فایل‌های زیر، معادلات تقویم‌های شمسی و هجری قمری قراردادی مستخرج استاد محمدرضا صیاد (و با خط خود ایشان) هستند. که برای استفاده‌ی علمی پژوهش‌گران در زمینه‌ی تقویم تقدیم می‌گردد.

 

pdf-downloadمعالادت تقویم برای ۲۹۳ سال شمسی (۱۲۰۶ تا ۱۴۹۸)

ارائه در ۱۴ دی ۷۹ در مرکز علوم و ستاره شناسی تهران

فایل PDF، با حجم ۱۰۰KB

 

 

pdf-downloadمدل‌سازی تقویم هجری قمری قراردادی

ارائه در ۲۴ دی ماه ۱۳۸۰ در پژوهشکده تاریخ علم دانشگاه تهران

فایل PDF، با حجم ۵۱۵KB

 

 

قبل از این که تلسکوپ ساخته شود، انسان آسمان را رصد می‌کرد. و در نتیجه‌ی این رصدها توانسته بود اطلاعات بسیار زیادی از آسمان بدست بیاورد، تا جایی که  در خیلی از موارد با خواندن و دانستن نتایج رصدها شگفت زده می‌شوید.

اما موضوع این مقاله تغییراتِ نجوم رصدی نیست، بلکه به دنبال این است که تاثیر حضور تلسکوپ به عنوان یک ابزار را بر نوع بشر بررسی کند.

بیایید ابتدا گذشته را مرور کنیم، تا پیش از استفاده از تلسکوپ در اخترشناسی، ابزارهای منجمان چه چیزهایی بود؟ شاید بتوان با کمی اغماض گفت که به طور خلاصه ابزارهای نجومی در دو گروه کلی بودند:

  • گروه اول ابزارهای اندازه‌گیری بودند (بیشتر اندازه‌گیری زوایای آسمانی)، از این ابزارها برای دقیق‌تر کردن زاویه‌سنجی و به طور کلی انواع اندازه‌گیری در نجوم استفاده می‌شد، مانند ربع جداری.
  • گروه دوم ابزارهای محاسباتی بودند، ابزارهایی که کاربرد اصلی آن‌ها افزایش دقت و سرعت محاسبات بود، مانند اسطرلاب.

اگر بخواهیم داستان استفاده از ابزار را تا سرچشمه‌هایش پیگیری کنیم، به زمانی بسیار قبل از برآمدن دانش نجوم باز می‌گردیم، احتمالا حدود ۲.۵ میلیون سال پیش، یعنی زمانی که انسان ماهر (ترجمه‌ای است از Homo habilis) از چیزی شبیه به ابزارهای ساده‌ی سنگی استفاده می‌کرده است. اما شاید بتوان گفت، ابزارهای واقعا واقعی! در حدود ۵۰ هزار سال پیش ساخته شدند! ابزارهایی که امروزه می‌دانیم برای یک کارکرد خاص ساخته شده‌اند، ابزارهایی ساده مانند چاقو، تبر (با تبرهای امروزی مقایسه‌اش نکنید) و چیزهایی از این دست (۱).

وجه اشتراک تمام ابزارهای بشری، این بود که به انسان کمک می‌کردند در مواجهه‌ی با طبیعت بتواند سریع‌تر، راحت‌تر، کم‌انرژی‌تر و بسیاری «تر»های دیگر، رفتار کند. طیف وسیعی از ابزارها از چرخ تا اهرم برای چنین منظوری ساخته شده بودند. به طور مشخص تمامی ابزارها، تا قبل از اختراع تلسکوپ، به کمک انسان‌ می‌آمدند تا با دنیا بهتر و راحت‌تر کنار بیاید، بهتر شکار کند، سریع‌تر به مقصدش برسد، راحت‌تر روی آب برود، راحت‌تر پرواز کند! و به طور خلاصه از دنیا لذت بیشتری ببرد.

اما تلسکوپ هیچ‌کدام از این‌ها نبود، انگار که نوع دیگری از ابزار بود. تلسکوپ ابزاری بود که یکی از حواس انسان را، و اتفاقا اصلی حسی که انسان دنیا را با استفاده از آن می‌شناخت (۲)، متحول می‌کرد. در ضمن، تلسکوپ بر خلاف بیشتر ابزارهای قبلی، کمک محاسباتی یا کمک یدی به بشر نمی‌کرد(۳). بلکه دنیایی را در پیش روی چشمان انسان‌ها نمایان می‌کرد، که انگار انسان تا پیش از آن اجازه‌ی دیدن آن را نداشت.

بدون این‌که تغییری در سایز بدن، اندام، مغز یا زندگی انسان‌ها ایجاد شود، آن‌ها صاحب یک چشم غول‌پیکر شده بوند که چیزهای عجیبی از دنیا را نشان می‌داد. انگار یک جهش ژنی بسیار عظیم تنها در یک نسل از انسان‌ها اتفاق افتاده باشد.

البته باید بدانیم که تلسکوپ‌های گالیله (۴) هیچ کدام چشم غول‌پیکری بر اندام بشر نبودند. بلکه با آن استقرارهای لرزان و عیوب اپتیکی‌شان، بیشتر مانند این بودند که یک غول دارد از ته یک استکان به دنیا می‌نگرد (۵).

اما انگار رابطه‌ی انسان با ابزار، حتی اگر آن ابزار خیلی هم خوب کار نکند، با خودش نوعی از سرکشی را به همراه می‌آورد، آن جمله‌ی منسوب به ارشمیدس را به یاد بیاورید: تکیه‌گاهی به من بدهید تا زمین را جابه‌جا کنم! تازه ابزارِ ارشمیدس در بهترین حالت تفاوتی با یک چوب بلند ندارد! اما داشتن همین اهرم و دانشِ استفاده از آن، این‌قدر ارشمیدس و احتمالا تمامی معلمان ما که با غرور آن جمله را تکرار می‌کردند، غره کرده بود که در خودشان توانایی جابه‌جا کردن زمین را می‌دیدند(۵).

ابزار جدید، توانسته بود چشم انسان‌ها را بر روی دنیایی بگشاید که پیش از آن، تکامل اجازه‌ی دیدن آن را به انسان‌ها نداده بود. تا پیش از اختراع تلسکوپ، ستاره‌شناسان مسلمان توانسته بودند دقت رصدها را تا حدی باورنکردنی بالا ببرند. رصدخانه‌ی تیکوبراهه دقت در اندازه‌گیری حرکت اجرام آسمانی را تا حدی بالا برد که منجر به یافتن فاصله‌ی دنباله‌دار ۱۵۷۷ و کشف قوانین سیاره‌ای کپلر شد. ابزاری مانند اسطرلاب، یا آلماناک‌های دقیق نجومی، می‌توانستند آسمان را با دقت شبیه‌سازی کنند. اما تقریبا همه‌ی علم انسان در رابطه با آسمان همین‌جا متوقف شده بود. بشر نمی‌دانست که آسمان چگونه و از چه چیزی ساخته شده است. تکامل چشم انسان تا همین حد بود و بیشتر از آن بر عهده‌ی مغزِ متافیزیک‌بافِ بشری بود!

کیهان‌شناسی (در معنای عام و قدیمی آن) یک اتفاق انسانی بود (و هست). کیهان‌شناسی نوع نگاه انسان است به دنیا، و نوع نگاه انسان به دنیا از مردمک ۳ الی ۶ میلیمتری چشم‌اش اتفاق می‌افتاد. تغییر کردن مردمک چشمِ انسان، نوع نگاه او را عوض می‌کند و تغییر نوع نگاه او، کیهان‌شناسی متفاوتی را می‌طلبد (۶).

مزیت دیگر تلسکوپ این بود که کاربری‌اش مانند تکنولوژی‌های دیگر، نیاز به آموزش خاصی نداشت و تنها کافی بود که چشم فرد پشت آن قرار بگیرد. به همین خاطر انتقال آن به نسل بعدی شبیه به انتقال یک ژن بود، البته ژنی که روز به روز پیشرفت می‌کرد و با هر بار انتقال یک موتاسیون عظیم را از سر می‌گذراند.

 SKA Telescope : Square Kilometer Array

SKA Telescope : Square Kilometer Array

تلسکوپ‌ها به زودی آن‌قدر پیشرفت کردند و حجم داده‌هایی که از جهان ثبت می کردند به حدی زیاد شد که دیگر توانایی پردازش داده‌های ثبت شده توسط آن‌ها ، کار راحتی نبود و حتی شاید بتوان گفت غیر ممکن بود. همان‌طور که می‌دانید امروزه حجم داده‌هایی که توسط تلسکوپ‌ها ذخیره می شود بسیار بیشتر از توانایی پردازش رایانه‌های فعلی است. و بسیاری از داده‌ها بدون استفاده باقی می‌مانند (۷).

البته این مورد را دروغ گفتم، یا بهتر بگویم همان جملات تکراری‌ای را گفتم که بسیاری از کسانی که با مفاهیم داده‌کاوی آشنایی ندارند در مورد استفاده و پردازش داده‌های تلسکوپ‌ها به کار می برند. واقعیت این است که نیازی به پردازش تک‌تک داده‌ها توسط پروسسورها وجود ندارد. یا این که برای پردازش داده‌ها نیازی نیست که یک بار تمامی داده‌های ثبت شده توسط تلسکوپ‌ها خوانده شوند.

دیتاسنترها تمامی داده‌ها را ذخیره می کنند و با توجه به سوالاتی که مطرح می‌شوند، پاسخ‌های مناسب و مرتبط را از میان خوشه‌های داده‌های ذخیره شده پیدا می‌کنند و تنها به پردازش داده‌های مورد نیاز از میان خوشه‌های مورد نظر می‌پردازند. حتی با اضافه شدن هوش مصنوعی، داشتن دیتاسنترهایی که با توجه به داده‌هایشان، سوالات جدیدی طرح کنند نیز شدنی است.

سوالات جدید، یعنی فلسفه‌ی جدید، و فلسفه‌ی جدید یعنی انسانِ جدید. و این با ابزارِ جدید ممکن شده است.

پیشرفت تلسکو‌پ‌ها، تنها در جهت بزرگ شدنِ قطر و در نتیجه توان تفکیک بالاتر نبود. آن‌ها حتی به سمت طول موج‌های دیگر هم رفتند و به دنیا نگاهی انداختند که ما تا پیش از آن حتی کورسویی از آن را هم نمی‌دیدیم. نمی‌دانم آیا می‌توان آن را معادل حس جدیدی دانست یا به این دلیل که همچنان از امواج الکترومغناطیس استفاده می‌کنیم و فقط به سمت طول موج‌های دیگری رفته‌ایم، نوع دیگری از دیدن، یا دیدن کامل‌تری محسوب می‌شود. اما فارغ از تعبیر احساسی آن، ما جهان را در طول موج‌های دیگری می بینیم که پیشتر تکامل به ما اجازه نداده بود آن طول موج‌ها را ببینیم.

همان‌گونه که حداقل چندین هزار سال طول کشید تا با چشمان بشری دنیا را به طور کامل ببینیم و بتوانیم روابط بین اجزای آن را کشف کنیم تا به آلماناک‌ها و قوانین سیاره‌ای برسیم، هنوز بایستی دنیای جدیدِ تلسکوپی را ببینیم و مشاهدات‌مان را ثبت کنیم تا بتوانیم دنیای انسانِ جدید را فرموله کنیم. دنیای انسان جدید پر از ابزارهایی است که نقص‌های تکاملی اش را پوشش می دهند و حواس جدیدتر – دقیق‌تری برایش به ارمغان آورده‌اند، حواسی که درک انسان را از هستی تغییر می‌دهد. تلسکوپ این افتخار را دارد که همواره به عنوان یکی از اولین ابزارهایی باشد که نه برای بهتر کنار آمدن با دنیا، بلکه برای ساخت دنیایی جدید با انسان همراه شده است.

مصطفی یاوری

Mostafa Yavari in Google Scholar

licquorice-black

پانوشت ها :
۱) به این مدخل ویکی پدیا مراجعه کنید و اطلاعات بیشتری راجع به تکامل انسان بدست بیاورید.

۲) فصل‌هایی ابتدایی کتاب «سرچشمه‌های دانش و تخیل» از جیکوب برونوفسکی را ببینید.

۳) به این موضوع توجه داشته باشید که ستاره‌شناسی تا سال‌ها بعد از استفاده از تلسکوپ همچنان بر اساس اندازه‌گیری زوایای آسمانی بود. در نتیجه همواره یکی از کارهای نخستین تلسکوپ‌ها (و پیشرفته‌ترین‌هایشان) این بود که زوایای آسمانی را دقیق‌تر اندازه‌گیری کنند.

۴) گالیله تنها یک تلسکوپ کوچک با بزرگنمایی ۱۰ برابر نداشت، بلکه یک کارگاه تلسکوپ‌سازی داشت و تعداد زیادی تلسکوپ با بزرگنمایی‌های بیش از ۳۰ برابر به بزرگان، اشراف و مجالس هدیه می‌کرد یا می‌فروخت.

۵) شاید جالب باشد بدانید که بسیاری از دانشمندان هم‌دوره‌ی گالیله، نتوانستند از پشت تلسکوپ ۴ قمر مشتری را ببینند، شاید مهم‌ترین دلیل این بود که استقرار تلسکوپ بسیار لرزان بود (کسانی که با تلسکوپ‌های کوچک و ارزان آماتوری سعی کرده‌اند آسمان را رصد کنند، این موضوع را تجربه کرده‌اند). از طرفی عدسی‌های تلسکوپ‌های گالیله چندان مرغوبیتی نداشتند، و چشمی تلسکوپ‌ها تنها یک عدسی ساده بود و هنوز چشمی‌های پیشرفته‌ی امروزی ابداع نشده بودند.

۵) برای دانستن این که چرا نمی شود با یک چوب هرچقدر هم که بلند باشد و نیروی یک انسان معمولی، حتی ذره‌ای زمین را تکان داد این نوشته را بخوانید.

۶) ریچارد داوکینز در این سخنرانی در تد به نحوی شایسته این ایده را شرح و بسط می‌دهد.
(می‌توانید زیرنویس فارسی آن را فعال کنید و با زیرنویس فارسی ببینید)

۷ ) البته می توان مشکلات دیگری را هم متصور شد. به عنوان مثال این دو نوشته را ببینید : ۱ و ۲

نوشته ی عایشه حُر ، ترجمه ی کیوان حق نظری، برگرفته از انسان شناسی و فرهنگ

تقی الدین یا آنطور که همراه با سلسله ی اسلافش  نامیده  شده، سیّد تقی الدین محمّد بن معروف، بن  احمد، بن یوسف، بن احمد، بن امیرنصیرالدین منکوبرس ابن الامیرخمارتکین الاسدالعربین والا میر المجاهدین، پس از دومین ورود خود به استانبول، به تدریس در مدرسه ی ادرنه قاپی گمارده شد اما  به مصر باز گشت. ظاهرا او  انتظار  بیشتری از دربار عثمانی داشت و از این که  قدرش را ندانسته بودند، رنجیده بود.

ستاره شناس عثمانی، تقی الدین
تقی الدین افندی، سرشناس ترین ستاره شناس عثمانی به شمار می رود. به گزارش دو کتاب ریحانه الروح [i]و سدره المنتهی[ii]، اوفرزند یک خانواده ی ترک ساکن مصر بود  که در قاهره یا شام و در ۱۵۲۱ یا۱۵۲۶، تولد یافت و پس از بهره مندی  از استادان صاحب نام این دو شهر در فقه، حدیث و تفسیر،  برای تدریس راهی مصر شد. می دانیم که تقی الدین دو بار به استانبول رفته ولی ماندگار نشده و به مصر باز گشته است. گفته می شود که تقی الدین در جریان نخستین سفر ش به استانبول(۱۵۵۳؟)، با افراد صاحب فضلی از جمله قطب الدین زاده محمد افندی، نوه ی علی قوشچی سمرقندی، منجّمی که صد سال قبل به استانبول آمده بود، دوستی هایی برقرار نمود که موجب رشد علمی وی شده است. گفتنی علی قوشچیِ یاد شده، نخستین بنیانگذار فعالیت های نجومی در قلمرو عثمانی به شمار می رود.

تقی الدین یا آنطور که همراه با سلسله ی اسلافش  نامیده  شده، سیّد تقی الدین محمّد بن معروف، بن  احمد، بن یوسف، بن احمد، بن امیرنصیرالدین منکوبرس ابن الامیرخمارتکین الاسدالعربین والا میر المجاهدین، پس از دومین ورود خود به استانبول، به تدریس در مدرسه ی ادرنه قاپی گمارده شد اما  به مصر باز گشت. ظاهرا او  انتظار  بیشتری از دربار عثمانی داشت و از این که  قدرش را ندانسته بودند، رنجیده بود.

تقی  الدین د رمصر مورد حمایت عبدالکریم افندی که شغل قضاوت داشت، قرار گرفت. حامی یاد شده ، رسالات باقی مانده از ستاره شناسان قدیم، ابزار آلات نجومی و اطلاعاتی در مورد طرز ساخت این آلات، را در اختیار تقی الدین قرار داد و به این ترتیب، زمینه ی پرداختن وی به ریاضیات و نجوم، فراهم شد.

تقی الدین که تجربه و اعتبار بیشتری در زمینه ی نجوم به دست آورده بود، در ۱۵۷۰ دوباره به استانبول رفت. او در  1571، درپی وفات مصطفی چلبی منجّم باشی،    در منصب منجّم باشیِ دربار سلیم دوم قرار گرفت و به خواست دیرینه ی خود رسید. نخستین چیزی که از تقی الدین خواسته شد، اصلاح زیج الغ بیگ با رصد های جدید بود. او که با انجام این کار،  نظرمراد سوم که در ۱۵۷۴ بر تخت نشسته بود را به خود جلب نموده بود، ماموریت یافت تا رصد خانه ای بنا کند. کاری که نقطه ی عطف بسیار مهمی در ستاره شناسی عثمانی  به شمار می رفت.

آیا رصد خانه ی استانبول در  توپخانه واقع بوده است؟

در مورد تاریخ تاسیس و مکان احداث   رصد خانه ای که تقی الدین آن را  «دارالرصد الجدید» نامید، اختلاف نظر وجود دارد. از ۱۵۷۵ تا ۱۵۷۸ ، در  تاریخ تاسیس رصد خانه  گفته شده، اما آنچه مسلم است،  به توصیه ی سعادت الدین افندی که از دوران شاهزادگیِ پادشاه استاد وی  بود،   ده هزار سکه ی طلا به رصد خانه  اختصاص یافت و تیولی به میزانِ سه هزار سکه ی طلا ، در وجه تقی الدین مقرر شد.

همانطور که   نقاشی های کتاب  شمایل نامه ی مراد سوم و نیز کتاب آلات الرصدیه لزیج الشهنشاهیه که به همین پادشاه تقدیم شده است، نشان می دهند، در  رصد خانه، هشت رصد کننده و از جمله تقی الدین، چهار کاتب و چهار دستیار و در مجموع شانزده نفر به کار اشتغال داشته اند.درارتباط با  تنظیم جداول مربوط به رصدِ ماه و خورشید در رصد خانه ی استانبول،  حتی  اگر تقی الدین   جداول  مربوط به رصدِ خورشید را تکمیل کرده باشد هم،  می دانیم که او نتوانست جداول مربوط به رصدِ ماه را تکمیل کند.

 در ارتباط با محل استقرار رصد خانه، اطلاعات متقنی در دست نداریم، اما بر اساس  برخی از تصاویر کتاب «آتا تاریخ» و کتاب «حدیقه الجوامع» که نام مولفش بر ما پوشیده است، تخمین زده می شود که تقی الدین پیش از ساخت رصد خانه، مدت کوتاهی در برج گالاتا به کار رصد اشتغال داشته است.  نوشته های دونفر، یکی  «استفان گِرلاچ»(Stephan Gerlach)  که مابین سال های ۱۵۷۳-۱۵۸۱، در دوران سفارت« فُن اونگناد»(Von Ungnad) در استانبول،  کشیش سفارتخانه ی اطریش بود و یاد داشت های روزانه اش  در استانبول وی را به شهرت رساند، و دیگری  خلفِ  وی «سالومون شوایگر »(Salomon Schweigger)، حکایت از این دارند که رصد خانه بیرون از گالاتا، در باغچه ی عمارت «آندریاس گریتی» (Andreas Gritti) ونیزی قرار د اشته و تنها عبارت از یک چاه بوده است. خاطر نشان می سازیم که رصد خانه در  توصیفی که   دو نویسنده ی یاد شده ارائه داده اند، جای   چندان هیجان بر  انگیزی نبوده است.

گفتنی است هرچند اولیا چلبی( سده ی هفدهم) ، از«چرخِ رصد» در تفرجگاه منجّم باشی،  حوالی توپخانه در   سامسون خانه یاد می کند، «چرخِ رصد»  چنان که وی گفته در توپخانه قرار نداشته ، ولی محتمل است که  در حوالی منطقه ی تقسیم و یا آنطور که شرق شناس آلمانی آندریاس دیوید مورتمان(Andreas David Mortdmann)، که از ۱۸۴۶ تا زمان مرگش (۱۹۱۰) در استانبول زیست، ادعا نموده در «آیاس پاشا» واقع بوده باشد.

گفتنی است به احتمال قوی، اینکه نهاد رصدخانه،  عبور ستاره ی دنباله دارِ  1577  را برای دولت عثمانی موجب خوش یمنی دانست ولی  جنگِ ۱۵۷۸ با ایران، به رغم این پیش بینی  نتایج اندوه باری به بار آورد، در  تخریب رصد خانه موثّر بوده است. کاپیتانِ دریا، قلیچ علی پاشا در۲۱ اوجاکِ ۱۵۸۰، رصد خانه را به توپ بسته و نابود ساخت. در این ارتباط هرچند به طور قطع روشن است که نابودی رصد خانه به فرمان پادشاه  صورت گرفته، اما سند رسمی که نشان دهد،  نیروی دریایی  با شلیک توپ از دریا، این کار را انجام داده، در دست نداریم.  تقی الدین نیز به روایتی در جریان تخریب رصد خانه و به روایتی  در سال ۱۵۸۵ از دنیا رفته است.

برخی از منابع مورد استفاده :

. ریحانه الروح فی رسم الساعات علی مستوی السطوح.م. رک به:[i]

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=3768

. سدره منتهی الافکار فی ملکوت الفلک الدوّار.م. رک به: [ii]

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=3768

Ref:Hür, Ayşe, Osmanl’ının astronomu Takiyüddin & İstanbul’daki rasathanenin yeri Tophane’de miydi?, ATLAS Tarih, pp.137-138, sayı: ۲۸, Ağustos -Eylül 2014.

این سوال مهمی است که می توان با کمی بسط دادنِ آن به جواب هایی رسید که امروزه در زیرگروه های جامعه شناسی علم ، اقتصاد علم و یا حتی تاریخ نگاری علمی در مورد آن بحث های مفصلی صورت می پذیرد.
بسط دادنِ این سوال می تواند به این صورت ادامه پیدا کند که : آیا ساخت رصدخانه های بزرگ به صرفه است ؟ آیا پروژه های چند ملیتی علمی ( پروژه هایی مانند سرن و … ) به صرفه هستند؟ آیا به صورت کلی علم کلان به صرفه است؟
این نوشته، تنها یک مقدمه ی کلی، بر این مبحث است.
و لازم به ذکر است که دلیل کوتاهی و خلاصه بودنش این است که به عنوان یک مطلب عمومی برای نشر در یک وب سایت نوشته شده است، مطمئنا می توان این مقاله را بسط داد و برای آن مثال ها و استدلال های بیشتری نیز یافت.
نکته ی دیگری که لازم است در همین ابتدا به آن اشاره کنم، این است که در این مقاله، منظور از صرفه ی اقتصادی، به صرفه بودن در یک نظام اقتصادی آزاد و تنها صرفه ی اقتصادی است! به همین علت، میتوان گفت که این مقاله ناظر به شرایط امروزِ علم کلان در امریکا و اروپا است و نمی تواند توجیحی برای صرفه ی سیاسی، معادلات قدرت در دوران جنگ سرد و موارد دیگر باشد. به عنوان مثال این مقاله درباره ی این که چرا پاکستان با بیش از ۵۰ درصد جمعیت بی سواد، به دنبال ساخت موشک و ماهواره می باشد، نظری ندارد، این مقاله درباره ی برنامه های فضایی کره شمالی نظری ندارد. این مقاله درباره ی برنامه های فضایی شوروی در دوران جنگ سرد هم نظری ندارد. این مقاله درباره ی برنامه های فضایی آمریکا در دوران جنگ سرد هم نظری ندارد! این نوشته درباره ی علم دوستی یونانیان یا مسلمانان قرن چهارم هجری نیز هیچ چیزی نمی گوید. تمام این نوشته ناظر به وضعیت فعلی علم کلان، در کشورهایی با اقتصاد آزاد می باشد.

اما در ابتدا مایلم به جواب های اشتباهی که به این سوال داده می شود بپردازم :

میل به دانستن در انسان و حرف هایی از این دست.
راستش را بخواهید من می توانم ساعت ها در این زمینه سخنرانی کنم و درباره ی روح جستجوگر انسان و ذات سیری ناپذیر بشر برای کشف آسمان ها و اعماق اقیانوس ها و … حرف بزنم. اما چون احتمالا همه ی شما هم می توانید همین کار را بکنید ترجیح می دهم بدون توضیح اضافه در این مورد، فقط اشاره ای گذرا داشته باشم که در یک اقتصاد آزاد، برای این مفاهیم متافیزیکی غیر قابل اثبات، تا هنگامی که به نحوی به سرمایه تبدیل نشده اند، ارزشی قائل نیستیم.
البته من هم مثل شما دوست دارم که بشر اضافه ی پول هایش را خرج اکتشاف آسمان ها بکند، اما شاید عده ای هم باشند که دوست داشته باشند، همه ی بشریت از معجزه ی موتور هارلی – دیویدسون بهره مند شوند. لااقل در خانه ای که من در آن زندگی میکنم، برادرم موتور سیکلت را به روحیه ی علم جویی و … ترجیح می دهد، در یک نظام آزاد، نمی توان ترجیح عده ای که علم کلان باشد را به سایرین تحمیل کرد و بودجه ای معادل ۲.۷ درصد تولید ناخالص ملی ایالات متحده را تنها صرف فعالیت های پژوهشی کرد. مگر این که بتوان توجیح منطقی تری ( زمینی تری – غیر متافیزیکی تری ) برای آن پیدا کرد. و یا این که یک انقلاب اخلاقی بزرگ در نوع بشر صورت پذیرد که همه بتوانند بدون استدلال علم را به عنوان فعالیتی سودمند بپذیرند!

خوشه چینی فن آوری هایی که در زندگی روزمره کاربرد دارند از کنار پروژه های بزرگ علمی
شما هم می دانید که همین موبایلی که در دست دارید، سی سی دی دوربین اش اولین بار برای استفاده در رصدخانه ها ساخته شد؟ و یا مانیتورش برای استفاده در یک برنامه ی فضایی ساخته شد و امروزه به دست شما رسیده است؟
یا مثلا کفش کوه های شما، از همان فن آوری ای استفاده میکند که اولین بار در برنامه های آپولو از آن استفاده شد؟
نمونه های خیلی زیادی از این دست وجود دارند که من به آن ها می گویم دیدگاه خوشه چینی از مزرعه ی بزرگ علم کلان!
شاید واقعا بتوان نمونه های زیادی پیدا کرد که در آن ها یک تکنولوژی مصرفی از دل یک پروژه ی بزرگ علمی بیرون آمده باشد، اما واقعیت این است که اگر از نظر صرفه ی اقتصادی بخواهیم به آن نگاه کنیم، راه اندازی یک پروژه ی علم کلان برای آن که بخواهیم بعدا از قِبل آن یکی دو تا وسیله ی مصرفی هم بسازیم کار احمقانه ای است.
حتی اگر کسی نتواند درک کند که برای آموختن پیانو، نباید ویولون تمرین کرد! امروزه کارخانه های شرق آسیا به خوبی نشانمان دادند که پیشرفت تکنولوژی در یک کارخانه ی سازنده ی وسایل مصرفی بسیار بسیار سریع تر از تمامی آزمایشگاه های دانشگاهی و تحقیقاتی اتفاق می افتد. سرعت پیشرفت لوازم الکترونیکی، موبایل ها، تلویزیون ها و نمایشگرهای لمسی، میکروپروسسورها و تقریبا هر تکنولوژی مصرفی روزی که در دنیا وجود دارد، در کارخانه های ال جی و سامسونگ به طرز باور نکردنی ای ارزان و سریع است، سوپر سی سی دی تلسکوپ LBT تنها ۹ مگاپیکسل است، اما فکر میکنم اکنون مدت زیادی است که کارخانه ی کنون مرز ۹ مگاپیکسل را رد کرده است. (۱)
با این که فکر میکنم این موضوع بسیار مهم است و باید بیشتر به آن پرداخت اما به همین یادآوری خلاصه وار اکتفا میکنم و می گذرم تا وارد بحث اصلی شوم.

پروژه سرن

پروژه سرن

بگذارید یک بار دیگر سوال اصلی را مرور کنیم : چرا بایستی سالانه میلیاردها دلار خرج برنامه های فضایی شود؟ چرا رصدخانه های بزرگی ساخته می شوند که هیچ سودآوری مستقیمی برای مردم ندارد؟ چرا بودجه های پژوهشی عظیمی صرف آشکارسازهای ذرات زیراتمی می شود درحالی که همچنان عده ای فقیر در خیابان های نیویورک وجود دارد؟
برای گرفتن جواب باید کمی به عقب برگردیم، دهه ی ۱۹۳۰ میلادی یکی از نقاط عطف برای یافتن این پاسخ است، در آن زمان، آمریکا دچار یک بحران اقتصادی عظیم شد، نه به این خاطر که مواد اولیه به آمریکا نمی رسید، نه به این خاطر که کارخانه ها نمی توانستند تولید جدید داشته باشند، بلکه به این دلیل که نظام اقتصادی بازار، آنقدر تولید کرده بود که بازار لبریز از تولیدات جدید بود و مردم دیگر نمی توانستند چیز جدیدی بخرند! عرضه بسیار بسیار زیادتر از تقاضا شده بود و مردم هم دیگر توان خرید بیشتر نداشتند. در این میان اقتصاد دانی به نام جان مینارد کینز راه حل را پیدا کرد، و روزولت هم راه حل او را پذیرفت :
دولت باید خرج خیلی بیشتری از درآمد داشته باشد، یعنی شغل جدید ایجاد کند، و با افزایش دستمزد تقاضا را بالا ببرد.
اما یک مشکل دیگر هم وجود داشت: اگر دولت کارهای سودمندی انجام می داد مثل تولید یک وسیله ی جدید، یا ساخت راه یا کارهایی از این دست، یعنی رسما وارد رقابت با بخش خصوصی شده بود، و باعث می شد که مشاغلی که در بخش خصوصی هستند و همین کارها را انجام می دهند، ضرر کنند و یا حتی از تعداد شاغلین آن ها کم شود و باز قدرت خرید مردم پایین می آمد. به همین دلیل دولت روزولت به سمت برنامه هایی روی آورد که هیچ ثمری نداشتند!
لشکرهایی از کارگرهای بیل به دست راه می افتادند و در سراسر ایالات متحده گودال می کندند و بعد دوباره آن را پر می کردند! تا دستمزدی بگیرند و بتوانند مازاد تولید نظام سرمایه داری را بخرند و اقتصاد از انجماد نجات پیدا کند.
کینز در کتابش می گوید: اگر وزارت خزانه داری، بطری های کهنه ای را پر از اسکناس می کرد، در عمق زیادی در معادن زغال سنگ متروک دفن می کرد، بعد معدن ها را از زباله های شهری پر می کرد و می سپرد به بخش خصوصی تا اسکناس ها را بیرون بیاورند، درآمد واقعی جامعه و همین طور سرمایه نقدی اش، احتمالا خیلی بیشتری از آنی که هست می شد.
اما مردم ناراحت بودند که چرا سرمایه های دولت ( که مستقیما از جیب مردم تامین می گردید ) صرف چنین کارهای خلاف عقلی می شود. اما به هر حال دولت ها برای بحران اضافه تولید فکری می کردند و تنها راه صرفِ مدوام پول هنگفتی برای تولیدات بی مصرف بود که خودشان جزئی از اضافه تولید نشوند! علم یکی از این کارهای خوب بی مصرف بود.
پولی که به دانشگاه ها داده می شد، پولی که به مراکز تحقیقاتی داده می شد، توسط عده ای از اساتید دانشگاه و پژوهشگران به چرخه ی مصرف بر می گشت و تبدیل به تقاضای بیشتر برای خرید اجناس می گشت، تولیدات دانشگاه ها هم به صورت مستقیم با هیچ تولیدی در بخش خصوصی تداخل نداشت، و اگر جایی هم تداخلی صورت می گرفت، دانشگاه با اسمِ ” این دیگر تبدیل به یک کالای بازاری شده است و دونِ شانِ پژوهشگرانی مثل ما است که به آن بپردازیم ” پایش را عقب می کشید، حالا دیگر کسی ناراحت نمی شد که چرا گودال می کنند و بعد دوباره پرش می کنند! اگر کسی سوالی می پرسید، می شد همان دو جوابی که در بالا به عناون پاسخ های اشتباه به این پرسش بیان کردم را به او گفت و راضی اش کرد، خلاصه حقوقی که به دانشمندان داده می شد، از شیر مادر هم حلال تر بود.
علم کلان به خاطر اتلاف عمدی بودجه شکل امروزی اش را به خود گرفت و همچنان هم همین کار را ادامه می دهد.

از مهم ترین نمونه هایی که می توان نام برد طرح SDI بود که در دولت ریگان انجام شد، طرحی که نام ” جنگ ستارگان ” را بر خودش گرفت. دولت در سال ۱۹۸۳ تصمیم گرفت که بک سپر فضایی برای محافظت از آمریکا بسازد! قراردادهای بزرگی با دانشگاه ها و آزمایشگاه ها بسته شد.
اما ۲۳۰۰ نفر از دانشمندان گزارش مفصلی با عنوان ” سفسطه ی جنگ ستارگان ” منتشر کردند و در آن سوگند خوردند که وجوه کلانی را که سازمان ابتکار دفاعی راهبردی مایل بود در تحقیقات دانشگاهی هزینه کند نه بخواهند نه بپذیرند.
اما این تعداد از دانشمندان حریف بودجه ی دولتی نشدند، اس دی آی گزارش کرد که بیش از ۳۰۰۰ درخواست از دانشگاهیان علاقه مند برای برنامه دفاع موشکی دریافت کرده است.
برنامه در طول دولت ریگان و بوش پدر ادامه یافت، دولت کلینتون نام برنامه را عوض کرد، اما همچنان بودجه اش بر جای خودش باقی بود، بوش پسر هم دوست داشت فضا را همچنان نظامی ببیند و برنامه را با اسم ” دفاع موشکی ملی ” ادامه داد.
از آغاز جنگ ستارگان در سال ۱۹۸۴ تا پایان سال ۲۰۰۰،تنها همین یک پروژه ی دفاع موشکی بیش از ۶۰ میلیارد دلار هزینه برد. و نتیجه : دقیقا هیچ چیزی، به جز خروارها مقاله ی علمی بنجل که روی هم انبار شده اند.

برنامه های علمی کلان در ایالات متحده، همان کاری را انجام می دهند که قبایل مختلف در عربستان سعودی در قبال پول نفت انجام می دهند، پول نفت توسط پادشاه بین قبایل مختلف توزیع می شود و هر شخصی با توجه به قبیله ای که در آن عضو است پول دریافت می کند. کاری که در ایران توسط وزارت خانه ها و ادارات دولتی مختلف انجام می شود، پول نفت در برنامه ی بودجه بین وزارت خانه ها تقسیم می شود و سپس هر کسی، بسته به جایی که توانسته با رابطه ای خودش را به آنجا برساند از پول نفت بهره مند می گردد، در وزارت نفت بیشتر، و در سازمان حفاظت از محیط زیست کمتر! (۲)
مهم این است که پول نفت، بدون احساس بیهودگی ، بین همه تقسیم شود تا قدرت خرید برای تولیدات نظام سرمایه داری وجود داشته باشد.
دولت های نئوکان و همین طور اقتصاددان های جدید روز به روز بر سر کار آمدند، ریگان، تاچر ، هایک و … و هم چنان نظام سرمایه داری احتیاج به جایی داشت تا بتواند بدون عذاب وجدان برای بحران اضافه تولید، پول خرج کند. (۳)
البته این خرج کردن بیش از حد برای کارهایی که دست آوردِ مشخص قابل فروشی ندارند؛ در یک نظام سرمایه داری، موجب کسری بودجه می شود، کسری بودجه روز به روز بیشتر می شود، اگر از کینز می پرسیدند که بلاخره این کسری بودجه تا چه زمانی می تواند ادامه پیدا کند، او پاسخ معروفی داشت که آن را بیان می کرد : دیر یا زود همه رفتی اند! (۴)

پانوشت ها :
۱- به عنوان یک بحث تکمیلی و نیمه مرتبط با این موضوع پیشنهاد میکنم ” تقدم وجودی و تاریخی تکنولوژی بر علم ” نوشته ی دون اید و با ترجمه ی دکتر شاپور اعتماد را مطالعه کنید. لینک

۲- تصور میکنم این مثال که وزارت خانه ها و ادارات دولتی در ایران، به قبایل در عربستان سعودی تشبیه شده باشند را اولین بار در نوشته ای از دکتر ناصر کرمی خواندم، الان که کمی جستجو کردم نتوانستم اصل آن را پیدا کنم و حافظه ام بیشتر از این یاری نمی کند، ممنون می شوم اگر کسی توانست لینکی یا منبع مشخص تری پیدا کند، برایم ارسال نماید.

۳- اگر به این مباحث علاقه مند هستید، پیشنهاد میکنم این مصاحبه دکتر یوسف اباذری با مهرنامه را بخوانید، جالب اینجاست که این گفتگو در فضای اینترنت با عنوان ” احمدی نژاد هایکی ترین دولت ایران است ” منتشر شد و مورد بحث قرار گرفت.
لینک

۴- ایده ی این نوشته تماما از بخش ” مجتمع علمی – صنعتی ” از کتاب ” تاریخ علم مردم ” نوشته ی کیلفورد کانر با ترجمه ی حسن افشار گرفته شده است.
همان طور که چندین بار در جاهای مختلف این کتاب هم آمده است، این نگاه به علم، به هیچ وجه نباید با جانب داری از سوسیالیسم و یا حتی نقدر اقتصاد آزاد اشتباه گرفته شود، بلکه دقیقا تاریخ نگاری علم است، یعنی بیان آنچه اتفاق افتاده است بدون جانب داری از هیچ ایده الوژی خاصی.

مداری که زمین بر روی آن حرکت میکند و به دور خورشید می گردد ، با محور گردش زمین به دور خودش یک زاویه ی ۲۳٫۵ درجه ای می سازد. همین زاویه باعث می شود که ما فصول مختلف را بر روی زمین تجربه کنیم.

 

تصویر پایین را نگاه کنید :

اعندال بهاری

اعتدال بهاری

 

صفحه ای که به اسم دایره البروج می شناسیم ، همان تصویر مدار گردش زمین به دور خورشید است ، و صفحه ی دیگر که موازی با استوای زمین است و استوای سماوی می نامیم اش همان صفحه ای است که زمین در راستای آن به دور خودش می گردد.

حرکت زمین بر روی همان خط قرمز رنگ یا استوای سماوی اتفاق می افتد. دو بار در سال استوای سماوی و دایره البروج همدیگر را قطع می کنند که یکی از آنها ، هنگام اعتدال بهاری یا همان نوروز است.

لحظه ی تحویل سال ، هنگامی است که زمین در مدار اش از این نقطه عبور می کند.

همه چیز ساده است دیگر؟

اما از بد حادثه زمین یک حرکت مهم دیگر هم دارد که به آن حرکت تقدیمی می گوییم.

محور چرخش زمین به دور خودش ، یعنی همان محوری که استوای سماوی را برای ما ایجاد میکند ، هر ۲۵۷۸۰ سال یک بار یک دور کامل میزند. تصویر را نگاه کنید :

حرکت تقدیمی

حرکت تقدیمی

 

شبیه به یک فرفره که نه تنها به دور خود می چرخد ، بلکه راستای چرخش آن نیز یک دایره را طی میکند ، محور زمین نیز چنین چرخشی دارد. این اتفاق حتی باعث می شود که ستاره ی قطبی ( ستاره ای که در راستای شمال محور چرخش زمین قرار گرفته ) عوض شود و راستای شمال زمین همواره به سمت یک ستاره ی ثابت نباشد .

این امر یک معنای دیگر هم می دهد ، هر سال ، به علت تغییر مکان جهت محور زمین ، محل قرار گیری  خورشید در اعتدال بهاری کمی به سمت غرب جا به جا می شود و زمان اعتدال بهاری جلوتر از زمانی می آید که بدون حرکت تقدیمی محاسبه می شد. یعنی خورشید آرام آرام در طول سال های متوالی در هنگام لحظه ی نوروز ، به سمت غرب حرکت می کند و در طول ۲۵۷۸۰ سال ، از همه ی صورت های فلکی دایره البروج عبور خواهد کرد و در هر برج به طور متوسط ۲۱۵۰ سال می ماند ، البته این زمان به هیچ وجه دقیق نیست ، چون برج های دایره البروج که در آسمان رسم شده اند هم اندازه نیستند و تازه در رسم فعلی صورت های فلکی ، خورشید از میان ۱۳ برج عبور میکند نه ۱۲ برج. اما اگر همان روش قدما را بپذیریم که دایره البروج به ۱۲ قسمت مساوی تقسیم می شد و هر قسمت ۳۰ -۳۱ روز داشت ، این عدد ۲۱۵۰ سال تقریب خوبی است.

هنگامی که سومری ها به ستاره شناسی می پرداختند  ( ۳۰۰۰ سال ق.م. ) ، اعتدال بهاری در صورت فلکی ثور بود . شاید اگر بخواهیم نظریه ی ارتباط صحنه ی شکار گاو نر توسط شیر در تخت جمشید با نوروز را بپذیریم ، این اتفاق بسیار به کارمان بیاید .

در زمان معجزه ی یونانی علم هم اعتدال بهاری در صورت فلکی حمل بود. در همان زمان برج های ۱۲ گانه با حمل شروع شد و این سبک از اختربینی منطبق بر دایره البروج شروع شد و بعدها هم به مرزهای تمدن اسلامی رسید ، بدون آن که ستاره بین های مسلمان بدانند که از حدود سال های اول میلاد مسیح ، اعتدال بهاری به برج حوت منتقل شده و دیگر در حمل نبوده است.

نرم افزار استاری نایت نصب شده روی کامپیوتر من ، در زمان ۸:۴۴ دقیقه ی اول فروردین ماه ۱۳۹۱ خورشید را در جایی در انتهای صورت فلکی حوت نشان می داد. انگار که به زودی به عصر دلو هم خواهیم رسید ، هرچند که همچنان تقویم رسمی موجود بر روی میز کار من ، نوشته است ساعت ۸:۴۴:۲۷ روز سه شنبه اول فروردین ۱۳۹۱ لحظه ی تحویل آفتاب به برج حمل است.

اعتدال بهاری در سال ۹۱ ( برای دیدن تصویر در سایز بزرگتر بر روی آن کیلیک کنید )

اعتدال بهاری در سال ۹۱ ( برای دیدن تصویر در سایز بزرگتر بر روی آن کیلیک کنید )

با این که واقعا فکر نمیکنم به من ربطی داشته باشد ، اما اگر همچنان به طالع بینی های متکی بر ماه تولد معتقد هستید ، لااقل بدانید که طالع ماه قبلی را باید برای خودتان بخوانید ،  وگرنه هیچ مرداد ماهی زمانی که خورشید در صورت فلکی شیر بوده به دنیا نیامده و هیچ صفتی از شیر به ارث نبرده است ، بلکه هنگامی به دنیا آمده که خورشید در صورت فلکی سرطان ( خرچنگ ) بوده است و همین طور متولدین بقیه ی ماه ها !

 

برای مطالعه ی بیشتر : 

– در مورد سومری ها این مقاله ی ویکی پدیای انگلیسی را بخوانید ( در همان صفحه لینک فارسی اش را هم می توانید پیدا کنید که البته خیلی کامل نیست ) :

http://en.wikipedia.org/wiki/Sumer

– در مورد اعتدال بهاری نیز این مقاله در ویکی پدیای انگلیسی اطلاعات کاملی دارد :

http://en.wikipedia.org/wiki/Equinox

– این نوشته ی رضا مرادی غیاث آبادی اطلاعات کاملی در مورد ارتباط نقش شکار گاونر توسط شیر با نوروز دارد :

http://ghiasabadi.com/shir_gav.html

– نوروزنامه ی خیام و داستان سال نو از زبان او را در لینک زیر بخوانید :

https://rasadgah.com/آغاز-کتاب-نوروز-نامه

 

مجسمه خیام اثر استاد ابوالحسن صدیقی

مجسمه خیام اثر استاد ابوالحسن صدیقی

در این کتاب که بیان کرده آمد در کشف حقیقت نوروز که به نزدیک ملوک عجم کدام روز بوده است و کدام پادشاه نهاده است و چرا بزرگ داشته اند آن را و دیگر آیین پادشاهان و سیرت ایشان در هر کاری مختصر کرده آید انشاءالله تعالی.

اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود یکی آن که هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز به اول دقیقه ی حمل باز آید به همان وقت و روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند (۱) آمدن چه هر سال از مدت همی کم شود، و (۲) چون جمشید آن روز (۳) اول (۴ ) ملوک عجم به پادشاهی بنشست خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند. بنگریست که آن روز بامداد آفتاب به اول دقیقه حمل آمد،  موبدان عجم را گرد کرد و بفرمود که تاریخ از اینجا آغاز کنند.

موبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند و چنین گفتند موبدان عجم که دانایان  (۵) روزگار بوده اند که ایزد تبارک و تعالی دوانزده فرشته آفریده است، از آن چهار فرشته بر آسمان ها گماشته است تا آسمان را و هرچه اندر او است از اهرمنان نگاه دارند و چهار فرشته را بر چهار گوشه جهان گماشته است تا اهرمنان را گذر ندهد که از کوه قاف برگذرند و چنین کنند که چهار فرشته در آسمان ها و زمین ها می گردند و اهرمنان را دور می دارند از خلایق. و چنین میگویند که این جهان اندر میان  آن جهان چون خانه ای ست نو اندر سرای کهن برآورده و ایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمان ها و زمین  ها را بدو پرورش داد ، و جهانیان چشم بر وی دارند که نوری ست از نورهای ایزد تعالی و اندر وی با جلال و تعظیم نگرند که در آفرینش وی را ایزد تعالی عنایت بیش از دیگران بوده (۶) است.

و گویند مثال این چنان است که ملکی بزرگ اشارت کند به خلیفتی از خلفای [خویش] (۷) که او را بزرگ دارند و حق هنر وی بدانند که هر که وی را بزرگ داشته است ملک را بزرگ داشته باشد و گویند چون ایزد تبارک و تعالی بدان هنگام که فرمان فرستاد که ثبات بر(۸) کرد تا تابش و منفعت او به همه چیزها برسد. آفتاب از سر حمل برفت و آسمان  او را بگردانید و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد مر تاریخ این جهان را، و پس از آن به هزار و چهارصد و شصت و یک سال به همان دقیقه و همان روز باز رسید، و آن مدت هفتاد [و سه بار قران] (۹) کیوان و اورمزد باشد که آن را قران صغری خوانند و این قران هر بیست سال باشد و هرگاه که آفتاب دور خویشتن سپری کند و بدین جای برسد و زحل و مشتری را به همین برج که هبوط زحل اندر او است قران بود با مقابله ی این برج که زحل اندر او است یک دور این جا و یک دور آن جا بر این ترتیب یاد کرده آمد، و جایگاه کواکب نموده شد، چنانکه آفتاب از سر حمل روان شد، و زحل و مشتری با یکدیگر کواکب آن جا بودند ، به فرمان ایزد تعالی حال های آدم دیگرگون گشت، چیزهای نو پدید آمد، مانند آنکه در خورد عالم و گردش بود، و چون آن وقت را دریافتند ملکان عجم از بهر بزرگ داشت آفتاب را و از بهر آن که هر کس این روز را در نتوانستندی یافت نشان کردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند.

و چنین گویند که گیومرث این روز ها آغاز تاریخ کرد هر سال آفتاب را و چون یک دوره  آفتاب بگشت در مدت سیصد و شصت و پنج روز به دوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز، و هر یکی را از آن نامی نهاد و به فریشته [ ای] (۱۰). باز بست از آن دوانزده فرشته که ایزد تبارک و تعالی ایشان را بر عالم گماشته است، پس آنگاه دور بزرگ را که سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروزی است سال بزرگ نام کرد و به چهار قسم کرد، چون چهار قسم از این سال بزرگ بگذرد نوروز بزرگ و نو گشتن احوال عالم باشد. و بر پادشاهان واجب ست آیین و رسوم ملوک به جای آوردن از بهر مبارکی و از بهر تاریخ را و خرمی کردن به اول سال، که هر روز نوروز جشن کند و به خرمی پیوندد تا نوروز دیگر عمر در شادی و خرمی گذارد ، و این تجربت حکما از برای پادشاهان کرده اند.

فروردین ماه ، به زبان پهلوی است، معنیش چنان باشد که این آن ماه است که آغاز رستن نبات در وی باشد و این ماه مر برج حمل راست که سرتاسر وی آفتاب اندر این برج باشد.

اردیبهشت ماه، این ماه را اردبهشت نام کردند یعنی این ماه آن ماه ست که جهان اندر وی به بهشت ماند از خرمی، وارد به زبان پهلوی مانند بود و آفتاب اندر این ماه بر دور راست در برج ثور باشد و میانه بهار بود.

خرداد ماه، یعنی آن ماه است که خورش دهد مردمان را از گندم و جو میوه ، و آفتاب در این ماه در برج جوزا باشد.

تیر ماه، این ماه را بدان تیرماه خواندند که اندر او جو و گندم و دیگر چیزها را قسمت کنند و تیر آفتاب از غایت بلندی آفتاب فرود آمدن گیرد، و اندر این ماه آفتاب در برج سرطان باشد و اول ماه از فصل تابستان بود.

مرداد ماه، یعنی خاک داد خویش بداد از برها و میوه ها[ی] پخته که در وی به کمال رسد و نیز هوا در وی مانند غبار خاک باشد و این ماه میانه تابستان بود و قسمت او از آفتاب مر برج اسد باشد.

شهریور ماه، این ماه را از بهر آن شهریور خوانند که ریو دخل بود ، یعنی دخل پادشاهان در این ماه باشد و در این ماه برزگران را دادن خراج آسان تر باشد و آفتاب در این ماه در سنبله باشد و آخر تابستان بود.

مهر ماه، این ماه را از آن مهرماه گویند که مهربانی بود مردمان را بر یکدیگر ، از هر چه رسیده باشد از غله و میوه نصیب باشد بدهند و بخورند به هم و آفتاب در این ماه در میزان باشد و آغاز خریف بود.

آبان ماه، یعنی آبها در این ماه زیادت گردد از باران ها که آغاز کند ، و مردمان آب گیرند از بهر کشت و آفتاب در این ماه در برج عقرب باشد.

آذر ماه، به زبان (۱۱) ، پهلوی آذر آتش بود ، و هوا در این ماه سرد گشته باشد و به آتش حاجت بود، یعنی ماه آتش، و نوبت آفتاب در این ماه مر برج قوس را باشد.

دی ماه، به زبان پهلوی دی دیو باشد به دان سبب این ماه را دی خوانند که درشت بود و زمین از خرمیها دور مانده بود، و آفتاب در جدی بود و اول زمستان باشد.

بهمن ماه، یعنی این ماه به همان ماند و مانند بود به ماه دی به سردی و به خشکی و به کنج اندر مانده و نیز آفتاب اندر این ماه به خانه زحل باشد به دلو با جدی پیوند دارد.

جوانی خیام – اثر استاد حسین بهزاد

جوانی خیام – اثر استاد حسین بهزاد

اسفندار مذماه، این ماه را بدان اسفندار مذ خوانند که اسفند به زبان پهلوی میوه بود یعنی اندر این ماه میوه ها و گیاه ها دمیدن گیرد و نوبت آفتاب به آخر برج ها رسد به برج حوت.

پس گیومرث این مدت را بدین گونه به دوانزده بخش کرد و ابتدای تاریخ پدید کرد و پس از آن چهل سال بزیست. چون از دنیا برفت هوشنگ بجای او نشست و نهصد و هفتاد سال پادشاهی راند و دیوان را قهر کرد و آهنگری و درودگری و بافندگی پیشه آورد و انگبین از زنبور و ابریشم از پیله بیرون آورد و جهان به خرمی بگذاشت و به نام نیک از جهان بیرون شد و از پس او طهمورث بنشست و سی سال پادشاهی کرد و دیوان را در اطاعت آورد و بازارها و کوچه ها بنهاد و ابریشم و پارچه بافت و رهبان بز سپ (۱۲) در ایام او بیرون آمد و دین صابیان آورد و او دین بپذیرفت و زنار بربست و آفتاب را پرستید، و مردمان را دبیری آموخت و او را طهمورث دیوبند خواندندی و از پس او پادشاهی به برادرش جمشید رسید و از این تاریخ [و] (۱۳) هزار و چهل سال گذشته بود و آفتاب اول روز به فروردین تحویل کرد و به برج نهم آمد. چون از ملک جمشید چهارصد و بیست و یک سال بگذشت این دور تمام شده بود و آفتاب به فروردین خویش به اول حمل باز آمد ، و جهان بر وی راست گشت، دیوان را مطیع خویش گردانید و بفرمود تا گرمابه ساختند و دیبا را ببافتند و دیبا را پیش از ما دیو بافت خواندندی، اما آدمیان به عقل و تجربه و روزگار بدینجا رسانیده اند که می بینی و دیگر خر را بر اسب افکند تا استر پدید آورد و جواهر از معادن بیرون آورد و سلاحها و پیرایه ها همه او ساخت از زر و نقره و مس و ارزیر و سرب از کانها بیرون آورد و تخت و تاج و یاره و طوق و انگشتری او کرد و مشک و عنبر و کافور و زعفران و عود و دیگر طیبها او به دست آورد پس در این روز که یاد کردیم جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود که هر سال چون فروردین نو شود آن روز جشن کنند و آن روز نو دانند تا آن گاه که دور بزرگ باشد که نوروز حقیقت بود، و جمشید در اول پادشاهی سخت عادل و خدای ترس بوده و جهانیان او را دوست دار بودند و بدو خرم و ایزد تعالی او را فری و عقلی داده بود که چندین چیزها بنهاد و جهانیان را به زر و گوهر و دیبا و عطرها و چهارپایان بیاراست چون از ملک او چهارصد و اند سال بگذاشت دیو بدو راه یافت و دنیا در دل او شیرین گردانید، و دنیا در دل کسی شیرین مباد. منی در خویشتن آورد، بزرگ منشی و بیدادگری پیشه کرد و از خواسته ی مردمان گنج نهادن گرفت، جهانیان ازو به رنج افتادند و شب و روز از (۱۴)ایزد تعالی زوال ملک او می خواستند، آن فر ایزدی از او برفت. تدبیرهاش همه خطا آمد. بیوراسپ که او را ضحاک خوانند از گوشه ای درآمد و او را بتاخت و مردمان او را یاری ندادند از آنکه از او رنجیده بودند به زمین هندوستان گریخت بیوراسپ (۱۵) به پادشاهی بنشست و عاقبت او را به دست آورد و پاره به دو نیم کرد و بیوراسب هزار سال پادشاهی کرد. به اول دادگر بود و به آخر بیداد گشت هم به گفتار و هم به کردار دیو از راه بیفتاد و مردمان را رنج می نمود تا آفریدون از هندوستان بیامد و او را بکشت و به پادشاهی بنشست و آفریدون از تخم جمشید بود پانصد سال پادشاهی کرد.

حکیم عمر خیام – اثر استاد حسین بهزاد

حکیم عمر خیام – اثر استاد حسین بهزاد

 

چون صد و شصت و چهار سال از ملک آفریدون بگذشت دور دوم از تاریخ گیومرث تمام شد و او دین ابراهیم علیه السلام پذیرفته بود و پیل و شیر و یوز را مطیع گردانید و خیمه و ایوان او ساخت و تخم و درختان میوه دار و نهال و آب های روان در عمارت و باغ ها او آورد، چون ترنج و نارنج و بادرنگ و لیمو و گل و بنفشه و نرگس و نیلوفر و مانند این در بوستان آورد و مهرگان هم او نهاد و همان روز که ضحاک را بگرفته و ملک بر وی راست گشت جشن سده بنهاد و مردمان که از جور و ستم ضحاک برسته بودند پسندیدند و از جهت فال نیک آن روز را جشن کردندی و هر سال تا امروز آیین آن پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به جای میآرند. چون آفتاب به فروردین خویش رسید آن روز آفریدون به نو جشن کرد و از همه جهان مردم گرد آورد و عهدنامه بنشت و گماشتگان را داد فرمود و ملک بر پسران قسمت کرد. ترکستان از آب جیحون تا چین و ماچین توژ را داد و زمین روم مرسلم را و زمین ایران و تخت خویش را به ایرج داد و ملکان ترک و روم و عجم هم از یک گوهرند و خویشان یکدیگرند و همه فرزندان آفریدونند و جهانیان را واجب است آیین پادشاهان بجای آورند از بهر آنکه از تخم وی اند و چون روزگار او بگذشت و آن دیگر پادشاهان که بعد از او بودند به روزگار گشتاسب. چون از پادشاهی گشتاسب سی سال بگذشت زردشت بیرون آمد و دین گبری آورد و گشتاسب دین او بپذیرفت و بر آن می[رفت] (۱۶)و از گاه جشن آفریدون (۱۷) تا این وقت نهصد و چهل سال گذشته بود و آفتاب نوبت خویش به عقرب آورد. گشتاسب بفرمود تا کبیسه کردند و فروردین آن روز به اول سرطان گرفت و جشن کرد و گفت این روز را نگاه دارید و نوروز کنید که سرطان طالع عمل است و مر دهقانان را و کشاورزان را بدین وقت حق بیت المال دادن آسان بود و بفرمود که هر صد و بیست سال کبیسه کنند تا سال ها بر جای خویش بماند و مردمان اوقات خویش را به سرما و گرما بدانند. پس آن آیین تا به روزگار اسکندر رومی که او را ذوالقرنین خوانند بماند و تا آن وقت کبیسه نکرده بودند. و مردمان هم بر آن می رفتند تا به روزگار اردشیر بابکان که او کبیسه کرد و جشن بزرگ داشت و عهدنامه بنوشت و آن روز [ را نوروز ] (۱۸) بخواند و هم بر آن آیین می رفتند تا به روزگار نوشین روان عادل. چون ایوان مدائن تمام گشت نوروز کرد و رسم به جا آورد چنانکه آیین ایشان بود. اما کبیسه نکرد و گفت این آیین به جا مانند تا به سر دور که آفتاب به اول سرطان آید تا آن اشارت [ که ] گیومرث و جمشید کردند از میان برخیزد. این بگفت و دیگر کبیسه نکرد تا به روزگار مأمون خلیفه. او بفرمود تا رصد بکردند و هر سالی که آفتاب به حمل آمد نوروز فرمود کردن و زیج مأمونی برخاست و هنوز از آن زیج تقویم می کنند تا به روزگار المتوکل علی الله.

متوکل وزیری داشت نام او محمد بن عبدالملک، او را گفت افتتاح خراج در وقتی می باشد که مال در آن وقت از غله دور باشد و مردمان را رنج میرسد و آیین ملوک عجم چنان بوده است که کبیسه کردند تا سال به جای (۱۹) خویش باز آید و مردمان را به مال گزاردن رنج کم تر رسد چون دست شان به ارتفاع رسد. متوکل اجابت کرد و کبیسه فرمود و آفتاب را از سرطان به فروردین بازآوردند و مردمان در راحت افتادند و آن آیین بماند و پس از آن خلف بن احمد امیر سیستان کبیسه دیگر بکرد که اکنون شانزده روز تفاوت از آنجا کرده است و سلطان سعید معین الدین ملک شاه را انارالله برهانه از این حال معلوم کردند بفرمود تا کبیسه کنند و سال را بجایگاه خویش بازآرند . حکما عصر از خراسان بیاوردند و هر آلتی که رصد را به کار آید بساختند از دیوار و ذات الحق و مانند این و نوروز را به فروردین بردند ولیکن پادشاه را زمانه زمان نداد و کبیسه تمام ناکرده بماند. این است حقیقت نوروز و آنچه از کتابهای (۲۰) متقدمان یافتیم و از گفتار دانایان شنیده ایم. اکنون بعضی از آیین ملوک عجم یاد کنیم بر سبیل اختصار و باز به تفصیل نوروز بازگردیم بعون الله و حسن توفیقه.

پانوشت ها :

 

۱- متن « بتواند».

۲- « و» را خط زده و بالای آن « پس» نوشته اند.

۳- به خط جدیدی « را » در بالای سطح اضافه شده است.

۴- « از » به خط دیگری اضافه شده است.

۵- در نسخه دانائان. در بالا به خط دیگری « یان » اضافه شده است.

۶- به خط جدید بالای « بوده » یک « را » اضافه شده است.

۷- در متن افتاده ولی در پاصفحه هست.

۸- متن: ثبات نو برکرد تا تابش

۹- در متن نیست ، اصلاح مجتبی مینوی

۱۰- در متن نیست.

۱۱-  در متن « بران » است.

۱۲- در متن « ترست » آمده است.سنچ : بوذاسف در متون تاریخی

۱۳- در متن اضافه است.

۱۴- در متن « از » بالای سطر است

۱۵- در متن « بیواسب » آمده است

۱۶- در متن نیست.

۱۷- بعد از « آفرو» « و » اضافه دارد.

۱۸- در متن نیست.

۱۹- « به جای » بالای سطر نوشته شده است.

۲۰- متن « لباههای ».

 

متنی که خواندید فصل اول کتاب نوروز نامه نوشته ی “ عمربن ابراهیم خیام نیشابوری” به تصحیح “ علی حصوری ” است. همان طور که در انتهای متن خیام گفته است ، شروع به شرح آیین های مختلف عجم میکند که با ” اندر آیین پادشاهان عجم ” شروع می شود و در انتها به ” حکایت اندر منفعت شراب ” و ” گفتار اندر خاصیت روی نیکو ” می پردازد و کتاب به اتمام میرسد ، تصحیح علی حصوری اولین بار توسط انتشارات طهوری منتشر شده است و سپس توسط نشر چشمه باز نشر شده است.

پانوشت ها و رسم الخطی که ما در بخش تاریخ علم نجوم سایت رصدگاه آورده ایم از چاپ چهارم نشر چشمه ( ۱۳۸۸ ) است. برای خواندن بقیه ی فصول ، می توانید کتاب را از نشر چشمه تهیه نمایید.

– دو مینیاتوری که در این صفحه به کار رفته اند ، از استاد حسین بهزاد هستند ، اولی با نام ” جوانی خیام ” و دومی با نام ” حکیم عمر خیام “.

 

کتاب نوروزنامه

کتاب نوروزنامه

– برای خرید کتاب از نشر چشمه روی لینک زیر کلیک کنید :

http://www.cheshmeh.ir/book/view.aspx?guid=385f6de3-f7a3-4d10-a6ac-41022111ddba

 

– اطلاعات بیشتر راجع به زندگی خیام را می توانید در ویکی پدیای فارسی بخوانید :

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%85

 

 

شیرین ، شاهزاده ی ارمنی ، از این که پرستارانش مجبورند هر روز مقدار زیادی راه بروند تا بتوانند برای او شیر بیاورند ناراحت است. او که به جز شیر به چیز دیگری لب نمی زند ، از شاپور ، مشاور خسرو ، میخواهد که چاره ای بیاندیشد ، شاپور از یکی از همکلاسی های قدیمی اش که اکنون مهندس است صحبت میکند و چاره ی کار را در دستان او میبیند : فرهاد

 

شاپور فرهاد را اینچنین معرفی میکند :

که هست اینجا مهندس مردی استاد

 جوانی نام او فرزانه فرهاد

بوقت هندسه عبرت نمائی

مجسطی دان اقلیدس گشائی

علی اکبر دهخدا عبرت نما را به معنای ” آنچه موجب شگفتی می شود ” آورده است. یعنی فرهاد چنان در هندسه متبحر است که سبب شگفتی می گردد.

مجسطی نیز کتاب مشهوری در تاریخ نجوم است ، مجسطی مهم ترین کتاب بطلمیوس است ، شروح بسیاری نیز در دوره ی اسلامی بر روی آن نوشته اند ، اولین شرحی که مسلمانان بر مجسطی نوشته اند توسط جابرابن حیان نوشته شده است. البته مانند تمام کتاب هایی که به جابر نسبت داده اند ، ممکن است توسط شخص دیگری نیز نگارش شده باشد و تنها به افتخار جابر به او نسبت داده شده باشد ( در کیمیا ، اکثر کتاب ها را به جابر نسبت می دهند ، و تقریبا شخصیتی افسانه ای دارد ) در شرح جابرابن حیان ، تنها قسمت هایی خاص از کتاب بطلمیوس ترجمه و شرح داده شده اند.

البته احتمالا اولین ترجمه ی کامل از مجسطی ، توسط یحیی برمکی و گروهی تحت نظر او در ” خانه ی دانش ” یا ” بیت الحکمه ” که توسط مامون عباسی در بغداد راه اندازی شده بود صورت گرفته است.

اما مهم ترین شرحی که بر مجسطی در دوره ی اسلامی نوشته شده ، توسط خواجه نصیرالدین طوسی تحت عنوان ” تحریر مجسطی ” نگاشته شده است ، کتاب خواجه ، مانند کتاب اصلی در ۱۳ بخش است و در اصل ترجمه ای آزاد از کتاب اقلیدس است ، مقالات ۱۳ گانه ی آن عبارتند از :

مقاله اول:  کلیاتی درباره علم نجوم و بعضی مبادی مثلثات کروی.
مقاله دوم : بعضی محاسبات نجومی مثل یافتن سعه المشرق.
مقاله سوم:  طول سال شمسی و قمری و شرح چند تقویم مختلف. ( خواجه در این مقاله موارد بسیاری را به اصل کتاب اضافه کرده است )
مقاله چهارم:  درباره حرکات مختلف ماه.
مقاله پنجم : درباره برخی حرکات سیارات و اختلاف منظر ماه.
مقاله ششم : درباره اجتماع و استقبال سیارات و خسوف و کسوف.
مقاله هفتم:  حرکت ثوابت و جداول مختصات ستارگان در نیمه شمالی آسمان.
مقاله هشتم:  جداول مختصان ستارگان در نیمه جنوبی آسمان.
مقاله نهم:  درباره بعضی اصول حرکت های سیارات و حرکت های مختلف عطارد.
مقاله دهم:  وضوع حرکت های مختلف زهره.
مقاله یازدهم : درباره حرکت خارج از مرکز سیارات علوی.
مقاله دوازدهم : موضوع رجوع سیارات.
مقاله سیزدهم : حرکت سیارات در عرض دایره البروجی.

البته خواجه نصیر ، در تحریر مجسطی به اقلیدس ایراداتی نیز گرفته است و به تصحیح آن ها پرداخته است و اضافاتی نیز در برخی مباحث دارد.

فرهادی که بایستی در مثلث عشقی نظامی ، در مقابل شاهنشاهی مانند خسرو پرویز ، جذابیت هایی داشته باشد برای جذب شیرین ، استاد هندسه و مجسطی دان معرفی می گردد. مجسطی دان و منجم بودن در نظر نظامی چنان ارجمند است که در مخزن الاسرار ، هنگامی که می خواهد به مدح ملک فخرالدین بهرامشاه بن داود بپردازد او را چنین معرفی میکند :

خضر سکندر منش چشمه رای

قطب رصد بند مجسطی گشای

یعنی او را نیز مفتخر به منجم بودن می کند.

و یا در اقبال نامه اش ، خود را نیز منجم میخواند :

جهان فیلسوف جهان خواندم

رصد بند هفت آسمان داندم

جهان مدخل از دانش آراستم

 نبشتم درو هر چه می‌خواستم

همه در شناسائی اختران

فرو گفته احوال گردون درآن

البته فرهادی که توسط شاپور برای شیرین تصویر می شود تنها منجم و هندسه دان نیست ، او هنرمندی تیز پنجه نیز هست :

به تیشه چون سر صنعت بخارد 

زمین را مرغ بر ماهی نگارد

به صنعت سرخ گل را رنگ بندد

به آهن نقش چین بر سنگ بندد

به پیشه دست بوسندش همه روم

به تیشه سنگ خارا را کند موم

اما کاری که شیرین از فرهاد میخواهد کشیدن کانالی سنگی از میان گل های زهر آگینی است که باعث می شود چوپانان نتوانند گوسفندان را به نزدیکی کاخ شیرین بیاورند. شیرین میخواهد که کانالی کشیده شود که در ابتدای آن چوپانان شیر گوسفندان را بدوشند و سپس شیر به نزد پرستاران شیرین بیاید و از آن استفاده کنند.

گله دور است و ما محتاج شیریم

طلسمی کن که شیر آسان بگیریم

زما تا گوسفندان یک دو فرسنگ 

بیاید کند جویی محکم از سنگ

که چوپانانم آن جا شیر دوشند

پرستارانم اینجا شیر نوشند

و استاد هندسه و مجسطی دان ِ هنرمند ، در عرض یک ماه ، در میان سنگ خارا کانالی می سازد که شیر گوسفندان را به نزد شیرین می آورد و در انتهای آن حوضی می سازد که حوض کوثرش زد بوسه بر دست.

 

 

برای مطالعه ی بیشتر :

– متن کامل خسرو و شیرین نظامی را در اینجا  می توانید بخوانید .

– برای اطلاعات بیشتر در مورد جابر ابن حیان این مقاله را دانشنامه بزرگ اسلامی ببینید :

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=4292

– درباره ی بیت الحکمه نیز این مقاله اطلاعات جامعی دارد :

http://www.jazirehdanesh.com/find.php?item=19.488.566.fa

– همچنین این مقاله از صدرا قائد علی ، به خوبی شخصیت پردازی های نظامی را تحلیل می کند و اطلاعات بیشتری در مورد فرهاد به شما می دهد :

http://rasekhoon.net/article/show-62456.aspx

– در نهایت می توانید از این آدرس سمفونی خسرو و شیرین اثر مایسترو لوریس چکناواریان را دانلود کنید و لذت ببرید :

http://www.25minds.com/persian/?p=968

“علم طبیعت بیشتر یا تقریبا بیشتر درباره ی اجسام و مقادیر و خصایص و حرکات آنها و همچنین درباره ی مبادی این نوع جوهر گفتگو می کند….”

این اولین جمله ی ارسطو عالم طبیعت و فلسفه ی محض هلنی (یونان باستان) بوده در کتابی بنام  در آسمان البته به ترجمه ی فارسی. ارسطو آنچه را تا آن زمان از دید خود و دیگران به عنوان فلسفه که همچون الان و نه قرون وسطا و حتی کمی قبل از آن، می دانسته و درک و تحلیل کرده به رشته ی تحریر درآورده.

در این کتاب شما با مفاهیمی آشنایی پیدا می کنید که همین الان هم در قالبی امروزی تر مورد بحث هستند. گویی همان دیدگاه ها و مباحث از دوران باستان تاکنون برجای خود باقیست و حتی با پیشرفت ناگهانی علم در قرون بیستم، سوالات بیشتری را پیش روی فیلسوفان (فیزیکدانان) قرار داده. البته اشاره کنم فلسفه ی اجتماعی و علوم انسانی نیز کاملاً تحت تأثیر آمار و احتمالات در قالب نظریه های مختلف مانند عدم قطعیت، نظریه ی بازیها، و زیست شناسی و جامع تر از همه فیزیک قرار دارد. خواندن منابع گذشته بسیار ارزشمند است چرا که شما باید به نوشته های اساتید مراجعه کنید تا مفاهیم را درک کنید. و ارسطو گویی در همین الان هم در شتابدهنده ها و آزمایشگاه های فیزیک و نجوم و زیست به دنبال جواب سوالات خودش می گردد. سوالاتی که یقیناً با قطعیتی که آنها را به نگارش درآورده خودش مطمئن نبوده و و این ذات ذهن پویای بشر است و گرنه با طرح هر سوال ده ها یا صدها سوال جدید طرح نمیشده.

این رساله یا همان ماتیکان(به زبان فارسی میانه) به چهار کتاب تقسیم شده و در هر کدام شما با دیدگاه های آن زمان تقریبا آشنا می شوید. تقریباً چون کتابهای بسیار قطور ترجمه نشده ای به زبانهای مختلف غیر از فارسی هست درباره ی پارسیان باستان و مدارک مختلفی که ما حتی در قالب یک کتاب در اختیار نداریم.

کتاب اول: جهان فوق قمر

بحثی پایه ای درباره ی تعاریف بنیادی طبیعت است. از جمله  فساد پذیری و ناپذیری، یکتایی آسمان، جسم نامتناهی و غیره.

کتاب دوم: جهان فوق قمر، دنباله

جمع بندی مطالب قبل، کروی آسمان، حرکت آسمان، ستارگان که این اخرین مورد چند بخش اصلی را به خودش اختصاص داده و در نهایت دو بخش راجع به زمین.

کتاب سوم: جهان تحت قمر

که همان طور که پیداست، راجع به عناصر و ذرات بنیادی از دید یونانیان باستان بوده (اگر قبول کنیم این افکار و نتایج فقط نتیجه ی فکری هلنی ها بوده).

کتاب چهارم: جهان تخت قمر، دنباله

همان عناصر چهار گانه ی معروفی که در هر کتاب ساده ای هم راجع به آن خوانده اید. و البته سنگینی و سبکی که عملاً مقدمه ای است برای تعریف حجم و چگالی.

برای اینکه که اهمیت این اثر را کمی نشان داده باشم (البته اگر موفق باشم) : چند مفهوم بسیار مهم در علم وجود دارد که بعدها یکی از اساسی ترین مفاهیم علم بنام ترمودینامیک شکل گرفت.

  • غیر ممکن است اجسامی وجود داشته باشند که سنگینی نامتناهی یا سبکی نامتناهی داشته باشند! جمله ی کاملاً فلسفی بدور از شناخت علمی با آنچه بعداً علوم دقیق نامیده شدند! ولی می بینیم که چقدر همچنان برای فیزیک این مفهوم مهم است. چرا! چون فیزیک یعنی اندازه گیری! سنجیدن چه چیز؟ چیزی که قابل سنجیدن باشد! (اینجا کاری به متافیزیک نداریم که بحث خودش را دارد).
  • او به دینامیک عالم اشاره دارد و با دلایلی که داشته نشان می دهد که مکان بی حرکتی یکنواختی به همراه دارد و چون ظاهراً دینامیک جای استاتیک در اکثر نقاط عالم (از دید وی) دیده می شود پس همه چیز تماماً سنگین یا سبک نیستند و مخلوطی از اینها وجود دارد.
  • وجود جهانهای دیگر منوط به همجنس بودن با چهار عنصر بنیادین طبیعت است وگرنه وجود ندارد.
  • ابتدای کتاب اول ارسطو اشاره به شخص دیگری  بنام «امپدوکس» می کند که به حرکت گردابی قائل بوده در عالم در حالی که او چندان تمایلی به این مسأله نداشته.
  • درسراسر این کتاب به مواردی برمی خورد که اگر با فرد هویل کیهان شناس بریتانیایی آشنا باشید تفاوت چندانی نمی بینید. هردو در جاهایی برای استدلال ایده ی خودشان مرتکب یک اشتباه بزرگ شده اند! پیچیده کردن و مغلطه! ولی هردو به هر حال کارها و ایده های ارزشمندی انجام دادند. این جمله ی ماکس پلانک را همیشه به یاد داشته باشید وقتی بدانیم جایی به اشتباه رفتیم اصلاً نباید ناامید و ناراحت باشیم چون یک کشف بزرگ انجام دادیم! فهمیدیم این روش یا ایده غلط بوده و با خیال راحت سراغ ایده های دیگر می رویم!
  • چون کتاب شمایه ای از فلسفه هم دارد باید کمی عمیق مطالب را دنبال کنید.
  • در نقد فیثاغوریان، ارسطو مقاله ی بعد ی را نوشته که به نظرم مترجم دچار یک اشتباه شده: پیش و پس را تصویر آینه  ای دانسته(بعد از مطالعه متوجه ایرادی که اشاره کردم خواهید شد).
  • همچنان با ایده ی جهان پایا ادامه میدهد و ایده های مهمی را مطرح می کند.
  • در بخش یا مقاله ی سوم دچار یک تناقض می شود و همان مغلطه را پیش می کشد! جهان را متافیزیکی می داند  دوباره اشاره به فیزیکی بودنش می کند و بین مادی بودن یا غیرمادی بودن جهان گرفتار می شود.
  • تقارن کروی را بهترین می داند و لایه هایی را با مرز بین کره های تو درتو می داند. مفهوم هفت آسمان را حتماً بارها درجاهای مختلف شنیده اید که ریشه در افکار فلسفی فیلسوفان داشتند.
  • ستارگان فاصله ی ثابتی از هم دارند.
  • اشاره ای عجیب به همان مفهومی دارد که ما آن را همگنی و همسانگردی در کیهان شناسی نوین به عنوان دو از سه اصل می دانیم. و مبدا مکانی و نه زمانی که مطلق می داند، را طوری مطرح می کند که نظریه ی انفجار بزرگ مطرح می کند. البته تعجب نکنید علم ارسطویی دوست داشته فکر کند و گاهی در علم انطور که می خواهیم و نه انطور که ممکن است وجود داشته باشد می اندیشیم.  قرن بیست و یک از این مشکل کم کم فاصله می گیرد.
  • حرکت انتقالی منشأ گرماست.
  • در آخرین مقاله از کتاب دوم، ایده ی زمین مرکزی خود را مطرح می کند.
  • نظم را شالوده ی اصلی حرکات طبیعت می داند. بی نظمی به نامتناهی می انجامد و در طبیعت نامتناهی وجود ندارد. این مفهوم بی نهایت زیباست! توضیحی نمی دهم تا کتاب را بخوانید. ارسطو در کل با چند کلمه بیشتر ما را مواجه میکند سبکی –سنگینی-منتاهی-نامتناهی.
  • و یک ایده ی درخشان دیگر که فیزیکدانان امروز به آن باور دارند: هرآنچه خاصیت سبک سنگینی نداشته باشد، ریاضیاتی است و چنین چیزی وجود خارجی ندارد.
  • بزرگی را نماد سرما و کوچکی را نماد گرما می داند!! چرا که گرما از اجسام کوچک عبور میکند و سرما خیر!
  • به زبان خود قانون ارشمیدس را مطرح  می کند.

برای اینکه بیش از این مطلب طولانی نشود شما را به خود کتاب ارجاع میدهم تا بخوانید تا چند هدف را دنبال کرده باشید: با علم ، بخصوص نجوم در گذشته آشنایی بیشتری پیدا کنید. در مفاهیم عمیق شوید و بدانید علم از ابتدا به چه شکل بوده و با چه دیدگاهی به اینجا رسیده. البته این کتاب فقط کتاب ارسطو ست و نه تاریخ علم.

از معدود کتابهایی است که متن اصیل را در اختیار خواننده قرار می دهد. زیرا نوشته خود ارسطو است.  ترجمه خود از ترجمه ی فرانسه آماده شده.  در کل ترجمه ی بدی نیست. گاهی به نظر می رسد متن ثقیل و یا در هم پیچیده است که دو ایراد وارد است خود ارسطو و مترجم که با تناقض ارسطو دچار تناقض در ترجمه هم گاهاً شده. ولی به نظرم از پس ترجمه ی کتاب به خوبی برآمده. به هر حال متن کتاب توجه داریم که با ادبیات دوران باستان نوشته شده! برگردان آن به صورتی که معادل فارسی آن دوران باشد امکان ندارد چون فارسی میانه بلد نیستیم!

مشخصات کتاب:

ترجمه: اسماعیل سعادت/ ناشر: هرمس

۱.آماده شدن نخستین رصدگاه ملی ایران

“ماراتن مسیه ی سال ۸۸ در اولین رصدگاه ملی ایران برگزار شد. ” با قرار گیری این خبر بر روی تلکس های خبری ، خبر افتتاح اولین رصدگاه ملی ایران در سه قلعه از توابع سرایان در استان خراسان جنوبی منتشر شد. عنوان رصدگاه ملی احتمالا به معنی رصدگاهی است که استانداردهایی را که کمیته ی رصدگاه های ملی ایران تعیین کرده است دارا باشد ( برای دیدن این استانداردها به اینجا مراجعه کنید ) قرار بود که کمیته ی رصدگاه های ملی ، مکان های دیگری را نیز به عنوان رصدگاه های ملی معرفی کند و رصدگاه های دیگری نیز در آن ها ساخته شود ، که البته تا کنون به جز سه قلعه جای دیگری معرفی نشده است.

رصدگاه سه قلعه نیز به یک دلیل بسیار مهم و آن هم دور بودن از شهرهای مرکزی کشور مانند تهران و اصفهان ، عملا مورد استقبال چندانی قرار نگرفت و تنها به ماراتن و گروه های مشهدی و بومی اختصاص یافت. هرچند که در هیچ کجا نیز شرایط و نحوه ی استفاده از این رصدگاه و تماس با مسئولان آنجا منتشر نشد و اگر گروهی می خواست به سه قلعه سفر کند نمی دانست که باید با چه کسی هماهنگی به عمل آورد !

اما با این حال خبر افتتاح رصدگاه سه قلعه خبر بسیار خوشایندی بود و نشان از یک گام دیگر به سمت رسمی تر شد فعالیت های نجومی آماتوری در ایران داشت.

تمامی زحمات و مشقت های افتتاح این رصدگاه استاندارد نیز بر عهده ی  آقای پورنگ پورحسینی، مسؤول کمیته رصدگاههای شاخه آماتوری انجمن نجوم ایران ؛ بود که جا دارد به ایشان تبریک بگوییم.

۲-      پایان طرح مکان یابی رصدخانه ی ملی ایران

محمد جواد لاریجانی ؛ رئیس پژوهشگاه دانش‌های بنیادی ؛ در حاشیه مراسم افتتاح نمایشگاه دستاوردهای پژوهش و فناوری در خصوص مکان رصدخانه ملی و راه اندازی آن در جمع خبرنگاران گفت: “مکان رصدخانه با وسواس و دقت علمی کاملا استاندارد بین المللی در نظر گرفته شده است. ما می توانستیم به سرعت در این زمینه تصمیم گیری کنیم اما هر بار که نتایج آماده شد از متخصصان دنیا برای نظر سنجی دعوت به عمل آمد و با کار کارشناسی مکان‌یابی صورت گرفت. “

بلاخره بعد از سالها ، مکان یابی طرح رصدخانه ی ملی به پایان رسید و مکان رصدخانه در نزدیکی قم و کوههای دینوا قرار می گیرد.

رصدخانه ی ملی ، احتمالا مهم ترین و بزرگترین پروژه ی تحقیقاتی در ایران است که انجام می پذیرد. لاریجانی گفته است که  ساخت رصدخانه تا پایان دولت دهم به انجام می رسد ، امیدواریم که این وعده تحقق پیدا کند.

در مورد رصدخانه ملی ایران نیز فکر نمیکنیم نیازی به گفتن همان جمله ی مورد قبلی باشد که تمام فعالیت ها در ایران بر دوش یک نفر است و … بدون شک رصدخانه ملی ایران همواره مدیون دکتر منصوری خواهد بود.

۳-      حضور پر رنگ آماتور های ایرانی در برنامه های ترویجی

سال جهانی نجوم در ایران ، لااقل از نظر برنامه های ترویجی بسیار خوب برگزار شد. گزارش ها و خبرهای گروه های مختلف گوشه و کنار ایران از برگزاری برنامه هایی مانند : ۱۰۰ ساعت نجوم ، شب های گالیله ای ، روز نجوم ، صلح ستارگان و … در اکثر سایت های رسمی سال جهانی نجوم خود نمایی می کرد. تقریبا اکثر گروه ها و مراکز نجومی ایران در زمینه برگزاری نجوم خیابانی دارای تجربه ی بسیار بالایی شده اند و به همین علت به خوبی این برنامه ها برگزار می شود و گزارش هایش نیز در همه جا منتشر می شود.

مسلما در لیست مهم ترین اتفاقات نجومی در سال ۸۸ ، حضور پر رنگ در برنامه های ترویجی نجوم جای محفوظی دارد.

۴-      موفقیت های فضایی ایران

طبق اعلان رسمی ماهواره ی امید در ۱۵ ام بهمن ۸۷ در مدار زمین قرار گرفت و فعالیت های فضایی ایران آغاز شد.

اما سال ۸۸ سال اوج موفقیت های فضایی ایران بود ، ماهواره نوید علم و صنعت ، ماهواره ی مصباح ۲ و ماهواره ملی طلوع به همراه موتور ماهواره بر سیمرغ در سال ۸۸ به صورت رسمی رو نمایی شدند.

در سال ۸۸ اولین موجودات زنده از ایران به فضا رفتند ، هرچند که احتمال بررسی های علمی بر روی کپسول زیستی آن ها کم می باشد و بیشتر بحث تبلیغاتی مطرح است ( یعنی در حقیقت فرقی نمی کرد اگر به جای چند سوسک و لاک پشت و کرم چند قطعه سنگ به فضا فرستاده می شد ) اما این خود نوید بخش روزهای بهتری برای موفقیت های فضایی بیشتر ایران است.

۵-      برگزاری سومین المپیاد بین المللی نجوم و اختر فیزیک در ایران

سومین المپیاد بین المللی نجوم و اخترفیزیک نیز در ایران برگزار شد و تیم ایران اول شد.

این خبر هم انقدر مهم بود که به عنوان یکی از مهم ترین اتفاقات در زمینه ی نجوم در ایران مطرح شود ، و انقدر هم حاشیه داشت ( از اعتبار خود مسابقات تا اول شدن تیم کشورمان ) که بهتر باشد فقط به عنوان خبر اشاره کنیم.

۶-      انتشار ماهنامه ی آسمان شب :

سالها تنها ماهنامه ی معتبر نجومی که در ایران چاپ می شد ، مجله ی نجوم بود ، انتشار یک مجله ی دیگر با کادری قوی و کیفیتی بسیار بهتر از مجله ی نجوم انقدر مهم بود که جزو برترین های سال ۸۸ حسابش کنیم .

فقط امیدواریم آسمان شب به بهتر شدن مقالاتش نیز فکر بکند و یک روند برای انتخاب و گزینش مقالات پیدا کند ، در حال حاضر بسیار شبیه به مجله ای است که از اینترنت جمع آوری شده باشد با تعداد بسیاری عکس های تزئینی.

۷-      درگذشت دو منجم در سفر رویت هلال ماه

” دو عضو گروه اعزامی ستاد استهلال دفتر مقام معظم رهبری به استان کردستان در یک سانحه رانندگی جان باختند.

در این سانحه رانندگی که روز گذشته در محور بانه به منطقه اورامانات روی داد، بر اثر واژگون شدن خودروی رونیز، نعمت الله شجاعی و محسن توکلی جان باختند.

در این سانحه امیر اله مانی و مهدی عشقی نیز مجروح شدند که اله مانی بدلیل شدت جراحات وارده برای درمان به تهران اعزام شد و عشقی به طور سرپایی مداوا شد. یکی از مهره های امیر اله مانی در این حادثه شکسته شده است.

اجساد قربانیان این سانحه رانندگی امروز از طریق خطوط هواپیمایی به تهران و گلپایگان انتقال داده شدند.”

خبر کوتاه بود و جانگداز ، تنها متن تسلیت رسمی هم که در این مورد منتشر شد “ بیانیه شاخه آماتوری انجمن نجوم ایران به مناسبت چهلمین روز درگذشت رصدگران هلال ماه رمضان ” بود که متن آشفته و تحکم آمیزی داشت تا دیگر این اتفاقات نیافتد.

درگذشت این دو عزیز را در بین اخبار مهم ستاره شناسی در سال ۸۸ گذاشتیم تا یادمان باشد سال ۸۸ برای جامعه ی نجومی نیز سال تلخی بود.

روز دوشنبه سی ام آذر ماه ۸۸ ، در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال ، یک مراسم پاسداشت شب یلدا برگزار شد ، که در قسمتی از آن مصطفی یاوری آیین به سخنرانی تحت عنوان شب یلدا از منظر تاریخ علم نجوم پرداخت ، در زیر می توانید این سخنرانی را بشنوید.

همچنین از این آدرس می توانید فایل صوتی را با حجم ۱٫۶ مگابایت دانلود نمایید.

[soundcloud url=”http://api.soundcloud.com/tracks/15565763″ comments=”true” auto_play=”false” color=”ff7700″ width=”100%” height=”81″]

Mostafa Yavari in Google Scholar