“نویسندگی را از ۱۱ سالگی در سال ۱۹۳۱ شروع کردم. سعی نکردم علمی تخیلی بنویسم بلکه به چیزی بسیار ابتدایی تر چنگ انداختم. پیش از دوره ی مجله های کاهی، عصر «رمان های ده سنتی» بود. من آخرین روزهای آن دوران را شاهد بودم.”
آیزاک آسیموف! غول علمی تخیلی قرن بیستم که آنقدر بزرگ بود که منتقدان بزرگی هم داشته باشد و هر کتاب او ریزبینانه مورد نقد قرار می گرفت. علی رغم بسیاری از دوستان طرفدار علمی تخیلی که گرفتار هالیوودی گرایی علمی تخیلی شده اند، باید اذعان کنم حتی بزرگانی چون هاین لاین و کلارک، آسیموف نبودند! ولی آسیموف با خودزندگینامه یا اگر راحتید همان اتوبیوگرافی چنان شوخ طبعانه و واقع گرایانه زندگی نامه اش را نوشته گویی شخصی قصد داشته کمی خودش را دست بیندازد. ولی آسیموف در این شوخ طبعی از زندگی خودش تا سن هفتاد سالگی نوشته. زندگی ای که زود تمام شد. مانند بسیاری از بزرگان دیگری در حیطه های مختلف علمی و غیر علمی. شاید طرفداران کلارک بسیار بدشان بیاید ولی گاهی فکر می کنم : نگاه کن ، آسیموف کسی که سه نسل با کتابهای ساده نویسی شده ی وی با دنیای علم اشنا شدند و بسیاری زندگی علمی خود را مدیون همین کتابهای ساده ولی ارزشمند آسیموف کبیر هستند. و نجومیهای سراسر دنیا دقیقاً در کانون همین دسته از آدمها قرار دارند.
و اما من.آسیموف!
آخرین خودزندگی نامه کامل شده ی آسیموف است که فرصت نکرد باری دیگر آن را به روز کند. آسیموف به دلیل شوخ طبعی که حتی دو کتاب جوک را به نام خودش چاپ کرد در این کتاب از دردها و دغدغه ها می گوید و با صداقتی کودکانه می نویسد که نمی خواهد خواننده از دست او یا مطالب کتاب ناراحت شود در نتیجه ترجیح داد شوخی را با داستان زندگی خودش از مهاجرت تا مغازه ی آب نبات فروشی پدر که در آن کار می کرد به سمتی سوق دهد که همین سختی هایی هم که بیان کرده به چشم نیایند و وارد اصل ماجرا شود؛ یعنی زندگی پرکار و عجیب و غریب نویسنده ای بی رغیب از نظر تعداد آثار و به نظرم ارزش این تعداد اثر.
ترجمه ی فارسی کتاب به دلیل زمان طولانی که منتظر چاپ بوده چنان تراشیده و شسته رفته است که باید اقرار کرد جزو معدود ترجمه های موفق دوره ای شده که فاجعه ای بنام ترجمه این روزها بیداد می کند! در این کتاب ۷۶۴ صفحه ای فقط به تعدادی (حدوداً ۱۲ تا ۱۸) غلط تایپی بسیار جزیی برمی خورید. این کتاب ماهیتاً غیر از آثار علمی تخیلی آسیموف، تنها کتابی است که هرچه پیش رفتم ترسیدم کتاب تمام شود و من از خاطرات و طنز آسیموف بهره نبرم و روحیه ام بعد از مدتی کار در روز و مطالعه و دانشگاه شاداب نشود! و البته دوباره این کتاب را خواهم خواند.
خب تا اینجا غیر از چند غلط تایپی نقدی نکردم! خب نقد منفی وجود ندارد فقط بد نبود اگر جلد آن با کتاب اصلی یکی در میآمد. عکسی از آسیموف. متأسفانه ناشر از تصویری استفاده کرده که مضمون اصلی به گونه ای روی جلد گم است. آسیموف روی صندلی مزین به حکاکی های علمی و تخیلی که نشان از جایگاه بی همتای او از دید طراح یعنی رونا مریل داشته که ارتباطی به روی جلد این کتاب نداشته. کتاب اصلی، عکس نمای بسته ی صورت خندان آسیموف را دارد.
توضیحات کافی را در سایت ناشر (کاروان) می توانید بخوانید.قیمت کتاب کمی بالاست ولی برای کتاب ارزشمند و مفرحی مرتبط با آسیموف هیچ است. آسیموف ۴۵۱ کتاب چاپ کرده که جزییات قضیه را خودش توضیح داده و البته بد نیست بدانید اینها تنها آثار وی نبودند. تعداد بسیار زیادی که یادم نیست به چند هزار مقاله می رسید در مجلات مختلف چاپ کرده که تعدادی از آنها به صورت مجموعه چاپ شدند و جزو همان ۴۵۱ کتاب هستند. ۲ ژانویه تولد آسیموف بود و من متأسفم که حتی نتوانستم مطلبی درباره ی این نویسنده و مروج بزرگ علم بین کودکان و نوجوان و حتی بزرگسالان بنویسم. ولی من همیشه یک جمله را در مواردی تکرار می کنم، منتظر باشید ولی نه برای خواندن این کتاب!
نسلهای مختلف علمی ما تاکنون در ایران با کتابهای داستانی و علمی او رشد کردند و بسیاری از ما آشنایی با دنیای علم را مدیون این نویسنده ی بزرگ هستیم.