نوشته‌ها

شیرین ، شاهزاده ی ارمنی ، از این که پرستارانش مجبورند هر روز مقدار زیادی راه بروند تا بتوانند برای او شیر بیاورند ناراحت است. او که به جز شیر به چیز دیگری لب نمی زند ، از شاپور ، مشاور خسرو ، میخواهد که چاره ای بیاندیشد ، شاپور از یکی از همکلاسی های قدیمی اش که اکنون مهندس است صحبت میکند و چاره ی کار را در دستان او میبیند : فرهاد

 

شاپور فرهاد را اینچنین معرفی میکند :

که هست اینجا مهندس مردی استاد

 جوانی نام او فرزانه فرهاد

بوقت هندسه عبرت نمائی

مجسطی دان اقلیدس گشائی

علی اکبر دهخدا عبرت نما را به معنای ” آنچه موجب شگفتی می شود ” آورده است. یعنی فرهاد چنان در هندسه متبحر است که سبب شگفتی می گردد.

مجسطی نیز کتاب مشهوری در تاریخ نجوم است ، مجسطی مهم ترین کتاب بطلمیوس است ، شروح بسیاری نیز در دوره ی اسلامی بر روی آن نوشته اند ، اولین شرحی که مسلمانان بر مجسطی نوشته اند توسط جابرابن حیان نوشته شده است. البته مانند تمام کتاب هایی که به جابر نسبت داده اند ، ممکن است توسط شخص دیگری نیز نگارش شده باشد و تنها به افتخار جابر به او نسبت داده شده باشد ( در کیمیا ، اکثر کتاب ها را به جابر نسبت می دهند ، و تقریبا شخصیتی افسانه ای دارد ) در شرح جابرابن حیان ، تنها قسمت هایی خاص از کتاب بطلمیوس ترجمه و شرح داده شده اند.

البته احتمالا اولین ترجمه ی کامل از مجسطی ، توسط یحیی برمکی و گروهی تحت نظر او در ” خانه ی دانش ” یا ” بیت الحکمه ” که توسط مامون عباسی در بغداد راه اندازی شده بود صورت گرفته است.

اما مهم ترین شرحی که بر مجسطی در دوره ی اسلامی نوشته شده ، توسط خواجه نصیرالدین طوسی تحت عنوان ” تحریر مجسطی ” نگاشته شده است ، کتاب خواجه ، مانند کتاب اصلی در ۱۳ بخش است و در اصل ترجمه ای آزاد از کتاب اقلیدس است ، مقالات ۱۳ گانه ی آن عبارتند از :

مقاله اول:  کلیاتی درباره علم نجوم و بعضی مبادی مثلثات کروی.
مقاله دوم : بعضی محاسبات نجومی مثل یافتن سعه المشرق.
مقاله سوم:  طول سال شمسی و قمری و شرح چند تقویم مختلف. ( خواجه در این مقاله موارد بسیاری را به اصل کتاب اضافه کرده است )
مقاله چهارم:  درباره حرکات مختلف ماه.
مقاله پنجم : درباره برخی حرکات سیارات و اختلاف منظر ماه.
مقاله ششم : درباره اجتماع و استقبال سیارات و خسوف و کسوف.
مقاله هفتم:  حرکت ثوابت و جداول مختصات ستارگان در نیمه شمالی آسمان.
مقاله هشتم:  جداول مختصان ستارگان در نیمه جنوبی آسمان.
مقاله نهم:  درباره بعضی اصول حرکت های سیارات و حرکت های مختلف عطارد.
مقاله دهم:  وضوع حرکت های مختلف زهره.
مقاله یازدهم : درباره حرکت خارج از مرکز سیارات علوی.
مقاله دوازدهم : موضوع رجوع سیارات.
مقاله سیزدهم : حرکت سیارات در عرض دایره البروجی.

البته خواجه نصیر ، در تحریر مجسطی به اقلیدس ایراداتی نیز گرفته است و به تصحیح آن ها پرداخته است و اضافاتی نیز در برخی مباحث دارد.

فرهادی که بایستی در مثلث عشقی نظامی ، در مقابل شاهنشاهی مانند خسرو پرویز ، جذابیت هایی داشته باشد برای جذب شیرین ، استاد هندسه و مجسطی دان معرفی می گردد. مجسطی دان و منجم بودن در نظر نظامی چنان ارجمند است که در مخزن الاسرار ، هنگامی که می خواهد به مدح ملک فخرالدین بهرامشاه بن داود بپردازد او را چنین معرفی میکند :

خضر سکندر منش چشمه رای

قطب رصد بند مجسطی گشای

یعنی او را نیز مفتخر به منجم بودن می کند.

و یا در اقبال نامه اش ، خود را نیز منجم میخواند :

جهان فیلسوف جهان خواندم

رصد بند هفت آسمان داندم

جهان مدخل از دانش آراستم

 نبشتم درو هر چه می‌خواستم

همه در شناسائی اختران

فرو گفته احوال گردون درآن

البته فرهادی که توسط شاپور برای شیرین تصویر می شود تنها منجم و هندسه دان نیست ، او هنرمندی تیز پنجه نیز هست :

به تیشه چون سر صنعت بخارد 

زمین را مرغ بر ماهی نگارد

به صنعت سرخ گل را رنگ بندد

به آهن نقش چین بر سنگ بندد

به پیشه دست بوسندش همه روم

به تیشه سنگ خارا را کند موم

اما کاری که شیرین از فرهاد میخواهد کشیدن کانالی سنگی از میان گل های زهر آگینی است که باعث می شود چوپانان نتوانند گوسفندان را به نزدیکی کاخ شیرین بیاورند. شیرین میخواهد که کانالی کشیده شود که در ابتدای آن چوپانان شیر گوسفندان را بدوشند و سپس شیر به نزد پرستاران شیرین بیاید و از آن استفاده کنند.

گله دور است و ما محتاج شیریم

طلسمی کن که شیر آسان بگیریم

زما تا گوسفندان یک دو فرسنگ 

بیاید کند جویی محکم از سنگ

که چوپانانم آن جا شیر دوشند

پرستارانم اینجا شیر نوشند

و استاد هندسه و مجسطی دان ِ هنرمند ، در عرض یک ماه ، در میان سنگ خارا کانالی می سازد که شیر گوسفندان را به نزد شیرین می آورد و در انتهای آن حوضی می سازد که حوض کوثرش زد بوسه بر دست.

 

 

برای مطالعه ی بیشتر :

– متن کامل خسرو و شیرین نظامی را در اینجا  می توانید بخوانید .

– برای اطلاعات بیشتر در مورد جابر ابن حیان این مقاله را دانشنامه بزرگ اسلامی ببینید :

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=4292

– درباره ی بیت الحکمه نیز این مقاله اطلاعات جامعی دارد :

http://www.jazirehdanesh.com/find.php?item=19.488.566.fa

– همچنین این مقاله از صدرا قائد علی ، به خوبی شخصیت پردازی های نظامی را تحلیل می کند و اطلاعات بیشتری در مورد فرهاد به شما می دهد :

http://rasekhoon.net/article/show-62456.aspx

– در نهایت می توانید از این آدرس سمفونی خسرو و شیرین اثر مایسترو لوریس چکناواریان را دانلود کنید و لذت ببرید :

http://www.25minds.com/persian/?p=968

این مطلب به خوبی شناخته شده است که بطلمیوس در المجسطی ، به افلاک آسمانی همچون اشکال هندسی نظر داشته و آنها را برای « نجات ظواهر » فرض کرده بوده است . وی در این مورد پیرو سنت منجمان ریاضیدان یونانی بوده است که چندان که به توصیف حرکات فلکی بنا بر قوانین ریاضی توجه داشتند ، به ماهیت نهایی آنها توجه نداشتند. مسلمانان ، به عنوان معارضه با این وجهه ی نظر ، بنابر « واقع بینی » روحیه ی اسلامی ، و نیز به پیروی از تمایلات موجود در کتاب دیگری منسوب به بطلمیوس ، اقتصاص احوال الکواکب ، بر آن شدند که به افلاک بطلمیوسی حالت « تجسم » بدهند . مسلمانان پیوسته وظیفه ی علم طبیعی را اکتشاف آن سیماهای واقعیت می دانستند که در وجود مادی ، خود را آشکار می سازد ، و کمتر به آن می پرداختند که ساخته های ذهنی خود را بر طبیعت تحمیل کنند ، که تلازمی ضروری با هیچ یک از سیماهای واقعیت نداشته باشد.بنا بر این تجسم بخشیدن به افلاک مجرد بطلمیوسی نماینده ی تغییر عمیقی در معنی و نقش علوم ریاضی در توضیح طبیعت است که تاثیری اساسی در فلسفه ی علوم دارد.

تمایل به طرف تعبیر « مادی » از افلاک در نوشته های منجم و ریاضیدان قرن سوم / نهم ، ثابت بن قره ، مخصوصا در رساله ای که درباره ی ساختمان افلاک نوشته ، آشکار است . با آنکه ظاهرا اصل این رساله از میان رفته ، و تنها فقراتی از آن در نوشته های دیگران و از جمله موسی بن میمون و آلبرت کبیر دیده می شود ، از روی همین بازمانده ها معلوم می شود که وی افلاک را کرات جامدی فرض می کرده ، و فاصله ی میان آنها و افلاک خارج مرکز را پر از مایعی تراکم پذیر می پنداشته است.

این فرآیند تبدیل افلاک مجرد یونانی به اجسام صلب ، توسط ابن هیثم ، که کارهای نورشناخت بیش از کارهای نجوم شهرت دارد ، ادامه یافت. ابن هیثم ، در کتاب خلاصه ی نجوم خود ( که اصل عربی آن مفقود شده و ترجمه های عبری و لاتینی آن موجود است )، نه تنها حرکات سیارات را به مدد فلکهای تدویر و فلک های خارجمرکز مورد بحث قرار داده ، بلکه نیز در این حرکات بنابر مدلی فیزیکی بحث کرده است ، و این بحث وی در جهان مسیحیت تا زمان کپلر تاثیر فراوان داشته است. ولی این مایه ی شگفتی است که فیلسوفان و دانشمندان مسلمان عموما از نتایج و لوازم مجسم تصور کردن افلاک بطلمیوسی آگاهی نداشته اند. مشائیان اندلس ، از قبیل ابن طفیل و ابن رشد ، به خاطر دفاع از فیزیک ارسطویی ، حملات خود را بر ضد نجوم بطلمیوسی ادامه می دادند ، ولی به نوشته های ابن هیثم توجهی نداشتند ، و شاید این بی توجهی ، چنانکه دوهم ( Duhem ) گفته است ، بدان جهت بوده است که آنها را مایه ی تضعیف براهین خویش تصور می کرده اند . ولی ، هنگامی که آثار ابن هیثم ، به فرمان آلفونسو مقلب به حکیم به اسپانیا برده و به زبان اسپانیایی ترجمه شد ، طرفداران لاتینی بطلمیوس از آنها همچون وسیله ی دفاعی بر ضد حملات مشائیان می نگریستند ، سه قرن بعد ، نصیرالدین طوسی رساله ای در افلاک تالیف کرد که مبتنی بر خلاصه ی نجوم ابن هیثم و کاملا منطبق با اندیشه های او بود.

ابن هیثم در خلاصه ی نجوم ، پس از خرده گیری بر کسانی که افلاک را صور مجرد هندسی تصور می کنند ، چنین نوشته است :

” حرکات افلاک ، و نقاط وهمی را که بطلمیوس به صورتی کاملا مجرد تصور کرده است ، ما از سطوحی مسطح یا کروی می دانیم که با حرکت واحد به حرکت در می آیند. و این حقا طرز بیان درست تری است ؛ و در عین حال برای عقل بهتر قابل فهم است … براهین ما کوتاهتر از آنهاست که در آنها تنها از آن نقاط تصوری و آن دوایر وهمی استفاده می شود … ما حرکات مختلفی را که در داخل افلاک صورت می گیرد ، به شکلی در نظر گرفته ایم که هر یک از آن حرکات مطابق باشد با حرکت ساده و پیوسته و بی پایان جرمی کروی . همه ی این اجرام ، که بدین ترتیب برای هر یک از آن حرکات تخصیص یافته ، همزمان با یکدیگر ممکن است به کار بیفتد بی آنکه این عمل مخالف با وضع معین آنها باشد ، و بی انکه آن اجرام چیزی را ملاقات کنند که ناچار از تلاش کردن با آن یا فشردن آن یا برداشتن آن از سر راه خود باشند. بعلاوه ، این اجرام در ضمن حرکن خود با جوهری که در میان آنها قرار گرفته متصل می مانند … “

در ضمن توصیف فلک ، ابن هیثم نوشته است که در کرانه ی جهان

” فلک برین جای دارد ، که همه چیز را احاطه می کند و مستقیما با فلک ثوابت مماس است . این فلک بر گرد قطبین خود ، که همان قطبین عالم است ، به سرعت از شرق به غرب می چرخد ، و در ضمن این حرکت همه ی افلاک ستارگان دیگر را با خورد می برد … و خود بی ستاره است. “

اما فلک ثوابت

” کره ای است محصور میان دو سطح کروی ، که مرکز آنها مرکز این کره و مرکز عالم است . سطح خارجی این کره مجاور است با بزرگترین فلک که همه ی افلاک متحرک را در بر می گیرد و آنها را در حرکت سریع خود شرکت می دهد ؛ سطح داهلی همین کره مماس با فلک زحل است . این فلک ( ثوابت ) از مغرب به مشرق ، به ترتیب توالی صور منطقه البروج ، بر گرد دو قطب ثابت دوران می کند ، حرکت آن کند است : در مدت هر صد سال تنها یک درجه حرکت می کند ، در صورتی که تمام دایره سیصد و شصت درجه است. قطب های این فلک قطب های فلک البروج نیز هستند که خورشید بر آن حرکت می کند ؛ بطلمیوس از رصدهای قدما و نیز رصدهای خودش بر این امر آگاهی پیدا کرده بود ، و به آن اشاره کرده است. همه ی ستارگان ثابت در این فلک جای دارند، و وضع آنها در داخل آن تغییر نمی کند. در فواصل میان آنها به هیچ وجه تغییری حاصل نمی شود ؛ همیشه با هم ؛ در جهت توالی صور منطقه البروج و بنابر حرکت کند افلاک خویش حرکت می کنند …

فلک های سه سیاره ی علوی – یعنی زحل و مشتری و مریخ – مطلقا به یکدیگر شباهت دارند ، هم از لحاظ شماره ی افلاکی که هریک از آنها دارند و هم از لحاظ نوع حرکتی که آنها را متحرک ساخته است … هر یک از این سیارات ، فلک مخصوص خود را دارد که از دوسطح کروی موازی با یکدیگر ساخته شده که مرکز مشترک آنها همان مرکز عالم است ؛ هر فلک ، فلک دیگر را که بلافاصله در پی آن است در بر می گیرد. فلک اول فلک زحل است که سطح خارجی آن مجاور با فلک ثوابت و سطح داخلی آن مجاور با فلک مشتری است. بعلاوه ، سطح فوقانی فلک مشتری مماس با فلک زحل است ، و سطح تحتانی آن مماس با فلک مریخ . بلاخره سطح خارجی فلک مریخ مجاور با فلک مشتری است ، در صورتی که سطح داخلی آن مماس با فلک خورشید است . هر یک از این افلاک با حرکت کند یکسانی بر گرد دو قطب واقع بر یک محور دوران می کند که همان دو قطب فلک البروج است.

هر یک از افلاک مشتمل بر فلکی خارجمرکز است که میان دو سطح کروی متحد المرکز واقع شده و با حرکتی منظم برگرد دو قطب ثابت ، در جهت توالی بروج دوران می کند. این فلک را فلک تدویر می نامند.

میان دو سطحی که مرزهای این فلک تدویر را می سازند ، فلکی محصور است … ؛ این فلک را ، در مورد هر سیاره ، فلک حامل آن می نامند. این فلک در مسیری دایره شکل برگرد مرکز خود و دو قطب خاص دوران می کند.

بلاخره ، جوهر هریک از سه سیاره ی علوی در جوهر فلک حامل آن قرار گرفته است و با آن حرکت می کند. هنگامی که فلک تدویر در حرکت است ، فلک حامل نیز در عین حال حرکت می کند ، و مرکز آن یک دایره ی وهمی رسم می کند که آن نیز فلک تدویر نام دارد.

« این مقاله یکی از بخش های فصل ششم کتاب علم و تمدن در اسلام نوشته ی دکتر سید حسین نصر است که توسط مرحوم احمد آرام به فارسی برگردانده شده است و انتشارات علمی و فرهنگی آن را چاپ کرده است »