و برج آینشتاین بر روی یکی از بلندترین تپه‌های شهر به‌نام تلگرافنبرگ (تپه‌ی تلگراف) واقع شده. تقریباً برج کوچکی است ولی بنای جالبی دارد. ایده‌ی مندلسُن، سمبُلی به نشانه‌ی تجلیل بزرگی ایده‌های آلبرت آینشتاین بود، ولی ساختمان همچنان در مرحله‌ی ساخت ماند تا اینکه به صورت موقتی نامش در زمان تسلط نازی در سرتاسر آلمان، به سال ۱۹۳۳ از یادها رفت و در جنگ جهانی دوم آسیب جدی دید. مندلسُن در طرحش از انعطاف کاملی استفاده کرد که زاویه در آن وجود نداشت، گوشه‌ها گِرد و نرم هستند و بتُن برای این کار بهترین گزینه بود؛ زیرا منحنی در آن به بهترین شکل در می‌آمد. ولی در آن زمان بتُن کم یافت می‌شد و به ناچار بخش‌هایی از آجر ساخته شد. این ترکیب به‌صورت یک اثر جالب با ترکیبی از گچ و سیمان، کار کرد. این بنا همچنان یکی از بی‌نظیرترین ساختمان‌های قرن بیستم است.

برج آینشتاین در خود یک تلسکوپ خورشیدی فوق‌العاده را جای داده که اخترشناسی به نام اروین فینلی-فروندیلش (۳) آن را طراحی کرده و ایشان هم شخصاً دستیار آینشتاین بود. در تصویر، نمای داخلی گنبد، سمت راست خورنگار، و سمت چپ آینه بازتابی باریکه‌ی نور را پایین برج می‌بینید.

نمای داخلی گنبد، سمت راست خورنگار، و سمت چپ آینه بازتابی

نمای داخلی گنبد، سمت راست خورنگار، و سمت چپ آینه بازتابی

آنچه مایه‌ی شکوه این بناست، دعوت مندلسُن از آینشتاین برای بازدید و گرداندن ایشان در برج است. او مدت زیادی منتظر ماند تا یکی از مشهورترین دانشمندان آن زمان پا به این بنا بگذارد. و منتظر ماند، و منتظر ماند… بعدها آینشتاین بالاخره با هیئتی از آن بازدید کردند و نظر آینشتاین این بود: اُرگانیک! تا الان نمی‌دانیم منظورش دست‌انداختن بوده و یا تمجید از بنا.

اروین فینلی-فروندیلش

اروین فینلی-فروندیلش

یکی از طنزآمیزترین نکات این بنا، درآمیخته بودن زندگی شهروندی آلمانی در آن زمان با آن است. سه نام درهم‌تنیده با  در آن زمان، فینلی-فروندلیش، مندلسُن و آینشتاین همگی باید آلمان را دهه‌ی ۱۹۳۰ ترک می‌کردند، چون دودمانشان یهودی بود. گزارشی به‌دست آمده که نماد آینشتاین در برج در دوره‌ی نازی‌ها باید ذوب می‌شد، ولی بعد از جنگ ۱۹۴۵ تأیید شد که کارگرانی در برج پنهان شده بودند. این بنا با بمباران‌های متوالی آسیب دید، و باید دوباره بازسازی می‌شد. بازسازی مجدد در سال ۱۹۹۹ یعنی جشن ۷۵ سالگی بنا، اجرا شد.

حدود سال ۱۹۱۱ آینشتاین بر روی نظریه نسبیت عام کار میکرد. یکی از پیش‌بینی‌های این نظریه برآن بود که باید انتقال طیفی کوچکی در خطوط طیف بر اثر میدان گرانشی خورشید دیده شود. امروز این اثر را انتقال به سرخ می‌شناسیم. و کاربری برج طوری طراحی شد که این پدیده را تأیید کند. دیری نگذشت که مشخص شد، نفوذ گرانشی خورشید در طیف الکترومغناطیس و اثر انتقال به سرخ دشوارتر از آن است که برج آینشتاین برای آن برنامه ریخته بود. در نتیجه، اثرات برون جوی خورشید و رفتارهای آن مورد بررسی قرار گرفت. تا دهه ۱۹۵۰ انتقال به سرخ خورشیدی دیده نشد. میدان‌های مغناطیسی خورشیدو رفتارشان، به هدف اصلی برج آینشتاین تبدیل شد.

بیشتر مردم می‌دانند که آینشتاین چه سرنوشتی داشت. او باید برای ادامه کار و زندگی به آمریکا می‌رفت. ولی مندلسُن و فینلی-فروندلیش چه؟ هر دو به‌دلیل جریان ضدسامی‌گرایی (ضدیهود به‌طور خاص) (۴) در دهه ۳۰  آلمان را ترک کردند. ولی چه اتفاقی برایشان افتاد؟ مندلسُن (سمت چپ در عکس) در سال ۱۹۳۳ در بریتانیا، و به‌طور غیرمنتظره‌ای به آمریکا رفت. او در کنار دیگرانی، به ارتش آمریکا در ساختن دهکده‌ای آلمانی کمک کرد. این هم روشی بود که ارتش آمریکا برای رسیدن به بمب در سال‌های ۱۹۴۴ و ۱۹۴۵ دست به انجامش زد. مندلسُن در سال ۱۹۵۳ فوت کرد.

و اما امروز…

برخلاف کشورهای عقب افتاده، در کشورهای پیشرفته وقتی کاربری یک بنا یا مکان با هدف آن در توازن نیست، و یا مانند موردی که اشاره شد، خطوط طیفی تأثیر گرفته از گرانش دیده نشد، این بنا تخریب نشد تا به تفریح‌گاهی آلوده به زباله و یا منازلی چند طبقه تبدیل شود. آلمان کشوری ست که قدمت علوم در آن آنقدر هست که می‌توان ادعا کرد علم مُدرن پایه و اساسی محکم جز این کشور ندارد. بنا به تاریخچه‌ای که ذکر شد بنا مطابق تصاویری که از مؤسسه‌ی لایبنیتز می‌بینید به شیوه‌ای سنتی بازسازی و امروز یک رصدخانه‌ی خورشیدی است. رصدخانه‌های خورشیدی مطالعه‌ی گسترده‌ای روی خورشید به عنوان یک ستاره‌ی نمونه دارند. از میدان‌های مغناطیسی تا لایه‌های مختلف ستاره، و فرایندهای هسته‌ای داخل ستاره، تحول آن و موضوعات متنوعی که یک اخترفیزیکدان هسته‌ای و پلاسما باید بداند.

دانشگاه برلین در برخی از موضوعات هم با این مؤسسه همکاری دارد. بسیار از این برج به عنوان رصدخانه خورشیدی پروژه‌‌های مرتبط خود در مقاطع کارشناسی ارشد، دکترا و فوق دکترا استفاده می‌کنند. این برج که به رصدخانه هابیت‌ها هم بین عده‌ای معروف شده، بازدید عموم هم دارد. علت این نام عام به رصدخانه شمایل خانه‌هایی ست که در اسکاتلند می‌توان یافت و کوتوله‌هایی که در داستان‌های تالکین هم نقشی اساسی در رسیدن به آن حلقه‌ی کلیدی بازی می‌کنند. دانشگاه پُستدام ارگان اصلی برنامه‌ریزی کننده‌ی آموزشی و استفاده از این مرکز علمی است.

برج آینشتاین معروف به رصدخانه هابیت

برج آینشتاین معروف به رصدخانه هابیت

این رصدخانه به‌طور خاص، روی موضوعاتی چون، مناطق فعال خورشیدی، و تحلیل قطبش نور که اندازه‌گیری میدان مغناطیسی را سبب خواهد شد، و همینطور اندازه‌گیری سرعت‌های شعاعی سطحی (نورسپهر) تمرکز دارد. امکانات آن کاملاً به روز شده و جزو مهم‌ترین رصدخانه‌های خورشیدی اروپا محسوب می‌شود. برج آینشتاین امروز جزئی از مؤسسه‌ی اخترفیزیک لایبنیتز (۵) در پستدام و رصدخانه‌ی بابلزبِرگ (۶) است. تپه‌ تلگراف که محیط آن برای هواشناسی و تحقیقات قطبی هم مورد استفاده قرار می‌گیرد، میزبان رصدگران خورشید است.

تلسکوپ خورشیدی با کانونی بسیار طولانی که طرح خاص رصدهای خورشیدی است، و آبنه ای ۶۳ سانتی‌متری  بعد از جنگ جهانی دوم تاکنون فعال بوده است. با بهینه کردن تلکسوپ طیفی با توان تفکیک خطوط تا ۱۰ به توان ۶ و در شرایط بد آب و هوایی به نسبت روزهای آفتابی و صاف، ۱ تا ۲ اینچ تفکیک می‌کند.

پانوشت ها :

۱. یا به آلمانی Einsteinturm

۲. Eric Mendelsohn

۳. Erwin Finaly-freundlich

۴. جریان ضدسامی‌گرایی در واقع ایده‌ی حکومت نازی در ریشه‌ی آریایی و عدم تمایل به اختلاط و ارتباط با سامی‌ها بود، که مردمان خاورمیانه، اعم از یهودیان، و عرب‌ها و آرامی‌ها، کلدانی‌ها و نبطی‌ها و چند قوم دیگر، چون آشوری‌ها تلقی می‌شدند.

۵. Leibniz-Institut für Astrophysik Potsdam (AIP)

۶. Babelsberg Observatory

گالری تصاویر

منبع تصاویر وب سایت زیر بوده است :

http://www.aip.de/image_archive/Telegrafenberg_Observatory.Einsteinturm.html

 

Mobile Observatory

یکی از کامل ترین نرم افزارهای نجومی اندورید است.

این نرم افزار علاوه بر یک نرم افزار آسمان نما که موقعیت ستارگان و … را در زمان و مکان دلخواه شما نشانتان می دهد، یک محاسبه گر دقیق پدیده های آسمانی نیز می باشد.

از خسوف و کسوف گرفته تا بارش های شهابی و دیتابیسی از دنباله دار ها که به راحتی آپدیت می شود.

mobile-observatory

دانلود از طریق وب سایت اندرویدیها

حجم : ۲۱.۱۸ مگابایت

لینک  ( + )

_____________________________________________________________

Google Sky Map

نرم افزار آسمان نمای گوگل است، احتمالا گوگل اسکای را قبلا هم تست کرده اید، این بار بر روی سیستم اندرویدی تان امتحانش کنید.

امکانات یک آسمان نمای کامل با دیتابیس گوگل در اختیار شماست. مثل سایر آسمان نماهای اندرویدی، کافیست که دستگاهتان را به سمت آسمان بگیرید، همه ی چیزهایی که در زاویه دید شما هستند را نشانتان می دهد.

googleskymapdl

دانلود از طریق کافه بازار

حجم : ۲.۲ مگابایت

لینک (+)

_____________________________________________________________

Star Chart
یکی از سبک ترین، و سریع ترین نرم افزارهای آسمان نما است.
به خوبی با تمامی دیواس ها هماهنگ می شود و کار کردن با آن راحت است.
تعداد بسیار زیاد دانلود شدنش بی دلیل نیست.
starchartdl

دانلود از طریق کافه بازار

حجم : ۴۸.۶ مگابایت

لینک (+)

_____________________________________________________________

SkySafari Pro

شاید شما هم از این همه امکانات در یک اپ اندوریدی تعجب کنید، از تصاویر دقیق سطح ماه گرفته، تا جزئیات دقیقی از سحابی ها

همچنان اسکای سافاری پرو یک آسمان نمای خوب نیز هست.

تقریبا هر چیزی که بخواهید در اسکای سافاری پرو یافت می شود، دنباله دارها، سیارک ها، بارش های شهابی، اجرام غیر ستاره ای، تصاویر هابل و …

skysafaridl

دانلود از طریق فارسروید

حجم : ۱۸ مگابایت

لینک (+)

 _____________________________________________________________

 به زودی راهنمای کاربری فارسی تک تک نرم افزارها و همچنین معرفی سایر نرم افزارهای نجومی برای اندروید را در رصدگاه خواهید دید.

جو زمین به دلیل تلاطم بسیار خود همواره بر نور رسیده از خارج از جو به ما تاثیر می گذارد. این تاثیر خود را هنگام رصد ستارگان و اجرام دیگر نشان می دهد. برای مثال اغتشاش جوی می تواند موجب چشمک زدن ستاره ها و یا محو بودن سیارات در رصد های تلسکوپی شود.

دید نجومی پارامتری است که وضعیت و کیفیت جو را هنگام رصد توصیف می کند.

تصویر 1

تصویر ۱

در تصویر۱ تاثیر جو بر یک ستاره دوتایی را می بینیم که از چپ به راست دید آن کاهش یافته است. (بدتر شده است.)

تصویر 2

تصویر ۲

تاثیر جو فقط بر اجرام کوچک و نقطه ای آسمان نیست بلکه بر جرم بزرگی مثل ماه هم تاثیر می گذارد و موجب اعوجاج در تصویر می شود. این پدیده را بیشتر زمانی که ارتفاع جرم کم است می بینیم.

تصویر 3

تصویر ۳

در رصد سیارات تاثیر دید خود را بیشتر نشان می دهد. برای مثال در تصویر بالا سیاره مشتری در شرایط دید خوب و ضعیف نشان داده شده است. در هنگامی که دید ضعیف است جزییات سیارات به شدت کاهش می یابد و هیچ گاه تصویر واضح و شفافی نمی توان دید.

تا اینجا با پارامتر دید نجومی و تاثیرات آن  آشنا شدیم و در ادامه با روش های سنجش آن و همچنین راهکار های بهبود آن آشنا می شویم.

برای سنجش دید شخصی به نام ویلیام پیکرینگ (William H. Pickering) مقیاسی ارائه کرد که به مقیاس پیکرینگ مشهور است. این مقیاس وضعیت دید را به ۱۰ رتبه تقسیم می کند. رتبه ۱ بد ترین وضعیت دید و رتبه ۱۰ بهترین است.

برای تعین مقیاس پیکرینگ تلسکوپ خود را به سمت ستاره ای از قدر حدود ۲ تا ۳ نشانه بروید. برای سنجش دید کلی آسمان این ستاره باید نزدیک به سرسو باشد اما اگر می خواهید برای مثال سیاره مشتری را رصد کنید ستاره ای اطراف آن را انتخاب کنید. سپس بزرگنمایی را ۳۰ تا ۴۰ برابر به ازای هر اینچ  تلسکوپ قرار دهید (۳۰۰ تا ۴۰۰ برابر برای تلسکوپ ۱۰ اینچ). با مقایسه تصویر ستاره با تصاویر زیر وضعیت دید را تعیین کنید.

pickering1

pickering1

pickering2

pickering2

pickering3

pickering3

pickering4

pickering4

pickering5

pickering5

pickering6

pickering6

pickering7

pickering7

pickering8

pickering8

pickering9

pickering9

pickering10

pickering10

همچنین این مقیاس را به ۵ وضعیت توصیفی تقسیم می کنند که در جدول زیر آن را می بینیم:

رتبه

وضعیت

۱-۲

خیلی ضعیف

۳-۴

ضعیف

۵-۶

نسباتا خوب

۷-۸

خوب

۹-۱۰

عالی

در ادامه راه کارها و نکاتی برای بهبود وضعیت دید را باهم بررسی خواهیم کرد

داخل لوله تلسکوپ:

هم دما نبودن هوای داخل لوله (بیشتر در تلسکوپ های نیوتونی لوله بسته) موجب ایجاد جریان های همرفتی شده و هوای داخل لوله را متلاطم می کند. همچنین هم دما نبودن آینه (و حتی عدسی

در تلسکوپ های شکستی) با محیط باعث ایجاد لایه ای آشفته از هوا نزدیک به سطح آینه می شود. (تصویر۴)

تصویر4

تصویر۴

برای از بین بردن این تلاطم ها باید تلسکوپ خود را با محیط کاملا هم دما کنید. برای این کار کافی است قبل از رصد تلسکوپ را در محیط نصب کرده تا عمل هم دما شدن انجام شود. این هم دمایی به طور معمول ۳۰ دقیقه زمان نیاز دارد اما هرچه اندازه آینه تلسکوپ بزرگتر باشد این زمان بیشتر می شود. امروزه برای بسیاری از تلسکوپ های نیوتنی با اندازه آینه متوسط به بالا از یک پنکه کوچک (مانند فَن کامپیوتر) در پشت آینه اصلی استفاده می کنند. این پنکه فرآیند هم دما شدن را سرعت می بخشد و همچنین جریان های متلاطم داخل لوله را یکنواخت می کند. اگر تلسکوپ شما این پنکه را ندارد می توانید با کمی ابتکار با استفاده از یک فَنِ کامپیوتر تلسکوپ خود را دارای پنکه کنید!(تصویر۵)

تصویر5

تصویر۵

در نزدیکی تلسکوپ:

محیط اطراف تلسکوپ باید ظرفیت گرمایی کمی داشته باشد تا گرمای جذب شده در طول روز را در شب آزاد نکند. برای مثال چمن زارها و زمین های خاکی محیط  های مناسب و زمین های آسفالت و سنگ فرش محیط  های نامناسبی هستند.

هرچه زمین اطراف صاف و یکنواخت باشد بهتر است. وجود کوه های بلندی که در جهت وزش باد قرار دارند حتی از فواصل دور هم می توانند دید را کاهش دهند. (تصویر۶)

تصویر6

تصویر۶

همچنین مناطق مرتفع به دلیل رقیق شدن جو و تاثیر کمتر بر وضعیت دید مکان های مناسب تری هستند. یکی از مهمترین دلایلی که اکثر رصد خانه ها را روی قلل مرتفع می سازند همین موضوع است.

دید در ارتفاعات بالای جو:

شاید برای این بخش از محیط کاری نتوان انجام داد. چرا که کنترل هوایی که تا چندین کیلومتر بالای سر ما است از عهده ما خارج است! اما می توان پیش بینی کرد که چه زمان و مکانی وضعیت دید بهتر است.

دو نوع وضعیت دید داریم:

دید آهسته:

  • باعث می شود ستاره ها و سیارات بلرزند
  • می توان جزئیات را با وجود حرکت آهسته دید
  • چشم توان تطبیق و ثبت جزئیات را دارد

دید سریع:

  • باعث می شود ستاره ها و سیارات محو شوند
  • نور ستاره سریع تر از زمان واکنش چشم می لرزد

بنا بر این دید آهسته بهتر از دید سریع است زیرا در لحظاتی وضعیت دید بهتر شده و جزئیات بیشتری را از جرم رصدی می توان دید. رصدگران با تجربه همیشه برای چند دقیقه به جرم رصدی نگاه می کنند تا بتوانند جزئیات بیشتری ببینند.

در انتها نکاتی پیرامون دید را بررسی میکنیم:

  • وضعیت دید به شرایط آب و هوا بستگی دارد.
  • دید ضعیف زمانی رخ می دهد که در نزدیکی تغییرات آب و هوایی باشیم
    • مانند زمانی که توده ابر کوچکی در آسمان باشد
    • یا در جریان باد قرار داریم
    • یا هنگام ورود سرمای خارج از فصل
  • دید مناسب زمانی حاصل می شود که سیستم جوی پرفشاری در محیط مستقر باشد
  • معمولا بهترین وضعیت دید درست پس از غروب خورشید برقرار است (البته این مورد به شرایط محیط بستگی دارد)
    • پس بهترین زمان برای رصد سیاره ای در گرگ و میش بعد از غروب است
  • نسیم ملایم بسیار مناسب است
  • تا حد ممکن از کوه های در جهت باد باید فاصله گرفت
  • استفاده از فیلتر رنگی در رصد سیارات مؤثر است
  • هرچه ارتفاع جرم کمتر شود وضعیت دید آن بدتر می شود (تصویر۷)

 

تصویر7

تصویر۷

منابع:

  • ماهنامه نجوم – شماره ۱۶۶/۱۶۷
  • damianpeach.com
  • wikipedia.org

 

این نوشته اولین بار در وب سایت گروه نجومی بارنارد انتشار یافته است.

وقتی درباره‌ی یک مطلب علمی پژوهش می‌کنیم باید بدانیم که این پژوهش چه هدفی را دنبال می‌کند؟ شما تصمیم می‌گیرید کاری انجام دهید، همین کلمه‌ی تصمیم که در ذهن شما جای گرفته، نشان از یک هدف دارد. هدف یک دسته بندی در مغز شما ایجاد می کند، شما می دانید که باید مراحلی را طی کنید. هنوز نمی دانید که چه مقدار زمان و یا چه مشکلاتی را در طول کار تجربه خواهید کرد. ولی یک چیز مشخص است: برنامه! شما برنامه‌ای برای هدف خود دارید. برنامه الزاماً یادآور دسته بندی و مرحله بندی کار است. اگر در آزمایشگاهی کار می‌کنید و باید روی محلولی کار کنید، یا ترکیب جدیدی را بررسی می کنید بی‌هدف انجام دادن آن بی‌معنی است چون فکر این کار خود الزام آور هدفش بوده. ولی این دسته بندی چگونه است؟

 

•           شرایط اولیه و لوازم کار

•           شروع کار

•           حوصله و صبر

•           گاهی نتیجه‌ی نامطلوب گرفتن یا اشتباه سهوی آزمایشگر و غیره و دوباره از اول

•           پایان کار

شروع به نوشتن آنچه اسمش را «گزارش کار» می نامیم، می کنیم. این گزارش کار در علم بسیار مهم است. شما باید بدانید که چه می‌کنید و دنبال چه هستید. بماند که گاهی کشف‌های جالبی در این بین صورت می‌گیرد. کافی است به نوبل‌های قبل از دهه‌ی ۹۰ نگاهی بیندازید که خودشان رشته‌ی جدیدی شدند و صدها نفر را مشغول  معمای جدید کردند.

وقتی همه چیز روی چکنویس باشد و محاسبه، شما یک نظری‌_کار هستید، ریاضیات و فیزیک نظری در تمام شاخه‌های آن در این قالب‌بندی می‌گنجند. ولی همان روش را باید پیش گرفت. منتهی اینجا آزمایشگاهی وجود ندارد. اشتباه، درک غلط محقق، استاد راهنما، یا به کلی غلط بودن کُل سوژه‌ی مورد تحقیق است. در هر سه مورد نمونه های بسیاری در فیزیک هستند. کم مقالات این‌چنینی چاپ نمی‌شود. بگذارید به فیزیک گریزی بزنم که بتوانم گواه بهتری بیاورم. فرض کنید در حوزه‌ی نظریه‌ی میدان‌های کوانتمی و یا ریاضی‌فیزیک در حال مطالعه هستید. گیریم که اشراف هم دارید. داستان را همین جا به یاد داشته باشید به نتیجه‌گیری برمی‌گردیم؛ ولی قبل از آن به معرفی قالب‌های مقالات حرفه‌ای در حد بضاعتمان می‌پردازیم.

چند نوع مقاله‌ی علمی یا چند نوع نگارنده‌ی متفاوت داریم. در این بین من به مقالاتی اشاره می‌کنم بنا به مضمون اخترشناسی هم که در این سایت مطرح است، برایتان مفید خواهد بود.

۱٫ مقالات عامه‌فهم: سه دسته نگارنده داریم:

الف. استاد و متخصص همان رشته

ب. روزنامه‌نگار علمی (مقالاتی که در مجله‌ی نجوم خودمان یا مجلاتی مثل فیزیکس تودی، آسترونومی، اسکای اند تلسکوپ و غیره نوشته می‌شوند. تعدادی از این مقالات را حرفه‌ای ها می‌نویسند و تعدادی را نویسنده ها و روزنامه‌نگاران علمی)

پ. تاریخ‌نگار علمی و نویسنده‌ی مطالب عامه فهم (در گذشته بزرگانی مثل آسیموف و گاموف دست به قلم شدند و کتاب‌های با ارزش زیادی را به یادگار گذاشتند. بین این‌دو بزرگ، آسیموف کبیر، نویسنده‌ی تاریخ نگار بود چون تخصص وی بیوشیمی بود ولی به قول خود وی در زندگی‌نامه‌اش روزی فهمید که استعداد بیان مطالب را به زبان ساده دارد حتی اگر در تخصصش نباشد. ولی جرج گاموف فقید فیزیکدان حرفه‌ای و مبدع نظریه‌ی انفجار بزرگ بود که با این نظریه کیهان‌شناسی عملاً متولد شد.)

«تکلیف این سه دسته مشخص است. به دلیل مضمون و هدف این مقاله، کاری به این نوع مقالات نداریم. فقط این اشاره‌ی مهم را داریم که اساتید برای فهم بهتر مطالب به دانشجویان مطالبی را در سطح مناسبی بیان می‌کنند و بخصوص برای عامه‌ی مردم و غیر متخصص‌ها، این مطالب در سطحی پایین‌تر بیان می‌شود.»

 

۲. مقالات نیمه تخصصی: 

حد میانی مقالات عامه فهم و تخصصی است. اساتید بزرگ معمولاً و یا پژوهشگران جمله بندیهایی از شاخه‌ی مورد تحقیق و تفحص خودشان را به زبان علمی ولی نه به همان صورت مقالات حرفه ای بیان می‌کنند که هدف آن آشنایی و به روز کردن دانشجویان است. (مثال: آلن گاث، سالنامه‌ی فیزیک دانشگاه MIT صفحه‌ی ۲۸ سال ۲۰۰۲٫ این مقاله را به همه‌ی نجومی‌ها توصیه می‌کنم زیرا یکی از مبدعان بزرگ نظریه‌ی تورم آن را نگاشته).

ساختار این مقالات مانند بالا بدون منبع و پیشنهاد مطالعه نیست و نویسنده با هدف آموزش دانشجو و یا خواننده را به آنها ارجاع می‌دهد. که هم منابع عامه فهم یا عمومی (از دید تخصصی) هستند و هم منابع پیشرفته‌تر برای دانشجویانی که علاقه‌ند شده‌اند و می‌خواهند کم‌کم در این زمینه مطالعه کنند. نمودارهای علمی مقایسه‌ای، اعداد مهم، نسبت‌های بنیادی، مفاهیم بنیادی و ترکیب آن‌ با مفاهیم پایه و نظریه‌ی مورد نظر فقط در حد معرفی جزئی لاینفک از ساختار این‌دسته مقالات هستند.  اوج و فرود خاصی ندارند. خواننده می‌داند راجع به چیز می خواند و بعد از حصول هدف اولیه‌ی نویسنده، به مباحث مورد نظر وی می‌رسد ولی همیشه هم این‌طور نیست گاهی این دو، مرحله به مرحله با هم پیش‌ می‌روند، یعنی موضوع به موضوع.

۳. مقالات تخصصی: یا همان حرفه‌ای

همان کاغذهایی هستند که محققین جوان را در دوره‌های مختلف لیسانس تا دکترا به خود مشغول می‌کنند. نکته‌ی مهم همین بخش است. جزییات کیفیت مقالات را بارها اساتید به بحث گذاشته‌اند ولی باید بدانیم، که اساساً مقاله‌ای که شالوده‌ی حرفه‌ای دارد یعنی به دنبال پژوهشی تجربی یا نظری نوشته شده و حاصل زحمت یا بی‌حوصلگی و یا دلایل دیگر محقق بوده، باید چه استانداردی داشته باشد و چگونه به مرحله‌ی انتشار می‌رسد.

استاندارد مقالات حرفه‌ای:

ساختار ظاهری یک مقاله‌ی حرفه‌ای به این صورت است:

۱٫ عنوان مقاله که باید شامل موضوع پژوهش، کار جدیدی که نویسنده انجام داده باشد که باید در تیتری خلاصه بیان کننده‌ی محتوای آن باشد.

۲٫ نام نویسنده و در ژورنالهای حرفه‌ای، تاریخ دریافت و در نهایت پذیرش مقاله.

۳٫ خلاصه‌ی کار جدیدی که انجام شده (abstract)

1v

۴. معمولاً مقدمه ای از مفاهیمی که لزومی ندارد پایه ای باشند، و صرفاً آنچه قبلاً در آن حیطه بوده و قرار است در آن مقاله کار جدید‌تری نسبت به این مفاهیم انجام شود و یا روش یا نگرشی جدید ارائه شود.

۵٫ شروع کار پژوهشی در حداقل تعداد کلمات، که گاهی به ده‌ها صفحه هم در مورد کارهای تجربی و گزارش‌های مهم علمی می‌رسد. نویسنده آرام آرام دیدگاه ها و خوانش خود را از مبحث مورد بحث ارائه می‌کند.

2v

۶٫ کار اصلی نویسنده؛ توضیح جزئیات کار و ارائه‌ی ریزه ‌کاری‌های فنی است که البته فقط نتایج محاسبات آورده می‌شود. و نقطه‌ی عطف مقاله بخصوص برای دانشجویانی که قصد پژوهش دارند همین قسمت است. این بخش برخلاف آنچه غیرمتخصصین ممکن است گاهاً به اشتباه بیندازد قصه پردازی نیست. بله محاسباتی است که دلیلی ندارد حتی استاد یا پژوهشگری که روی این موضوع کار نکرده هم از آن سر دربیاورد! چه رسد به کسانی که سر رشته‌ای از قضیه‌ی مورد بحث ندارند. مثلاً معادله‌ی ۱۰ چنین و چنان می‌شود با این فرض به اینجا می‌رشد که…(معادله‌ی ۱۱) یعنی سند محاسبات خود را در اختیار خواننده‌ی حرفه‌ای قرار می‌دهد.

3v

۷٫ نتیجه‌گیری (outlook)؛ که از دید محققین حرفه‌ایی که حالا اگر دوست دارید نام دانشمند روی آن‌ها بگذارید، منتظر همین بخش هستند. در بخش نظری معمولاً سؤالات جدیدی هم در انتهای مقاله در همین بخش مطرح می‌شود  که می‌تواند راه گشای آن مسأله‌ی علمی باشد و یا سؤالی که خود تحقیق دیگری  را می‌طلبد و علاقه مندان اجباری (دکترای زوری) یا محققین پرتلاش خاص خود را دارد. البته این نوع مقالات بیش‌تر به دوره‌ی قبل‌از دهه‌ی ۸۰ میلادی برمی‌گردند. ولی امروز می‌دانیم که با هر کشف نظری یا تجربی جدید ده ها و یا صدها سؤال جدید هم مطرح می‌شود.

4v

(بین بخش ۶ و ۷ بخش‌های میانی مانند بحث هم ممکن است باشند که نویسنده بنا به ضرورت آن را می‌نویسد، بخصوص در مورد مقالات نظری صدق می‌کند.)

۸٫ منابع و ارجاعات (references): این بخش بسیار مهمی است که اگر قلم بیفتد عملاً پژوهشی در کار نبوده! هیچ مقاله‌ی علمی نیست منبع نداشته باشد. حتی در دو مُدل قبل. در این بخش شما به عنوان خواننده باید در حین قدمهای آرام با نویسنده و کاری که انجام داده به منابع قابل استنادی که از آنها سود جسته رجوع کنید و بدانید دقیقاً چه اتفاقی افتاده است (غیر از محاسباتی است که باید بینابین معادلات انجام دهید تا دقیقاً ریزه کاریهای نویسنده را دریابید). این منابع کتابهای مهم و به روز شده و یا مقالات معتبر حرفه‌ای دیگر هستند که از نظر نویسنده، کلید اصلی این کار پژوهشی بوده‌اند.

5v

گاهی نویسنده در ژورنالی حرفه‌ای ممکن است دیدگاهی پیشگویانه‌ی علمی، و یا فلسفی را هم پیش گیرد که معمولاً نوع ژورنال با حرفه‌ای بودن فرق می‌کند. اینجا هم شاید فرمولی در کار نباشد، ولی منابع ذکر می‌شوند و خواننده باید بداند دقیقاً چه موضوعی مورد بحث است (نمونه‌ی اینها مقالات ریچارد فاینمن که پدر نانوفناوری و اطلاعات کوانتمی شناخته می‌شود و یا فرانک ویلتچک فیزیکدان نظری بخصوص در ذرات بنیادی و یا استیون واینبرگ دیگر نوبلست از این بین است که هر سه علاقه‌ی زیادی به بیان دیدگاه‌های خود داشته اند).

 

جدای از مقالات انقلابی که این روزها کم‌تر شاهد آن بوده‌ایم، بیشتر شاهد روند روبه تکامل علومی مثل فیزیک هستیم که با پیشرفت فناوری که خود فیزیک هم در آن دخالت مستقیم و مهمی داشته، به کمک حیطه‌ی نظری می‌آید و علم به جایی می‌رسد که الان در آستانه‌ی یکی از بزرگترین آزمایش‌های تاریخ علم است. و به طور موازی فیزیک با زبان ریاضیاتی گاهاً بسیار مشکل خود به دنبال راه‌های جدید برای مسائل حل نشده می‌گردد. و در این بین فقط غول‌ها نیستند که کار می‌کنند. بلکه چند هزار فیزیکدان و دانشجوی فیزیک حتی در  سطح لیسانس البته با بضاعت خودشان به کمک فیزیک آمده‌اند و بزودی شاهد یکی از با شکوه‌ترین آزمایشهای علمی خواهیم بود. و همین کار باعث ثبت و تحلیل داده‌هایی می‌شود که در هر دو شاخه‌ی نظری و تجربی سالهای فیزیکدانان بسیاری را مشغول به خود می‌کند.

مقالات زیادی به عنوان گزارش های نظری یا تجربی ارائه می‌شوند. مردان و زنان علم به زبانی سخن می‌گویند که آن‌قدر تخصصی‌شده که گاهی از کار هم در دو گرایش مختلف به هیچ وجه چیزی نمی‌فهمند. فیزیکدانان ذرات تجربی داده های تجربی LHC را تا سالهای متوالی با تحلیل خود بیرون می‌دهند و نظری‌کارها به آزمون و خطای روشهای خودشان به طور موازی مشغولند. و دیدگاه خصمانه‌ای هم بین اینها وجود ندارد و این ساخته پرداخته‌ی دیدگاه‌های روزنامه‌نگاری است که به دنبال جنجال و تیترهای جنجالی است! به نظر من علم خود آن‌قدر عطیم است که بیش از هر تیتر خبرسازی، خبرساز و مهم است و نیازی به دروغ پردازی ندارد.

ولی این نکته را در نظر داشته باشید هیچ مقاله‌ی حرفه‌ای بدون تأیید ویراستاران ارشد ژورنالهای معتبر چاپ نمی‌شود. اگر فاجعه‌ی علمی از نوع عدم درک درست نویسنده حتی در پایه ای ترین مفاهیم باشد بلافاصله ارجاع داده می‌شود. اگر ایرادهایی وارد باشد بر محاسبات و کلیت کار مورد قبول باشد این ارجاع صرفاً جهت تصحیح و بازگرداندن به مجله است. اینکه ویراستار علمی خود با دیدگاه شخص مشکل داشته باشد و اصولاً چه نوع مقالاتی این طور هستند، خارج از بحث ماست.

بررسی کیفی این فرایند خود مقاله ای است که بیش‌تر اساتید با تجربه باید درباره‌اش بنویسند تا این حقیر. از جایی که هدف صرفاً استاندارد مقالات علمی بود البته بدون پرداختن به جزییات دقیق، وارد مطالب بیان شده‌ی بالا نمی‌‌شویم و شاید در فرصتی دیگر به این مباحث البته با نظر اساتید محترم صاحب‌نظر خواهیم پرداخت.

فقط یادمان باشد که بدانیم وقتی مقاله‌ای را دیدیم از ساختار آن بدانیم از کدام نوع و در کدام دسته بندی است. تصور نکنیم یک خبر جنجالی علمی یا بزرگنمایی آن بخصوص وقتی نویسنده‌ی اغلب غیر متخصص بدون هیچ جزییات علمی نوشت داریم یک مقاله‌ی علمی می‌خوانیم، بلکه داریم  یک خبر کذب یا اغراق‌شده‌ی علمی و یا تاریخ‌نگاری علمی‌ می‌خوانیم و خود را با خواندن این مطالب قانع نکنیم. گاهی می‌بینیم که برخی از همین کتابها یا مقالات عامه‌فهم توهم یک محقق تمام عیار را در خواننده ایجاد می‌کند و فرض می‌کنند و یا تصور می‌کنند در حال پژوهش هستند. ولی علاقه‌مندان به یادگیری مطالب علمی که طبیعتاً صاحب نظر نیستند و سر رشته‌ای هم از موضوع ندارند جدای از بحث ما هستند. فیزیکدانان بزرگ با کتابهای علم به زبان ساده و یا داستانهای علمی-تخیلی وارد زندگی حرفه‌ای خود شدند. بسیاری از ما کتابهای رشته های مختلف را که زبان تکنیکی ندارند دوست داریم بخوانیم و بدانیم در آن موضوع چه خبر است؟ ولی خود را نباید دانشمند دایره‌المعارفی فرض کنیم که جدید‌ترین نسل آن به دوره‌ی آسیموف بزرگ برمی‌گردد که علم چنین شاخه‌شاخه و تخصصی نشده بود و البته همان زمان هم کسی از کارهای تکنیکی رشته‌ی دیگر خبر نداشت. این روزها حتی کتابهای به زبان ساده را متخصصین همان رشته ها باید بنویسند و اگر غیر از این باشد، اصلاً آن کتابها هم قابل اعتماد نیستند، مگر آسیموف کبیر زنده و بود و آن را می‌نوشت.