نوشته‌ها

نوشته‌ی پریاموادا ناتاراجان، ترجمه‌ی فرزانه فخریان، برگرفته از وب سایت ترجمان

تحقیقات نشان می‌دهد یک‌چهارم آمریکایی‌ها نمی‌دانند زمین به دور خورشید می‌چرخد یا بالعکس. این نکته زمانی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند که بدانیم سهم این کشور در انجام تحقیقات علمی از هر کشور دیگری بیشتر است. مردم از علم و یافته‌هایش چه می‌دانند؟ چگونه می‌توانیم فهم‌مان از سازوکارهای علم را افزایش دهیم؟ پریاموادا ناتاراجان، استاد فیزیک و اخترشناسی دانشگاه ییل، تلاش می‌کند با بررسی سه کتاب در این زمینه، پاسخی برای این سوال‌ها پیدا کند.

زحل، آنگونه که از تیتان دیده می شود - اثر چزلی بونستل

زحل، آنگونه که از تیتان دیده می شود – اثر چزلی بونستل

نیویورک ریویو آو بوکز۱— سوء‌استفادۀ کنونی از یافته‌های علمی فاجعه‌بار است. ساعت ۳ و ۳۲ دقیقه صبح ششم آوریل سال ۲۰۰۹ که زلزلۀ ویران‌کننده‌ای به شدت ۶/۳ ریشتر شهر قرونِ وسطائیِ لاکویلا در ایتالیا را تکان داد، زلزله سیصد کشته بر جای گذاشت و بناهای زیادی را با خاک یکسان کرد. اهالی منطقه حدود سی لرزۀ خفیف را در سه ماهۀ قبل از آن تجربه کرده و خیلی نگران شده بودند. یک هفته پیش از زلزله، جلسه‌ای با حضور زلزله‌شناسان برجسته و مقامات رسمی برای ارزیابی وضعیت برگزار شد. به نظر زلزله‌شناسان، غیرممکن است که مطمئن شویم لرزه‌های خفیف، پیش‌لرزه‌های زلزله‌ای بزرگ‌تر هستند.

یکی از زمین‌شناسان متخصص در آن جلسۀ ارزیابی، انتسو بوسکی ، توجه دیگران را به این بلاتکلیفی علمی جلب و اشاره کرد که وقتی یک زلزلۀ بزرگ «بعید» است، امکان وقوعش را نمی‌توان نادیده گرفت. با وجود این، وقتی قائم مقام آژانس امنیت داخلی ایتالیا، برناردو دبرناردینیس، از جلسه بیرون آمد، به اهالی اطمینان داد که تکان‌ها، عادی و نشانۀ سادۀ آزادشدن انرژی محصور در زمین است.

وقتی تکان‌های زلزله بچه‌های جوستینو پریسه، یکی از اهالی را از خواب بیدار کرد، با اطمینان به گزارش‌هایی که در تلویزیون دیده بود، آرامشان کرد و دوباره به رختخواب برگرداند. آن شب، خانۀ او با خاک یکسان شد و هر دو فرزندش کشته شدند. پریسه و گروهی از اهالی، دانشمندان و مقامات محلی را به خاطر قصور در هشدار به آنها تحت تعقیب قانونی قرار دادند. کمیسیون ملی پیش‌بینی و جلوگیری از خطرات، متخصصان را به دلیل ارایۀ اطلاعات «نادرست، ناقص و متناقض» راجع به خطر احتمالی، متهم به قصور در تخمین خطر کرد و در اکتبر ۲۰۱۲ محکوم به شش سال حبس شدند.

۱۲ ژوئن ۲۰۱۲ مجلس سنای کارولینای شمالی قانونی را تصویب کرد که بر اساس آن استفاده از هرگونه اطلاعات دربارهٔ تغییرات سطح آب دریا برای تعیین قوانین ساحلی در آن ایالت اساساً ممنوع شد. این قانون در پاسخ به گزارشی از متخصصان وابسته به دولت در کمیسیون منابع ساحلی کارولینای شمالی طرح شد که گفته‌ بودند افزایش ۳۹ اینچی سطح آب دریا در صد سال آینده، ساکنان ساحلی منطقۀ اوتر بانکز را در معرض خطر بزرگی قرار می‌دهد. قانون تنظیم‌شده برای کنترل مجوزهای توسعه، از این طرح‌ها کاست و روش جدیدی را برای محاسبه افزایش سطح آب دریا تعیین کرد که بسیاری از دانشمندانِ توانمند آن را رد کردند.

در مقابل، یک توافق نسبتاً جهانی بین هواشناسان وجود دارد که احتمالاً سطح آب دریا در صد سال آینده حداقل یک متر یا بیشتر بالا خواهد آمد و این توان را دارد که در سراسر دنیا همۀ نواحی ساحلی کم‌ارتفاع را زیر آب ببرد. اما توسعه‌دهندگان و حامیان قانونگذاری که نگران پیامدهای اقتصادی وضع مقررات بر مبنای افزایش سطح آب دریا هستند، روش جدیدی برای گیر انداختن اظهارنظرهای علمی یافته‌اند: خلاف قانون خواندن استفاده از اندازه‌گیری‌های رایج.

این قانون اکنون استفاده از هرگونه داده‌های جدید را منع می‌کند و فقط داده‌های گذشته در تخمین افزایش سطح آب دریا را برای اعطای مجوزهای چهار سال آینده می‌پذیرد. طبق این قانون، اندازه‌گیری‌های انجام‌شده در ۱۹۰۰ خط مبنایی را شکل می‌دهند که فقط برون‌یابی‌های خطی از آن تا امروز مجاز خواهد بود.

با وجود این، طبیعت گویا قانونگذاران کارولینای شمالی را دست می‌اندازد. دو هفته پس از تصویب این قانون، یک مطالعۀ جدید اندازه‌گیری روی اسناد جزر و مد نما معلوم کرد که سریع‌ترین افزایش سطح آب دریا از ۱۹۸۰ در آمریکای شمالی در کرانۀ کارولینای شمالی تا ماساچوست بوده است.

آن چه دربارۀ این دو نمونه ناراحت‌کننده است، تصور غلط از علمی است که بازتاب می‌دهند. بسیاری از عوام آشکارا نمی‌دانند تحقیقات علمی به چه دردی می‌خورند و درک ناچیزی نسبت به این دارند که یافته‌ها چگونه به دست آمده‌اند، خصوصاً وقتی موضوع به تعیین خطرات احتمالی در آینده مربوط می‌شود.

به نظر می‌رسد این برای همۀ کشورها صادق باشد، اما به‌خصوص در ایالات متحده قابل توجه است؛ جایی که بسیاری از تحقیقات علمی امروز از آنجا سرچشمه می‌گیرد. این تناقض ارزش کاوش دارد.

نظرسنجی‌ها در ایالات متحده به‌طورمرتب حمایت نسبتاً همه‌جانبه از ارتقای کیفیت تحصیل علم را نشان می‌دهد که در توانایی کشور برای رقابت در سطح جهانی مهم تلقی می‌شود. یک نظرسنجی از سوی مرکز تحقیقات پیو در سال ۲۰۰۹ نشان داد که بسیاری از آمریکایی‌ها، یعنی حدود ۸۴ درصد، علم را نیرویی مثبت در جامعه می‌پندارند.

در عین حال، یافتۀ دیگر این است که افراد زیر ۳۰ سال فهم بیشتری نسبت به علم داشتند تا افراد بالای ۶۵ سال، و همۀ گروه‌های سنی فهم نسبتاً سستی از مفاهیم سادۀ علمی همچون جاذبه یا ساختار اتم داشتند؛ حتی کسانی که در بهترین مدارس دولتی آموزش دیده بودند.

یک پیمایش جدید از سوی بنیاد ملی علم نشان داد که یک چهارم آمریکایی‌ها نمی‌دانند زمین به دور خورشید می‌چرخد یا بالعکس. ضمناً ۳۳ درصد آمریکایی‌ها اصل تکامل را رد می‌کنند و هنوز معتقدند انسان و دیگر جانوارن جهان همیشه به صورت فعلی‌شان وجود داشته‌اند. آمریکایی‌ها انتظارات و اطمینان فوق‌العاده زیادی به علم و فناوری دارند و فکر می‌کنند این یک دارایی ملی است ـ در عین حال به نتایج آن سوء ظن دارند. چگونه می‌توان این را توضیح داد؟

دیدگاهی معتقد است آمریکایی‌ها واقعاً نادان و فاقد درکی از ریاضی و علوم پایه هستند. فرض بر این است که اگر این مهارت‌ها ارتقا می‌یافت، عموم مردم قدرشناسی بیشتری نسبت به علم داشتند. با وجود این، پژوهش اخیر پروفسور دن کهان در دانشگاه ییل نشان می‌دهد که وازدگیِ علم فقط اندکی با فهم و سواد علمی همبستگی دارد.

داده‌های او همبستگی بسیار بیشتری با چشم‌انداز فرهنگی و سیاسی عمومی آمریکایی‌ها را دریافته است. پژوهش کهان نشان می‌دهد که حتی با بررسی تفاوت‌ها در مهارت‌های ریاضی و علوم، افرادی با ارزش‌های فرهنگی متفاوت ـ مثلاً فردگرایان در مقایسه با تساوی‌گرایان ـ به شدت مخالف این هستند که خطر تغییرات جوی چقدر جدی است.

نتایج کهان همچنین طبق یک نمونۀ معرف ملی از بزرگسالان آمریکایی نشان می‌دهد کسانی که با مهمانی چای بازشناخته می‌شوند، سطح درک بالاتری از علم نسبت به میانگین آمریکایی‌ها دارند ـ البته این تأثیر بسیار ناچیز است اما وجود دارد.

در عین حال در تبیین آن چه هست، پژوهش کهان به رتبه‌ای برای افراد دارای درک از روش علمی اشاره نمی‌کند ـ چه این که نمی‌دانند پروتون و لگاریتم چیست، اما دریافت کافی در این خصوص دارند که نظریۀ علمی چیست، شواهد آن چگونه جمع‌آوری و ارزیابی می‌شود، ابهامات اجتناب‌ناپذیر آن چگونه اندازه‌گیری می‌شود، و چگونه یک نظریه می‌تواند جای یکی دیگر را بگیرد، چه با ارایۀ توضیحی عمومی‌تر، صریح‌تر، برازنده‌تر و اقتصادی‌تر از پدیده، یا در موارد نادر، با ابطال آشکار آن.

مورد لاکویلا نشان می‌دهد بسیاری از مردم انتظار قطعیت صددرصدی از علم دارند، در حالی که مورد کارولینای شمالی این احتمال را معلوم می‌کند که هر عدم قطعیتی می‌تواند برای ارایۀ یک نظریۀ غلط یا نظریه‌ای صحیح به اندازۀ نظریه‌های دیگر، استفاده شود.

در یک کلام، عموم مردم درک دشواری نسبت به جنبۀ موقتی علم دارند. موقتی بودن به وضعیت دانش در یک زمان مشخص مربوط می‌شود. زمانی تصور می‌شد قانون جاذبۀ نیوتن، که همۀ ما در مدرسه یاد می‌گیریم، کامل و جامع است. حالا می‌دانیم که در حالی که این قوانین درکی دقیق ارایه می‌دهند که سیب با چه سرعتی از درخت می‌افتد یا چگونه اصطکاک ما را کمک می‌کند در جاده بپیچیم، در توضیح حرکت ریزه‌های درون‌اتمی یا پرواز ماهواره‌ها در فضا کافی نیستند. برای اینها نیاز به ادراکات نوین اینشتین داریم.

به عنوان مثال سامانه موقعیت‌یاب جهانی را در نظر بگیرید که بسیاری از ما هنگام رانندگی استفاده می‌کنیم. اساس این سامانه بر گذر ماهواره‌هایی است که بیست‌وچهارساعته دور زمین می‌چرخند و هر کدام به یک ساعت اتمی دقیق مجهز شده‌اند. گیرندۀ این سامانه روی یک دستگاه تلفن هوشمند، سیگنال‌های رادیویی از هر یک از ماهواره‌های بالاسری را پیدا می‌کند، و موقعیت کاربر را در محدودۀ یک متری تخمین می‌زند.

طبق پیش‎بینی نظریهٔ نسبیت خاص اینشتین، ساعت ماهواره ۱۴ هزار کیلومتر در هر ساعت می‌چرخد، بسیار آهسته‌تر از ساعت روی زمین عقربه می‌اندازد، و تنها حدود هفت میکروثانیه در روز را از دست می‌دهد. با وجود این، از آنجایی که ساعت‌ها ۲۰ هزار کیلومتر بالاتر از سطح زمین هستند، و از آنجایی که طبق نظریه نسبیت عمومی اینشتین جاذبه فضا و زمان را منحرف می‌کند، ساعتی که در این ارتفاع می‌چرخد، باید اندکی سریع‌تر عقربه بیاندازد. ترکیب این دو اثر منتج به افزایش سرعتی خالص می‌شود، پس زمان روی ساعت ماهوارۀ موقعیت‌یاب حدود ۳۸ میکروثانیه در روز سریع‌تر از آن ساعت روی زمین است. برای دستیابی به دقت در جهت‌یابی، تسریع‌ پیش‌بینی‌شده از سوی اینشتین باید جبران شود.

نظریه‌های اینشتین نظریه‌های نیوتن را رد نمی‌کند؛ بلکه به‌سادگی آن را جذب یک نظریۀ بسیط‌تر راجع به جاذبه و حرکت می‌کند. نظریۀ نیوتن جایگاه خودش را دارد و توضیحی دقیق و کافی، اگرچه در دایره‌ا‌ی محدود، ارایه می‌دهد. به تعبیر خود اینشتین، «زیباترین سرنوشت برای هر نظریۀ فیزیک این است که راهگشای تشکیل نظریه‌ای جامع‌تر باشد تا در آن به عنوان نمونه‌ای معین، به حیات خود ادامه دهد.» این ماهیت گسترشی و پیوستۀ دانش است که علم را همواره موقتی می‌کند.

چگونه می‌توان به عموم مردم آموزش بهتری نسبت به ماهیت جستار علمی داد؟ خواندن سه کتاب با یکدیگر، سمت و سوی جدیدی را به ما نشان می‌دهد. این کتاب‌ها موقتی بودن علم را توضیح می‌دهند و در عین حال، شاید واقعاً به ما در یافتن راهی برای نشان دادن تکذیب‌گری‌ای که بینمان شایع‌ است، کمک کنند. آنها به جای تمرکز تک‌نظرانه نسبت به جنبه‌های فنی علم یا نیاز به ارتقای مهارت‌های پایه، روی توجه ما به روان‌شناسی علم متمرکز می‌شوند ـ محرک‌هایی که باعث می‌شوند جویای علم باشیم، و محدودیت‌هایی که ذهن ما ضرروتاً به دانش ما تحمیل می‌کند.

در کتاب کنجکاوی: چگونه علم به هر چیزی علاقمند شد۲ فیلیپ بال، دانش‎نویس، یکی از سردبیران پیشین «طبیعت» معلوم می‌کند چگونه کنجکاوی، ترکیب‌شده با شگفتی، تشکیلات علمی را از قرن هفدهم پیش برده است، و چگونه ماهیت کیمیاگرانۀ علم به ممارست علمی به عنوان فعالیتی غیرشخصی و بسیار تخصصی‌ تبدیل شده که امروز درک می‌شود.

بال تاریخ روشنفکرانۀ علم را پی می‌گیرد، از اتاقک‌های کنجکاوی در رنسانس تا برخورددهندۀ بزرگ هادرونی در سازمان اروپایی پژوهش‌های هسته‌ای که معطوف به بینشی نسبت به طبیعت به مثابۀ مجموعه‌ای از رازهاست که باید با ابزار تجربی کشف شوند.

او نشان می‌دهد چگونه کنجکاوی از دیده‌شدن به عنوان یک گناه در اروپای کاتولیک قرون وسطی، به صورتی سطحی از فضولی عبور کرده است که الهام‌بخش اجتماعات عالمانه‌ای همچون باشگاه فلسفۀ لندن شد، و سپس، در نیمۀ دوم قرن شانزدهم قالبی نو به مثابۀ یک فضیلت به خود گرفت. او بحث می‌کند که تغییرات در ادراک کنجکاوی از گناه به فضیلت، دست در دست توسعۀ روش‌های تجربی علم روی داده است.

بال یکی از واضح‌ترین توضیحات‌ از ماهیت موقتی علم را با ردیابی توسعۀ نظریۀ ریشه‌ای بیماری ارایه می‌دهد که اکنون پذیرفته شده است. او نشان می‌دهد چگونه اختراع میکروسکوپ، که قلمرویی کاملاً نوین و پیشتر پنهان را گشوده است، در ابتدا منجر به آگاهی از «ریزجانوران» (توسعه‌یافته توسط آنتونی فان لیوونهوک، رابرت بویل، و رابرت هوک) منجر شد که از سوی لویی پاستور و دانشمندان دیگر در قرن نوزدهم موشکافی شد تا به درک امروز ما از پاتوژن‌ها به عنوان عوامل بیماری رسیده است.

بال همۀ فرآیند را از گزارۀ اولیه و پالایش‌های پسین آن، دنبال می‌کند و آشکارا نشان می‌دهد موقتی بودن به چه معناست ـ یک اغوای فزاینده و صیقلیِ آهسته و تدریجی از فهم ما، که با انباشتن داده و توانمندی حاصل از ابداع ابزار‌های جدیدتر، پیش رفته است.

این بدان معنا نیست که نظریه‌ها فقط در انتظار برانداخته‌شدن، جایگاهی را نگه می‌دارند (در واقع این اتفاق به شدت نادر است)، بلکه بیشتر به عنوان انباشت شواهد تجربی به تفسیر جامع‌تری می‌رسند که دیدگاه‌های پیشین را شامل می‌شود.

اگرچه مطالعات موردی جالب بال فقط تا قرن نوزدهم پیش می‌رود، او با موفقیت این سفسطه را ویران می‌کند که موقتی بودن، دلالت بر خوب بودن هر نظریه‌ای به اندازۀ نظریه‌ای دیگر دارد، و تبیین می‌کند که چگونه بهترین ادراک فعلی‌مان به تدریج دگرگون می‌شود.

با وجود این، بال تأسف می‌خورد که تشکیلات علمی غالباً به مثابۀ ماشینی عظیم و خونسرد دیده می‌شود که دانشمندان معقول در آن به دنبال حقایق منجمدی از تجربیات یک فرآیند اکتشافیِ غیرشخصی و بی‌عیب هستند. این از هیجان، شگفتی و بیم و هراسی صرف نظر می‌کند که هر دانشمندی را تشویق می‌کند و امروز فقط در تعمیم کشفیات علمی پدیدار می‌شود.

«ما ابتدا کنجکاوی را با صرف شگفتی از قید رها کرده‌ایم، و سپس شگفتی را برای مراقبت از ارتباطات عمومی بازپذیرفته‌ایم.» این ممکن است به تشریح احساسات متناقض عموم مردم نسبت به علم معاصر کمک کند: کشش نسبت به افسانۀ اکتشاف و بی‌اعتمادی به نتایج موقت علمی.

در کنار کنجکاوی و شگفتی، دو نیروی غیرعقلانی دیگر که علم را مقید می‌کنند، خوشبختی و نادانی است. در کتاب نادانی: چگونه علم را پیش می‌برد۳ استورات فایرستاین بسیار فراتر می‌رود با این ادعا که نادانی نیروی اصلی پیش‌رانندۀ پیگیری علمی است.

فارستاین، که استاد معروف زیست‌شناسی‌اعصاب در دانشگاه کلمبیا است، ابتدا تصدیق می‌کند که «واژۀ نادانی را طوری استفاده می‌کند که ابداً برانگیزاننده نباشد» و تصریح می‌کند که این واژه برای او یک «شکاف همگانی در دانش» معنی می‌دهد.

او به‌روشنی توضیح می‌دهد چگونه دانشمندان دائما حقایق جدیدی را کشف می‌کنند که آنها را با وسعت نادانی‌شان مواجه می‌کند، و چگونه با‌ موفقیت دست به گریبان عدم قطعیت در فعالیت‌های تحقیقاتی‌ روزانه‌شان می‌شوند. او با مثال‌های فراوانی از علم اعصاب توضیح می‌دهدآن چه اکنون می‌دانیم با چه محدودیت‌هایی روبروست، چه ابهاماتی وجود دارد، و چگونه اینها به‌خصوص در مطالعۀ سیستم‌های پیچیده همچون مغز، بویایی، بینایی، تغییرات جوی، و زلزله به‌وجود می‌آید.

توانایی فارستاین در ترسیم این که چگونه علم در فراز و نشیب مغلوب می‌شود، ارزش ویژه‌ای دارد. یک مثال، کشف ترموفیل ‌هاست. به عنوان یک مورد اساساً عجیب و غریب در طبیعت، اینها ریزجاندارانی هستند که می‌توانند در دمای بسیار بالا زنده بمانند، و همینطور آنزیم‌هایی که آنها را قادر به این بقا می‌کند منتج به ایجاد روش واکنش زنجیره‌ای پلیمراز می‌شود که امروزه در بسیاری از آزمایشات زیست‌فناوری نفش بنیادی دارد.

او آشکار می‌کند که فعالیت‌های پژوهشی روزانۀ دانشمندان در حیطۀ متنوعی از نظام‌ها با مطالعات موردی در تبیین چگونگی نفوذ به ادراک ، چه خرد و چه کلان، حتی برای ذهن‌های ورزیده، ذاتاً غیرقابل‌پیش‌بینی است. برای مثال: کشف غیرمترقبۀ پرتوافشانی زمینه‌ای ریزموج کیهانی ـ صدای انفجار بزرگ ـ که نتیجۀ ساخت یک رادیوتلسکوپ بود.

در عین حال غیرمترقبگی هم کاملاً غیرمترقبه نیست؛ به کنجکاوی و باز نگه داشتن ذهن بستگی دارد چرا که ما «آن‌قدر باهوش نیستیم که پیش‌بینی کنیم چیزها چگونه باید باشند» و فقط نیاز به کاوش داریم.

تفاوتی اندکی در پذیرش چگونگی عملکرد علم از کتاب جدید ماریو لی‌ویو ی متخصص فیزیک نجوم با عنوان اشتباهات درخشان۴ به دست می‌آید. همچون فایرستاین، لی‌ویو این ایده را از اعتبار می‌اندازد که علم یک تشکیلات منظم است و حقایق مشخص خلق می‌کند، و نشان می‌دهد چگونه در تحقیقات به تغییرجهت‌های نادرست و بن‌بست‌ها وابسته است. اما منظور لی‌ویو از «اشتباهات علمی» خطاهای ادراکی جدی است که امکان دارد باعث توقف علم شود.

او از طریق مطالعات مورد‌ی سلیقه‌ای نشان می‌دهد چگونه حتی نوابغ بسیار خردمند علم ـ همچون چارلز داروین، لرد کلوین، لینوس پاولینگ، فرد هویل، و آلبرت اینشتین ـ خطاهای بزرگی در نتیجه‌گیری داشته‌اند. او لایه‌های مهیج تشکیلات علمی را ماهرانه عیان کرده و راجع به زمینۀ اجتمایع آن بحث می‌کند.

لی‌ویو نشان می‌دهد چگونه محققان برجسته می‌توانند در بند بینش‌های فرسوده‌شان گرفتار شوند و از پذیرش ایده‌های جدید سر باز بزنند تا جایی که با شواهد قدرتمند تجربی در تضاد با دیدگاه‌های خودشان مواجه می‌شوند. حتی نوابغ در به رسمیت شناختن موقتی بودن ذاتی علم، به نوبۀ خودشان مشکل دارند.

با این حال لی‌ویو در سرتاسر کتابش تأکید می‌کند اشتباهات نه تنها اجتناب‌ناپذیر، بلکه بخشی ضروری در فرآیند علمی هستند و در واقع بعضی از مؤثر‌ترین اکتشافات عقلانی را هدایت کرده‌اند. مثلاً اعتقاد سرسخت اینشتین دربارۀ جهان ایستا را در نظر بگیرید، اعتقادی که تا اندازه‌ای با احساسات کاملاً زیبایی‌شناسانه‌ برانگیخته شد.

با پذیرش نظریه نسبیت عمومی اینشتین در سال ۱۹۱۷، او پیشنهاد داد که یک مدل همگن، ایستا و خمیده‌فضایی، راه‌حل مناسبی برای کنترل معادلات حاکم بر جهان ماست. با وجود این، فرضیۀ او یک عیب مهلک داشت: در نبود هیچ نیروی دیگری، جهان اینشتین به سادگی تحت نیروی جاذبه از هم می‌پاشد. برای حفظ شکوه و پایایی یک جهان ایستا، او تا جایی پیش می‌رود که اصطلاح فرعی «ثابت کیهان‌شناختی» را به معادلات ریاضی‌اش اضافه کند.

بعد از بیش از یک دهه سرسختی، سرانجام اینشتین در سال ۱۹۳۱ اعتبار نظریۀ جهانِ در حال گسترش را تنها در مواجهه با داده‌ها‌ی‌ قدرتمند ادوین هابل ستاره‌شناس تصدیق کرد. هابل دریافته بود که همۀ کهکشان‌های مجاور در حال دور شدن از ما، با سرعتی متناسب با فاصله‌شان از ما هستند، بنابراین به طور قطع یک مدل جهانی معین را رد می‌کند. اینشتین در همکاری با یک فیزیکدان دیگر، ویلیام دوسیتر ، در سال ۱۹۳۲ جهان در حال گسترش جاودانی را پیشنهاد داد که دیگر نیازی به اثر تصنعی ثابت کیهان‌شناختی ندارد.

هر سه این کتاب‌ها نسبت به این که علم واقعاً چگونه عمل می‌کند دیدگاهی خارج از گود با تشریح عملی‌ آن ارایه می‌دهند. این خیلی خوب است، چرا که تشریح واقعاً ممکن است کج‌فهمی و بی‌اعتمادی به علم را کاهش دهد.

مایکل اسپکتر ، از نویسندگان نیویورکر، در کتابش با عنوان «تکذیب‌گری» این ادعای مجاب‌کننده را به میان می‌آورد که شیوۀ تسریعی در تغییر منتج از فرآیند علمی و فناروانه، و دریافت برآینده از ناپایدارسازی، هراس را بی حد و حصر به میان مردم آورده است. مخالفت با حقایقی پیچیده‌تر، علاوه بر این واقعیت که فرآیند علمی مخاطراتی نیز به همراه داشته است ـ همچون چرنوبیل، فاجعۀ داروی تالیدومید، و جنون گاوی ـ بی‌اعتمادی گسترده به علم را تشدید کرده است. غریزه می‌خواهد از واقعیت پیچیده دوری کند و مشتاق زندگی ساده‌تری است.

چگونه می‌توان این را نشان داد؟ زیست‌شناسی از دانشگاه میشیگان به نام جان دی میلر از معیار نوین «سواد علمی مدنی» دفاع می‌کند که منظورش از آن، سطح پایه‌ای از ادراک علمی است که برای معنابخشی به موضوعات سیاست عمومی مرتبط با علم و فناوری، لازم می‌نماید. او آموزش مفاهیم علمی را پیشنهاد می‌دهد تا حفظ اطلاعات. از آنجایی که مدل قدیمی برای سرعت فعلی فرآیند علمی و فناورانه، کارآمد نیست، عموم مردم نیاز به یادگیری چگونگی استدلال به روشی مستند دارند که نقطۀ مرکزی علم است.

نرم کردن تشکیلات علم با تشریح کارکرد علم و توضیح این که دانشمندان چگونه با ابهام و موقتی بودن آن مواجه می‌شوند، می‌تواند کمک کند، اگر چه رساندن اطلاعات لازم برای درک شیوه‌ها و مسائل علمی هرگز کاملاً آسان نیست. همچنان، مطلع کردن عموم مردم از قدرت و محدودیت‌های کنجکاوی، و این که چگونه دانشمندان متقاعد به پذیرش ایده‌های نو در مواجهه با شواهد متعدد می‌شوند، آن طور که لی‌ویو عمل می‌کند، می‌تواند ثابت کند که مفید است.

این کار می‌تواند شوک ناجور پدیدآمده از تغییر «بهترین ادراک رایج» از یک پدیدۀ معین را کاهش دهد. بهترین روش برای استحکام‌بخشی به عزت علم، می‌تواند نه نیاز به دفاع از آن همچون یک سنگر، بلکه نشان دادن موقتی بودن محرک آن است ـ با ملاحظۀ این که بهترین چیز در دسترس ما، همین علم است.


پی‌نوشت‌ها:
[۱] The New York Review Of Books
[۲] Ball, Philip. Curiosity: how science became interested in everything. University of Chicago Press, 2013
[۳] Firestein, Stuart. Ignorance: How it drives science. Oxford University Press, 2012
[۴] Livio, Mario. Brilliant Blunders: From Darwin to Einstein-Colossal Mistakes by Great Scientists That Changed Our Understanding of Life and the Universe. Simon and Schuster, 2014

قبل از این که تلسکوپ ساخته شود، انسان آسمان را رصد می‌کرد. و در نتیجه‌ی این رصدها توانسته بود اطلاعات بسیار زیادی از آسمان بدست بیاورد، تا جایی که  در خیلی از موارد با خواندن و دانستن نتایج رصدها شگفت زده می‌شوید.

اما موضوع این مقاله تغییراتِ نجوم رصدی نیست، بلکه به دنبال این است که تاثیر حضور تلسکوپ به عنوان یک ابزار را بر نوع بشر بررسی کند.

بیایید ابتدا گذشته را مرور کنیم، تا پیش از استفاده از تلسکوپ در اخترشناسی، ابزارهای منجمان چه چیزهایی بود؟ شاید بتوان با کمی اغماض گفت که به طور خلاصه ابزارهای نجومی در دو گروه کلی بودند:

  • گروه اول ابزارهای اندازه‌گیری بودند (بیشتر اندازه‌گیری زوایای آسمانی)، از این ابزارها برای دقیق‌تر کردن زاویه‌سنجی و به طور کلی انواع اندازه‌گیری در نجوم استفاده می‌شد، مانند ربع جداری.
  • گروه دوم ابزارهای محاسباتی بودند، ابزارهایی که کاربرد اصلی آن‌ها افزایش دقت و سرعت محاسبات بود، مانند اسطرلاب.

اگر بخواهیم داستان استفاده از ابزار را تا سرچشمه‌هایش پیگیری کنیم، به زمانی بسیار قبل از برآمدن دانش نجوم باز می‌گردیم، احتمالا حدود ۲.۵ میلیون سال پیش، یعنی زمانی که انسان ماهر (ترجمه‌ای است از Homo habilis) از چیزی شبیه به ابزارهای ساده‌ی سنگی استفاده می‌کرده است. اما شاید بتوان گفت، ابزارهای واقعا واقعی! در حدود ۵۰ هزار سال پیش ساخته شدند! ابزارهایی که امروزه می‌دانیم برای یک کارکرد خاص ساخته شده‌اند، ابزارهایی ساده مانند چاقو، تبر (با تبرهای امروزی مقایسه‌اش نکنید) و چیزهایی از این دست (۱).

وجه اشتراک تمام ابزارهای بشری، این بود که به انسان کمک می‌کردند در مواجهه‌ی با طبیعت بتواند سریع‌تر، راحت‌تر، کم‌انرژی‌تر و بسیاری «تر»های دیگر، رفتار کند. طیف وسیعی از ابزارها از چرخ تا اهرم برای چنین منظوری ساخته شده بودند. به طور مشخص تمامی ابزارها، تا قبل از اختراع تلسکوپ، به کمک انسان‌ می‌آمدند تا با دنیا بهتر و راحت‌تر کنار بیاید، بهتر شکار کند، سریع‌تر به مقصدش برسد، راحت‌تر روی آب برود، راحت‌تر پرواز کند! و به طور خلاصه از دنیا لذت بیشتری ببرد.

اما تلسکوپ هیچ‌کدام از این‌ها نبود، انگار که نوع دیگری از ابزار بود. تلسکوپ ابزاری بود که یکی از حواس انسان را، و اتفاقا اصلی حسی که انسان دنیا را با استفاده از آن می‌شناخت (۲)، متحول می‌کرد. در ضمن، تلسکوپ بر خلاف بیشتر ابزارهای قبلی، کمک محاسباتی یا کمک یدی به بشر نمی‌کرد. بلکه دنیایی را در پیش روی چشمان انسان‌ها نمایان می‌کرد، که انگار انسان تا پیش از آن اجازه‌ی دیدن آن را نداشت.

بدون این‌که تغییری در سایز بدن، اندام، مغز یا زندگی انسان‌ها ایجاد شود، آن‌ها صاحب یک چشم غول‌پیکر شده بوند که چیزهای عجیبی از دنیا را نشان می‌داد. انگار یک جهش ژنی بسیار عظیم تنها در یک نسل از انسان‌ها اتفاق افتاده باشد.

البته باید بدانیم که تلسکوپ‌های گالیله (۳) هیچ کدام چشم غول‌پیکری بر اندام بشر نبودند. بلکه با آن استقرارهای لرزان و عیوب اپتیکی‌شان، بیشتر مانند این بودند که یک غول دارد از ته یک استکان به دنیا می‌نگرد (۴).

اما انگار رابطه‌ی انسان با ابزار، حتی اگر آن ابزار خیلی هم خوب کار نکند، با خودش نوعی از سرکشی را به همراه می‌آورد، آن جمله‌ی منسوب به ارشمیدس را به یاد بیاورید: تکیه‌گاهی به من بدهید تا زمین را جابه‌جا کنم! تازه ابزارِ ارشمیدس در بهترین حالت تفاوتی با یک چوب بلند ندارد! اما داشتن همین اهرم و دانش استفاده از آن، این‌قدر ارشمیدس و احتمالا تمامی معلمان ما را که با غرور آن جمله را تکرار می‌کردند، غره کرده که در خودشان توانایی جابه‌جا کردن زمین را می‌بینند (۵).

ابزار جدید، توانسته بود چشم انسان‌ها را بر روی دنیایی بگشاید که پیش از آن، تکامل اجازه‌ی دیدن آن را به انسان‌ها نداده بود. تا پیش از اختراع تلسکوپ، ستاره‌شناسان مسلمان توانسته بودند دقت رصدها را تا حدی باورنکردنی بالا ببرند. رصدخانه‌ی تیکوبراهه دقت در اندازه‌گیری حرکت اجرام آسمانی را تا حدی بالا برد که منجر به یافتن فاصله‌ی دنباله‌دار ۱۵۷۷ و کشف قوانین سیاره‌ای کپلر شد. ابزاری مانند اسطرلاب، یا آلماناک‌های دقیق نجومی، می‌توانستند آسمان را با دقت شبیه‌سازی کنند. اما تقریبا همه‌ی علم انسان در رابطه با آسمان همین‌جا متوقف شده بود. بشر نمی‌دانست که آسمان چگونه و از چه چیزی ساخته شده است. تکامل چشم انسان تا همین حد بود و بیشتر از آن بر عهده‌ی مغزِ متافیزیک‌بافِ بشری بود!

کیهان‌شناسی (در معنای عام و قدیمی آن) یک اتفاق انسانی بود (و هست). کیهان‌شناسی نوع نگاه انسان است به دنیا، و نوع نگاه انسان به دنیا از مردمک ۳ الی ۶ میلیمتری چشم‌اش اتفاق می‌افتاد. تغییر کردن مردمک چشمِ انسان، نوع نگاه او را عوض می‌کند و تغییر نوع نگاه او، کیهان‌شناسی متفاوتی را می‌طلبد (۶)

مزیت دیگر تلسکوپ این بود که کاربری‌اش مانند تکنولوژی‌های دیگر، نیاز به آموزش خاصی نداشت و تنها کافی بود که چشم فرد پشت آن قرار بگیرد. به همین خاطر انتقال آن به نسل بعدی شبیه به انتقال یک ژن بود، البته ژنی که روز به روز پیشرفت می‌کرد و با هر بار انتقالش یک موتاسیون عظیم را از سر می‌گذراند.

 SKA Telescope : Square Kilometer Array

SKA Telescope : Square Kilometer Array

تلسکوپ ها به زودی انقدر پیشرفت کردند و حجم داده هایی که از جهان ثبت می کردند به قدری زیاد شده بود که دیگر توانایی پردازش داده های ثبت شده توسط آن ها ، کار راحتی نبود و حتی شاید بتوان گفت که غیر ممکن بوده است. همان طور که می دانید امروزه حجم داده هایی که توسط تلسکوپ ها ذخیره می شود بسیار بیشتر از توانایی پردازش رایانه های فعلی است. و بسیاری از داده ها بلااستفاده باقی می ماند. (۵)

البته این مورد را دروغ گفتم، یا بهتر بگویم همان جملات تکراری ای را گفتم که بسیاری از کسانی که با مفاهیم داده‌کاوی آشنایی ندارند در مورد استفاده و پردازش داده های تلسکوپ ها به کار می برند. واقعیت این است که نیازی به پردازش تک تک داده ها توسط پروسسورها وجود ندارد. یا این که برای پردازش داده ها نیازی نیست که یک بار تمامی داده های ثبت شده توسط تلسکوپ ها خوانده شوند.

دیتاسنترها، تمامی داده ها را ذخیره می کنند و با توجه به سوالاتی که مطرح می شود، پاسخ های مناسب و مرتبط را از تمامی داده های ذخیره شده پیدا می کنند و تنها به پردازش داده های مورد نیاز از انبوه داده ها می پردازند. حتی با اضافه شدن هوش مصنوعی، داشتن دیتاسنترهایی که با توجه به داده هایشان، سوالات جدیدی طرح کنند نیز شدنی است.

سوالات جدید، یعنی فلسفه ی جدید، و فلسفه ی جدید یعنی انسانِ جدید. و این با ابزارِ جدید ممکن شده است.

پیشرفت تلسکوپ ها، تنها در جهت بزرگ شدنِ قطر و در نتیجه توان تفکیک بالاتر نبود. آن ها حتی به سمت طول موج های دیگر هم رفتند و به دنیا نگاهی انداختند که ما تا پیش از آن حتی کورسویی از آن را هم نمی دیدیم. نمی دانم آیا می توان آن را معادل حس جدیدی دانست یا چون همچنان از امواج الکترومغناطیس استفاده می کنیم و فقط به سمت طول موج های دیگری رفته ایم، نوع دیگری از دیدن، یا دیدن کامل تری است. اما به هر حال، ما جهان را در طول موج های دیگری می بینیم که پیشتر تکامل به ما اجازه نداده بود آن طول موج ها ببینیم.

همانگونه که حداقل چند هزار سال طول کشید تا دنیای با چشمانِ غیر مسلح را کامل ببینیم و بتوانیم روابط بین آن را کشف کنیم تا به آلماناک ها و قوانین سیارات کپلر برسیم، هنوز بایستی دنیای جدیدِ تلسکوپی را ببینیم و مشاهداتمان را ثبت کنیم تا بتوانیم دنیای انسانِ جدید را فرموله کنیم. دنیای انسان جدید پر از ابزارهایی است که نقص های تکاملی اش را پوشش می دهند و حواس جدیدتر – دقیق تری برایش به ارمغان آورده اند. حواسی که درک انسان از هستی را تغییر می دهد. تلسکوپ این افتخار را دارد که همواره به عنوان یکی از اولین ابزارهایی باشد که نه برای بهتر کنار آمدن با دنیا، بلکه برای ساخت دنیایی جدید با انسان همراه شده است.

مصطفی یاوری

licquorice-black

پانوشت ها :
۱) به این مدخل ویکی پدیا مراجعه کنید و اطلاعات بیشتری راجع به تکامل انسان بدست بیاورید.

۲) فصل‌هایی ابتدایی کتاب «سرچشمه‌های دانش و تخیل» از جیکوب برونوفسکی را ببینید.

۳) گالیله تنها یک تلسکوپ کوچک با بزرگنمایی ۱۰ برابر نداشت، بلکه یک کارگاه تلسکوپ‌سازی داشت و تعداد زیادی تلسکوپ با بزرگنمایی‌های بیش از ۳۰ برابر به بزرگان، اشراف و مجالس هدیه می‌کرد یا می‌فروخت.

۴) شاید جالب باشد بدانید که بسیاری از دانشمندان هم‌دوره‌ی گالیله، نتوانستند از پشت تلسکوپ ۴ قمر مشتری را ببینند، شاید مهم‌ترین دلیل این بود که استقرار تلسکوپ بسیار لرزان بود (کسانی که با تلسکوپ‌های کوچک و ارزان آماتوری سعی کرده‌اند آسمان را رصد کنند، این موضوع را تجربه کرده‌اند). از طرفی عدسی‌های تلسکوپ‌های گالیله چندان مرغوبیتی نداشتند، و چشمی تلسکوپ‌ها تنها یک عدسی ساده بود و هنوز چشمی‌های پیشرفته‌ی امروزی ابداع نشده بودند.

۵) برای دانستن این که چرا نمی شود با یک چوب هرچقدر هم که بلند باشد و نیروی یک انسان معمولی، حتی ذره‌ای زمین را تکان داد این نوشته را بخوانید.

۶) ریچارد داوکینز در این سخنرانی در تد به نحوی شایسته این ایده را شرح و بسط می‌دهد.
(می‌توانید زیرنویس فارسی آن را فعال کنید و با زیرنویس فارسی ببینید)

۶ ) البته می توان مشکلات دیگری را هم متصور شد. به عنوان مثال این دو نوشته را ببینید : ۱ و ۲

نوشته ی عایشه حُر ، ترجمه ی کیوان حق نظری، برگرفته از انسان شناسی و فرهنگ

تقی الدین یا آنطور که همراه با سلسله ی اسلافش  نامیده  شده، سیّد تقی الدین محمّد بن معروف، بن  احمد، بن یوسف، بن احمد، بن امیرنصیرالدین منکوبرس ابن الامیرخمارتکین الاسدالعربین والا میر المجاهدین، پس از دومین ورود خود به استانبول، به تدریس در مدرسه ی ادرنه قاپی گمارده شد اما  به مصر باز گشت. ظاهرا او  انتظار  بیشتری از دربار عثمانی داشت و از این که  قدرش را ندانسته بودند، رنجیده بود.

ستاره شناس عثمانی، تقی الدین
تقی الدین افندی، سرشناس ترین ستاره شناس عثمانی به شمار می رود. به گزارش دو کتاب ریحانه الروح [i]و سدره المنتهی[ii]، اوفرزند یک خانواده ی ترک ساکن مصر بود  که در قاهره یا شام و در ۱۵۲۱ یا۱۵۲۶، تولد یافت و پس از بهره مندی  از استادان صاحب نام این دو شهر در فقه، حدیث و تفسیر،  برای تدریس راهی مصر شد. می دانیم که تقی الدین دو بار به استانبول رفته ولی ماندگار نشده و به مصر باز گشته است. گفته می شود که تقی الدین در جریان نخستین سفر ش به استانبول(۱۵۵۳؟)، با افراد صاحب فضلی از جمله قطب الدین زاده محمد افندی، نوه ی علی قوشچی سمرقندی، منجّمی که صد سال قبل به استانبول آمده بود، دوستی هایی برقرار نمود که موجب رشد علمی وی شده است. گفتنی علی قوشچیِ یاد شده، نخستین بنیانگذار فعالیت های نجومی در قلمرو عثمانی به شمار می رود.

تقی الدین یا آنطور که همراه با سلسله ی اسلافش  نامیده  شده، سیّد تقی الدین محمّد بن معروف، بن  احمد، بن یوسف، بن احمد، بن امیرنصیرالدین منکوبرس ابن الامیرخمارتکین الاسدالعربین والا میر المجاهدین، پس از دومین ورود خود به استانبول، به تدریس در مدرسه ی ادرنه قاپی گمارده شد اما  به مصر باز گشت. ظاهرا او  انتظار  بیشتری از دربار عثمانی داشت و از این که  قدرش را ندانسته بودند، رنجیده بود.

تقی  الدین د رمصر مورد حمایت عبدالکریم افندی که شغل قضاوت داشت، قرار گرفت. حامی یاد شده ، رسالات باقی مانده از ستاره شناسان قدیم، ابزار آلات نجومی و اطلاعاتی در مورد طرز ساخت این آلات، را در اختیار تقی الدین قرار داد و به این ترتیب، زمینه ی پرداختن وی به ریاضیات و نجوم، فراهم شد.

تقی الدین که تجربه و اعتبار بیشتری در زمینه ی نجوم به دست آورده بود، در ۱۵۷۰ دوباره به استانبول رفت. او در  1571، درپی وفات مصطفی چلبی منجّم باشی،    در منصب منجّم باشیِ دربار سلیم دوم قرار گرفت و به خواست دیرینه ی خود رسید. نخستین چیزی که از تقی الدین خواسته شد، اصلاح زیج الغ بیگ با رصد های جدید بود. او که با انجام این کار،  نظرمراد سوم که در ۱۵۷۴ بر تخت نشسته بود را به خود جلب نموده بود، ماموریت یافت تا رصد خانه ای بنا کند. کاری که نقطه ی عطف بسیار مهمی در ستاره شناسی عثمانی  به شمار می رفت.

آیا رصد خانه ی استانبول در  توپخانه واقع بوده است؟

در مورد تاریخ تاسیس و مکان احداث   رصد خانه ای که تقی الدین آن را  «دارالرصد الجدید» نامید، اختلاف نظر وجود دارد. از ۱۵۷۵ تا ۱۵۷۸ ، در  تاریخ تاسیس رصد خانه  گفته شده، اما آنچه مسلم است،  به توصیه ی سعادت الدین افندی که از دوران شاهزادگیِ پادشاه استاد وی  بود،   ده هزار سکه ی طلا به رصد خانه  اختصاص یافت و تیولی به میزانِ سه هزار سکه ی طلا ، در وجه تقی الدین مقرر شد.

همانطور که   نقاشی های کتاب  شمایل نامه ی مراد سوم و نیز کتاب آلات الرصدیه لزیج الشهنشاهیه که به همین پادشاه تقدیم شده است، نشان می دهند، در  رصد خانه، هشت رصد کننده و از جمله تقی الدین، چهار کاتب و چهار دستیار و در مجموع شانزده نفر به کار اشتغال داشته اند.درارتباط با  تنظیم جداول مربوط به رصدِ ماه و خورشید در رصد خانه ی استانبول،  حتی  اگر تقی الدین   جداول  مربوط به رصدِ خورشید را تکمیل کرده باشد هم،  می دانیم که او نتوانست جداول مربوط به رصدِ ماه را تکمیل کند.

 در ارتباط با محل استقرار رصد خانه، اطلاعات متقنی در دست نداریم، اما بر اساس  برخی از تصاویر کتاب «آتا تاریخ» و کتاب «حدیقه الجوامع» که نام مولفش بر ما پوشیده است، تخمین زده می شود که تقی الدین پیش از ساخت رصد خانه، مدت کوتاهی در برج گالاتا به کار رصد اشتغال داشته است.  نوشته های دونفر، یکی  «استفان گِرلاچ»(Stephan Gerlach)  که مابین سال های ۱۵۷۳-۱۵۸۱، در دوران سفارت« فُن اونگناد»(Von Ungnad) در استانبول،  کشیش سفارتخانه ی اطریش بود و یاد داشت های روزانه اش  در استانبول وی را به شهرت رساند، و دیگری  خلفِ  وی «سالومون شوایگر »(Salomon Schweigger)، حکایت از این دارند که رصد خانه بیرون از گالاتا، در باغچه ی عمارت «آندریاس گریتی» (Andreas Gritti) ونیزی قرار د اشته و تنها عبارت از یک چاه بوده است. خاطر نشان می سازیم که رصد خانه در  توصیفی که   دو نویسنده ی یاد شده ارائه داده اند، جای   چندان هیجان بر  انگیزی نبوده است.

گفتنی است هرچند اولیا چلبی( سده ی هفدهم) ، از«چرخِ رصد» در تفرجگاه منجّم باشی،  حوالی توپخانه در   سامسون خانه یاد می کند، «چرخِ رصد»  چنان که وی گفته در توپخانه قرار نداشته ، ولی محتمل است که  در حوالی منطقه ی تقسیم و یا آنطور که شرق شناس آلمانی آندریاس دیوید مورتمان(Andreas David Mortdmann)، که از ۱۸۴۶ تا زمان مرگش (۱۹۱۰) در استانبول زیست، ادعا نموده در «آیاس پاشا» واقع بوده باشد.

گفتنی است به احتمال قوی، اینکه نهاد رصدخانه،  عبور ستاره ی دنباله دارِ  1577  را برای دولت عثمانی موجب خوش یمنی دانست ولی  جنگِ ۱۵۷۸ با ایران، به رغم این پیش بینی  نتایج اندوه باری به بار آورد، در  تخریب رصد خانه موثّر بوده است. کاپیتانِ دریا، قلیچ علی پاشا در۲۱ اوجاکِ ۱۵۸۰، رصد خانه را به توپ بسته و نابود ساخت. در این ارتباط هرچند به طور قطع روشن است که نابودی رصد خانه به فرمان پادشاه  صورت گرفته، اما سند رسمی که نشان دهد،  نیروی دریایی  با شلیک توپ از دریا، این کار را انجام داده، در دست نداریم.  تقی الدین نیز به روایتی در جریان تخریب رصد خانه و به روایتی  در سال ۱۵۸۵ از دنیا رفته است.

برخی از منابع مورد استفاده :

. ریحانه الروح فی رسم الساعات علی مستوی السطوح.م. رک به:[i]

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=3768

. سدره منتهی الافکار فی ملکوت الفلک الدوّار.م. رک به: [ii]

http://www.encyclopaediaislamica.com/madkhal2.php?sid=3768

Ref:Hür, Ayşe, Osmanl’ının astronomu Takiyüddin & İstanbul’daki rasathanenin yeri Tophane’de miydi?, ATLAS Tarih, pp.137-138, sayı: ۲۸, Ağustos -Eylül 2014.

هدف از این یادداشت توضیح کوتاهی است درباره‌ی چرایی و چگونگی ساخت واژه‌های نپاهیدن و نپاهشگاه که «فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» پیش نهاده است. گرچه توضیح‌های لازم در آن فرهنگ زیر درآیه‌ی observe آمده‌اند [ن.ک. این صفحه]، چنین می‌نماید که برخی منتقدان رغبتی به خواندن آن توضیح‌ها ندارند. البته انتقاد لازم است و بحث سودمند. ولی انتقاد وقتی سازنده خواهد بود که انتقادگر به همه‌ی داده‌ها توجه کرده باشد. از سوی دیگر هستند کسانی که آن توضیح‌ها را دریافته‌اند و آن واژه‌های پیشنهادی را به کار می‌برند.

مسئله این است که ما در فارسی واژه‌‌ی فراگیری برای مفهوم observation نداریم. نخست این مفهوم را بازنماییم تا روشن باشد درباره‌ی چه بحث می‌کنیم. این مفهوم را می‌توان چنین تعریف کرد: «پاییدن، زیر نظر گرفتن، و توجه مرتب به منظوری خاص، بیشتر دانشی، بویژه از راه اندازه‌گیری». observation بنیادی‌ترین مفهوم دانش‌های آروینی (تجربی) است. پایه‌ی دیگر این دانش‌ها theory (نگره) است که در این مختصر به آن نمی‌پردازیم.

حال که مفهوم را شناختیم پیش از هر چیز ببینیم واژه‌ی observe از کجا آمده است. واژه‌ی observe در حوالی سال ۱۳۸۶ م. از فرانسه به انگلیسی میانه راه یافته است. فرانسه خود آن را از لاتین observare گرفته است به معنای «نگاه کردن، نگاهداشتن، پاس دادن، مراقبت کردن»، از پیشوند -ob «بر، به» و servare «پاس داشتن، نگاهداری کردن». این واژه‌ی لاتین همریشه است با اوستایی -har «نگاهداشتن، پاس داشتن، توجه کردن»، haraiti «نگاه می‌دارد»، -harətar «نگاهدارنده، پاسدار»، -harəθra «نگاهداری، پاس، مراقبت». این واژه‌ی اوستایی ریشه‌ی واژه‌ی فارسی «زنهار» است به معنای «پناه، امان». همچنین همریشه است با یونانی heros «نگاهدارنده، پهلوان، قهرمان». ریشه‌ی پوروا-هند-و-اروپایی -ser* «نگاهداری کردن».

چنانکه گفتیم، در فارسی واژه‌ی عامّی برای این مفهوم نداریم. در اخترشناسی آن را «رصد» می‌گویند، ولی بیرون از اخترشناسی برای آن واژه‌های دیگری به کار می‌برند: «مشاهده، مشاهده‌گری، ملاحظه، نگرش، و دیگرها». این وضع زاینده‌ی دست کم سه مسئله است:

۱) این برابرهای دوم هر چه باشند مفهوم observation در فارسی دستخوش بُریدگی (dichotomy) است. واژه‌های نماینده‌ی این بریدگی (از یک سو «رصد» و از سوی دیگر «مشاهده، ملاحظه، نگرش») هیچ ربط واژگانی با هم ندارند. این نکته نشان می‌دهد که نحوه‌ی رویکرد فارسی‌زبانان به مفهومهای دانشی، روش‌شناسی دانشی، و شناخت‌شناسی پیچیده و مسئله‌دار است.

به سخنی دیگر، فارسی‌زبانان خودکارانه درنمی‌یابند که پایه‌ی آنچه اخترشناس می‌کند با آنچه زیست‌شناس، جانورشناس، یا مردم‌شناس می‌کند در اصل یکی است. این چنین بریدگی مانعی است در راه ساختن اندیشه‌ی روشمندانه و دانشی. و ای کاش این تنها مورد ِ سنگ بر سر راه خود انداختن و لقمه را دور سر گرداندن در زبانی می‌بود که به دقت نیازمند است.

۲) واژه‌ی «مشاهده» به معنای observation در فارسی سابقه‌ی چندانی ندارد و از اصالتی برخوردار نیست. برابری است که برخی مترجمان بی آنکه به امکانهای زبان فارسی توجه کرده باشند با سهل‌انگاری به کار برده‌اند. این واژه در مقایسه با واژه‌هایی چون خوردن، پریدن، خواندن، دویدن، دیدن معنای دقیقی ندارد.

به فرهنگ‌ها روی آوریم: «ادراک با چشم و بینش و نگاه و نظر. معاینه کردن. نظارت. دیدار. یکدیگر را رویاروی دیدن.» مشاهده همچنین اصطلاحی است عرفانی: «نزد عرفا عبارت از حضور است». وجود این همه معنا برای «مشاهده» نشان می‌دهد که واژه‌ی دقیقی نیست. مشاهده در اصل واژه‌ای است دوطرفه، مانند مجادله (با هم جدل کردن)، مقابله (با هم روبرو شدن)، معامله، مذاکره (با هم گفتگو کردن)، مکاتبه (براى هم نوشتن)، مشاهده: یکدیگر را دیدن. اما در observation تنها یک سو، یعنی انسان، است که نگاه می‌کند و خبری از «نگاه به همدیگر» نیست.

افزون بر این کاستی‌ها، «مشاهده» واژه‌ای است چهارهجایی که فعل بسیط ندارد. بدین معنا که «مشاهده کردن» از پویایی، نرمش، و توانایی لازم برای ساختن جداشده‌ها برخوردار نیست. در زبان دانشی وجود همکردها دشواری مهمی است. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به مقاله‌ى «بحثی درباره‌ی صرف فعل در زبان علمی فارسی» (از همین نگارنده به سال ۱۳۵۲ خ).

چنین مفهوم بنیادینی در دانش به برابر ِ فارسی ِ استوار، سنجیده، و دقیقی نیاز دارد. برای پدید آوردن راژمان (سیستم) ِ زبانی توانایی که پاسخگوی نیازهای دانشی و فنی باشد باید از چنین سهل‌انگاری‌ها و بی‌دقتی‌ها دوری گزید. گزاره‌ی شماره‌ی ۲ در پیشگفتار «فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» لازم می‌داند که مفهومهای بنیادی ِ دانشی برابر ِ فارسی ِ مناسب داشته باشند. و این وظیفه‌ی علاقه‌مندان به نگاهداشت و توانایی فارسی است که چنین برابری را بیافرینند، با یاری گرفتن از همه‌ی امکانها از جمله دستاوردهای زبانشناسی، بویژه زبانشناسی تاریخی و مقایسه‌ای.

۳) برابر ِ دیگر ِ observation واژه‌ی «رصد» است (در عربی به معنای «مواظبت، نگهبانی، مراقبت») که تنها در اخترشناسی به کار می‌رود. این واژه در پزشکی، روانشناسی، هواشناسی، جامعه‌شناسی، و دهها رشته‌ی دیگر که با observation سروکار دارند به کار نمی‌رود. مثلا گفته نمی‌شود «رصد گروههای اجتماعی»، «رصد بیمار»، «رصد رفتار جانوران». همچنین «رصدخانه» تنها در اخترشناسی کاربرد دارد و در فارسی با برابرهایی چون «رصدخانه‌ی بیماران»، «رصدخانه‌ی دانشهای انسانی و اجتماعی» و «رصدخانه‌ی حقوق بشر» روبرو نمی‌شویم مگر در کار کسانی که برای ترجمه تنها از نرم‌افزار استفاده می‌کنند.

بر پایه‌ی این تجزیه و تحلیل و به پیروی از روش‌شناسی ِ دانشی و نیاز به روشن‌اندیشی و دقت، منطقی می‌نماید که برای مفهوم بنیادین observation واژه‌ی یگانه‌ای در فارسی داشته باشیم. فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک وظیفه‌ی خود دانسته است که به این نیاز پاسخ گوید. برابر فراگیری که می‌توانست برای مفهوم observation به کار رود واژه‌ی «پاییدن» است که ابوریحان بیرونی گاه به جای «رصد» به کار برده است: «و بپای تا به دایره اندر آید» (التفهیم، ص ۶۴)، «و بپای ارتفاع آفتاب را» (التفهیم، ص ۳۱۳). شادروان جلال‌الدین همایی در واژه‌نامه‌ی «التفهیم» می‌گوید: «پاسیدن و پاییدن: رصد کردن و مراقبت کردن در احوال ستارگان».

در اینجا برای روشنی باید به کالبدشکافی این واژه بپردازیم. پاییدن از فارسی میانه -pātan/pāy می‌آید به معنای «نگاهداری کردن، مراقبت کردن»، سغدی p’y «پاییدن، مراقبت کردن»، فارسی باستان -pā «مراقبت کردن»، -patā «نگاهداشته، مراقبت شده»؛ اوستایی -pā «نگاهداری کردن»، pati «نگاه می‌دارد»؛ -(nipā(y «پاسیدن، مراقبت کردن»، -nipātar «نگاهدارنده، مراقبت‌کننده»؛ -nipāθri «زن مراقبت‌کننده»؛ بسنجید با سنسکریت -pā «نگاهداری کردن، مراقبت کردن»، tanū.pā «تن‌پا، محافظ بدن»، -paś.pā «چوپان»؛ یونانی poma «سرپوش، در، کلاهک»، poimen «چوپان»؛ لاتین pascere «چراندن»، pastor «چوپان»؛ ریشه‌ی پوروا-هند-و-اروپایی -pā* «نگاهداری کردن، خوراندن». پاییدن در فارسی به چند دیسه‌ی دیگر به کار می‌رود: پاهیدن (گویش‌های لاری و گراشی)، پاسیدن، پاستن (گیلکی). تبدیل فونم‌های h و i و s به هم در زبانهای هند-و-اروپایی فراوان است (هیدروژن/ئیدروژن، سند/هند).

اما به کار بردن پاییدن برای observe خالی از اشکال نیست، زیرا این واژه در فارسی معنای دیگری دارد که «ادامه داشتن، پایدار ماندن» است و در آن معنا بسیار به کار می‌رود: «… اما نور تنها یک لحظه پایید» (سیمین دانشور، «جزیره‌ی سرگردانی»، ص ۵). همچنین پاییدن به این معنا در زبان دانشی ِ فارسی کاربرد بسیار دارد: پایا، دماپای، پایداری، پایندگی. وجود این معنای دوم، به احتمال، به سبب بر هم افتادن -pātan/pāy بر -pattutan/pattāy «استمرار داشتن» در فارسی میانه است.

به این دلیل‌ها، برای توانا کردن زبان علمی فارسی، «فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» نپاهیدن (nepāhidan) را برابر (observe (v پیش نهاده است. این واژه از دو بخش ساخته شده است: پاهیدن که همان پاییدن است، چنانکه در بالا آمد و پیشوند -ne. این پیشوند به معنای «پایین، به سوی پایین» در فارسی در واژه‌های «نگاه، نگر، نشستن، نهفتن، نفرین» وجود دارد. ریشه‌ی آن به اوستایی/فارسی باستان -ni «پایین، در» برمی‌گردد، و همریشه است با سنسکریت -ni «پایین»، یونانی neiothen «از پایین»؛ همچنین انگلیسی nether (برای نمونه در نام انگلیسی کشور هلند: Netherlands نام آن در فرانسه: Pays-Bas)، آلمانی nieder؛ ریشه‌ی پوروا-هند-و-اروپایی *ni- «پایین، زیر».

با پذیرفتن نپاهیدن برای observe منطقی است که همه‌ی جداشده‌های این مفهوم را با آن بیان کنیم: نپاهش، نپاهیده، نپاهشگر، نپاهیدنی، و نپاهشگاه برای رصدخانه.

البته ممکن است کسانی این رویکرد را بیهوده بدانند و بپندارند به چنین کوشش‌هایی نیاز نیست. برای نمونه استاد ارجمند داریوش آشوری در پاسخ به پرسنده‌ای گفته‌اند: «باید بگویم که من هم مانند شما ضرورتی برای ساختن واژه‌ی جانشین برای رصدخانه و واژه‌هایی از این دست نمی‌بینم، آن هم با مایه‌های دوردست زبان‌های کهن ایرانی که جز گروهی کوچک از زباندانان و زبان‌شناسان با آنها آشنا نیستند.»

این سخن ایشان بدین معناست که بحث‌های بالا زائدند، یعنی نیازی به این گونه تجزیه و تحلیل روش‌شناسانه و زبانشناسانه نیست، زیرا واژه‌های مشاهده و رصد و رصدخانه نیازهایمان را برآورده می‌کنند. با توضیح‌هایی که در بالا آمدند داوری در این باره بر عهده‌ی خواننده است. در ضمن بد نیست اشاره شود که واژه‌های نپاهیدن و نپاهشگاه را کسی پیشنهاد نکرده که با اخترشناسی و دانش دقیق بیگانه است، بلکه از سوی فیزیکدان، اخترفیزیکدان و اخترشناسی است که می‌کوشد در حیطه‌ی تخصصی‌اش دشواریهای پایه‌ای فارسی را در پدید آوردن راژمان زبان علمی بشناسد و از میان بردارد. واژه‌ی نپاهیدن دستاورد چند دهه پژوهش در زبان فارسی، گویش‌های آن، پیشینیانش، ارج‌گذاری به میراث‌های کهن آن، و اعتقاد به توانایی ذاتی ِ پیوستار فارسی است که بسیاری از آنها ناآگاهند.

بگذریم. با واژه‌های بی‌بندوبار نمی‌توان زبان دانشی داشت، و این گونه تجزیه و تحلیل که برای «نپاهیدن» آمد، بی‌شک لازم و سودمند است. این کار نقطه‌های ضعف اصطلاح‌های فارسی را آشکار می‌کند و سبب بهتر شناختن و فهمیدن مفهوم‌ها می‌شود. در فراروند این سبُک سنگین کردنها مفهوم زبان اروپایی (در اینجا observation) کالبدشکافی می‌شود. همچنین توضیح ِ روش ِ یافتن ِ برابر فارسی آگاهی‌های فراوان درباره‌ی جنبه‌های گوناگون زبان فارسی به خواننده می‌دهد و توانایی‌های ناشناخته‌ی زبان فارسی را از تاریکی به روشنایی می‌کشاند.

اعتقاد به این که این بحث‌ها ضرورت ندارند به معنای محروم ساختن خود و فارسی‌زبانان از آموختن و شناختن و آموزشگری است. «فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» برابرهایی را که پیش می‌نهد به همین روش تجزیه و تحلیل می‌کند تا خواننده با بیشترین داده‌ها درباره‌ی آنها داوری کند. این گونه هشدار درباره‌ی بی‌ضرورت بودن شامل حال واژه‌هایی چون شهرداری، شهربانی، دادگستری، واژه، و دهها نمونه‌ی دیگر هم می‌شده، که به جای بلدیه، نظمیه، عدلیه، لغت، و دیگرها نشسته‌اند. ولی نباید به هیچ روی از رها کردن این واژه‌ها تاسف خورد. فزون آنکه هر واژه‌ی نو با خود امکانهای تازه‌ای برای ساخت واژه‌های دیگر می‌آورد.

روش مقابل عبارت است از پذیرفتن واژه‌های نامناسب یا معادلهای اروپایی آنها بی آنکه کوشش لازم برای یافتن برابر فارسی آنها بشود. برای روشن شدن مثالی بزنیم. فرض کنیم که با مفهومهای object و subject روبرو باشیم. چنانکه در بالا دیدیم جستجوی برابر فارسی برای این مفهومها بسیاری آگاهی‌ها درباره‌ی خاستگاه این واژه‌ها به دست می‌دهد. این کار همچنین انگیزه‌ای خواهد بود برای پژوهش درباره‌ی راههای تازه در حلّ دشواریهای واژگان دانشی فارسی. میرشمس‌الدین ادیب سلطانی در ترجمه‌ی «سنجش خرد ناب» کانت واژه‌های «برون‌آخته» و «درون‌آخته» را برای آن مفهومها به کار می‌برد. فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک «برآخت» و «درآخت» را ترجیح داده است. برای آگاهی بیشتر درباره‌ی چرایی و چگونگی این واژه‌ها به آن اثر رجوع کنید.

در مقابل، پذیرفتن واژه‌های فرانسه‌ی «ابژه» و «سوژه» آفرینندگی چندانی ندارد، از ابتکار تهی است، و هیچ کمکی به حل دشواریهای پیش روی اصطلاح‌شناسی فارسی نمی‌کند. همچنین اگر بخواهیم از استدلال «مانوس بودن» ِ واژه‌ها برای مردم استفاده کنیم (که این هم داستان دیگری است) باید گفت ایرانیانی که با فرانسه آشنایی دارند بسیار در اقلیت اند. همه در مدرسه انگلیسی یاد می‌گیرند، انگلیسی زبان بین‌المللی ِ چیره است، و بنابراین «آبجکت» و «سابجکت» برتری‌های خود را دارند و نباید آنها را دست کم گرفت.

نکته‌ی دیگری که در گفته‌ی استاد آشوری نیاز به باز کردن دارد «مسئله»ی مایه‌های دوردستی است که گروه کوچکی آنها را می‌شناسند. در کجای نپاهیدن چنین چیزی هست؟ چنانکه آمد، نپاهیدن همان پاییدن، پاهیدن، پاسیدن است که در فارسی کنونی به کار می‌رود. پیشوند -ne هم چنانکه دیدیم در فارسی وجود دارد. کسی که نمی‌داند، به آسانی می‌تواند بیاموزد. در فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک توضیح‌ها آمده‌اند. البته این فرهنگ همچنین واژه‌هایی را پیش می‌نهد که ناشناسند. چرایی این در پیشگفتار آن اثر به گستردگی بازنموده شده است. این خرده‌گیری موقعی می‌توانست بجا باشد که آن واژه‌های نو توضیح و تشریح لازم را به همراه نمی‌داشتند. فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک به روشنی و به شیوه‌ای آموزشگرانه ناشناخته‌ها را بازنموده است.

چرا باید اصل را بر نافهمی و ناتوانی مردم گذاشت و بدین وسیله دست و پا را بست و پیشرفت را مانع شد؟ چرا نباید اصل بر این باشد که فارسی‌زبان هوشمند است و توانایی فهمیدن دارد؟ جوانان تشنه‌ی آموختن اند، درمی‌یابند و دانسته‌ها را به دورتر می‌برند. کسی که می‌داند سزاست که آموزشگری کند و به دیگران آزادی گزینش دهد. این که ما برای دیگران تصمیم بگیریم که آنان نخواهند فهمید، و در نتیجه خود را سانسور کنیم، به داستان رقت‌انگیزی می‌ماند که بازنمودنش فرصت دیگری می‌خواهد.

چیزی که محافظه‌کاران را می‌آزارد به کار گرفتن الگوهایی است که در محدوده‌ی سنتی نمی‌بینند. «فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» به پیروی از ابراهیم پورداود، بهرام فره‌وشی، محمود حسابی، و میر شمس‌الدین ادیب سلطانی بر این باور است که امکانهای زبانی ما به فارسی دری کران‌مند نمی‌شوند و باید از همه‌ی منبع‌های پیشینه‌ی فارسی و گویش‌های آن بهره گرفت. تنها از این راه است که می‌توان به فارسی توانایی لازم را برای بیان مفهومهای دانشی و فلسفی نوین داد. این تصور که تنها با فارسی ادبی پس از اسلام می‌توان از پس ِ نیازهای روزافزون اصطلاح‌شناسی امروزین برآمد سرابی بیش نیست. روش سنتی، که خود را به زیرمجموعه‌ی کوچکی از کل زبان فارسی مقید می‌کند، خرده‌کاری ساده‌انگارانه است. تنها با یاری گرفتن از زبانهای مادر فارسی دری و امکان‌هایی که گویش‌ها فرامی‌نهند می‌توان راژمان واژگانی ِ دقیق و پویا پدید آورد.

کار سنت‌گرایان را می‌توان به کوشش برای ساخت آسمانخراش با خشت و گل همانند کرد. این کار نشدنی است، همچنان که رفتن به ماه با نردبان. برای بر پا کردن آسمانخراش باید از تکنیک‌ها، روش‌ها و مصالحی استفاده کرد که معمار سنتی با آنها ناآشناست.

 

برگرفته از : شهربراز

همچنین بنگرید به :

محمد حیدری ملایری در ویکی پدیای فارسی

فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک

در این نوشته، به شما یاد خواهیم داد که چگونه یک منظره ی رویایی نجومی، به وسیله ی اسپری خلق کنید.

البته، ما فقط می توانیم تکنیک را به شما آموزش بدهیم، بقیه ی ماجرا را خیالِ ماجراجوی شما خلق میکند، و خب مانند هر فنِ هنری دیگری، تنها با تمرین زیاد می توانید اثری جذاب خلق کنید.

ابتدا وسایلی که احتیاج دارید:

۱- اسپری، هر چقدر رنگ های بیشتری داشته باشید، کارتان جذاب تر است! حداقل ۷-۸ تایی بخرید، بین رنگ هایتان، انواع آبی ها، سیاه، سفید و قرمز حتما باشد. بهتر است از اسپری های براق استفاده کنید.

۲- صفحه ی نقاشی تان، یک مقوای براق بزرگ، هرچقدر بزرگتر باشد بهتر است، نا سلامتی شما می خواهید آسمان ها را نقاشی کنید. البته هیچ الزامی به مقوا نیست، پیشنهاد میکنیم ابتدا با مقوا شروع کنید و وقتی که کارتان جدی تر شد، کارتان را بر روی بوم ببرید، بوم های بزرگتر از ۱۰۰ در ۸۰ سانتی متر.

۳- دستکش و ماسک! شما که نمی خواهید تمام ریه هایتان پر از رنگ شود؟ حتما یک ماسک مناسب داشته باشید و البته دستکشی انتخاب کنید که راحت بتوانید با آن کار کنید، مثل دستکش جراحی!

۴- درب قابلمه، ظرف سس مایونز، درب قوطی رنگ، فیریزبی! و هرچیز گرد دیگری که سایز سیارات دلخواه شما باشد.

۵- روزنامه، پارچه، ابر و سایر منسوجات برای خلق بافت دلخواهتان بر روی سیاره ها و سحابی ها.

۶- مقواهای باطله و تیغ و قیچی برای ساخت شابلون هایتان

۷- احتمالا خودتان بعد از کمی کار کردن می توانید بقیه ی وسایلی که به کارتان کمک می کنند را پیدا کنید.

FFJL0GGFT3K6SR6.LARGE

شروع کار

مرحله ی اول : بدانید میخواهید چه چیزی بکشید، چند تا سیاره لازم دارید، قرار است چه رنگی باشند، سحابی می خواهید داشته باشید؟ یک کهکشان مارپیچی چطور؟

یک جایی در بیرون از خانه، مثل حیاط، پشت بام یا تراس انتخاب کنید، ماسک را به صورتتان بزنید و دستکش هایتان را دستتان کنید و آماده ی کار شوید.

نکته : حتی یک نسیم کوچک هم می تواند کار شما را خراب کند، یک روز آفتابی و آرام را برای این کار انتخاب کنید.

 

مرحله ی دوم : رنگ هایتان را انتخاب کنید و سیاره هایتان را رسم کنید!

سیاره هایتان می توانند به هیجان انگیز رنگ های ممکن باشند. فعلا به گرد بودن سیاره ها فکر نکنید، فقط رنگ را به اندازه ای که دوست دارید روی مقوا بپاشید! بگذارید رنگ ها با هم قاطی شوند و شما را سر ذوق بیاورند.

تصویر پایین را نگاه کنید، اینجا قرار است ۲ سیاره داشته باشیم، شما می توانید بیشتر یا کمترش کنید. بار اول همین ۲ را بکشید، دفعات بعدی تعدادش را عوض کنید، با تمرین خیلی چیزها دستگیرتان می شود.

F5NETD2FT3K6SXJ.MEDIUM

مرحله ی سوم : حالا تا رنگ ها خشک نشده اند، با پارچه یا روزنامه یا ابر، روی آن ها بافت ایجاد کنید، تصویرهای پایین را نگاه کنید تا دقیقا متوجه شوید منظور ما چیست، می توانید با استفاده از ابر یا پارچه های مختلف بافت های مختلفی ایجاد کنید، حتی می توانید قاره های مختلفی روی سیاره تان ایجاد کنید.

FQCXJYFFT3K6T0R.MEDIUM

F2V15Q6FT3K6T0Q.LARGE

مرحله ی چهارم : سیاره های شما که در حالت بدر نیستند؟ اگر نباشند نقاشی شما زیباتر می شود، برای همین اسپری مشکی را بردارید و مقداری که دوست دارید در محاق باشند را سیاه کنید. البته خیلی اصراف نکنید! شبیه به ماه شب ۱۶ تا ۱۸ باشند کافی است. ( اگر بار اولتان است. تصویر را ببینید و دقیقا همان را تکرار کنید، دفعه های بعدی خودتان هرکاری دوست داشتید با سیاره هایتان بکنید. )

F4VSOCCFT3K6T0P.LARGE

مرحله ی پنجم : همه می دانند که سیاره ها گرد هستند! سیاره های شما هم باید گرد شوند بلاخره.

از درب قابلمه کمک بگیرید، یا چیز گرد دیگری! روی سیاره تان بگذارید و با اسپری همه جا را سیاه کنید.

FEEUZSRFT3K6T32.LARGE

FSKGPCBFT3K6T31.LARGE

مرحله ی ششم : همان طوری که درب قابلمه ها روی سیاره هایتان هستند، ستاره ها را اضافه کنید، اسپری سفید و زرد را از فاصله ی بالا و به مقدار کم استفاده کنید.

همچنین می توانید سحابی هم به تصویرتان اضافه کنید، آبی و قرمز های تصویر را ببینید.

F5KDCEHFT3K6T7P.LARGE

مرحله ی هفتم : بعد از این که رنگ ها خشک شدند، درب قابلمه ها را بردارید، از نتیجه ی کارتان لذت ببرید، قابش کنید و به دیوار اتاقتان نصب کنید، البته اگر کار اولتان به درد نخورد، ناراحت نشوید، آن را دور بیاندازید و دوباره امتحان کنید.

FGHC4KDFT3K2PS7.MEDIUM

F0IZ7GJFT3K6SQH.LARGE

تصاویر پایینی را هم ببینید، می توانید از آن ها الهام بگیرید، بعد هم از کارتان عکس بگیرید و برای رصدگاه ارسال کنید.

F8VXPMNHSE94FZ3.LARGE

FCUUEYHFT3K2PX2.LARGE

FOC6SA9FT3K2PX7.LARGE

FRRQUDDFT3K2PWX.LARGE

FV20OUTFT3K2Q1C.LARGE

رصدگاه، در سال ۸۸ اولین نمایشگاه نقاشی های نجومی با اسپری را در کاخ سعدآباد برگزار کرد. ( لینک خبر ) پس از آن چند نمایشگاه دیگر نیز در ایران با این تکنیک برگزار شد. نقاشی نجومی با اسپری، یکی از هیجان انگیزترین کارهایی است که می توانید انجام دهید.

در قسمت بعدی، ما به شما تکنیک خلق یک کهکشان مارپیچی با اسپری را آموزش می دهیم.

 

ترجمه و اقتباس : تحریریه ی رصدگاه

برگرفته از :

http://www.instructables.com/id/How-to-paint-an-amazing-space-scene

http://www.instructables.com/id/Spray-paint-art-1

تاریخچه
اگر اهالی یک منطقه به دنبال علومی چون اخترفیزیک یا اخترشناسی بودند، شاید رصدخانه ای شبیه این داشتند. برج آینشتاین در شهر پستدام آلمان چیزی شبیه کوتوله ی کنجکاوی است که آسمان را از میانه ی زمین کشف می‌کند ولی در واقع نمونه‌ی زیبا از یک  معماری اکسپرسیونیست اوایل قرن بیستم است. با این حال، درست مثل آن منطقه، تاریخش هم همیشه با آرامش همراه نبوده است.

Skizze zum Einsteinturm von Erich Mendelsohn

اسکچ های اولیه اریک مندلسن از برج آینشتاین

ایده‌ی برج آینشتاین (۱) به سال ۱۹۱۷ برمی‌گردد؛ در همان سال هم بنیان گذاری و وقف عام شد. در سال ۱۹۲۴ یعنی سه سال بعد از اهدای نوبل به آینشتاین ساخت و ساز آن شروع شد و در همان زمان آلمان در شرایط تغییرات بزرگی بود. این برج را معماری به نام اریک مندلسُن (۲)  طراحی کرد که در آن زمان یکی از سرشناس‌ترین معماران مدرن اروپا بود (تصویرش در اینجا به سال ۱۹۳۱ برمی‌گردد).

اریک مندلسُن

اریک مندلسُن

 او در آلمان بیش از هر چیز برای کارهای معاصرش شناخته می‌شد، ولی علاقه‌اش به این دوران با مواردی چون علاقه به کوربوسیه و فان در روهه در هاله ای از ابهام بود. در این نوشته به یکی از بهترین آثارش می‌پردازیم.

پُستدام در ۲۵ کیلومتری جنوب غربی پایتخت آلمان، برلین، قراردارد و برج آینشتاین بر روی یکی از بلندترین تپه‌های شهر به‌نام تلگرافنبرگ (تپه‌ی تلگراف) واقع شده. تقریباً برج کوچکی است ولی بنای جالبی دارد. ایده‌ی مندلسُن، سمبُلی به نشانه‌ی تجلیل بزرگی ایده‌های آلبرت آینشتاین بود، ولی ساختمان همچنان در مرحله‌ی ساخت ماند تا اینکه به صورت موقتی نامش در زمان تسلط نازی در سرتاسر آلمان، به سال ۱۹۳۳ از یادها رفت و در جنگ جهانی دوم آسیب جدی دید. مندلسُن در طرحش از انعطاف کاملی استفاده کرد که زاویه در آن وجود نداشت، گوشه‌ها گِرد و نرم هستند و بتُن برای این کار بهترین گزینه بود؛ زیرا منحنی در آن به بهترین شکل در می‌آمد. ولی در آن زمان بتُن کم یافت می‌شد و به ناچار بخش‌هایی از آجر ساخته شد. این ترکیب به‌صورت یک اثر جالب با ترکیبی از گچ و سیمان، کار کرد. این بنا همچنان یکی از بی‌نظیرترین ساختمان‌های قرن بیستم است.

برج آینشتاین در خود یک تلسکوپ خورشیدی فوق‌العاده را جای داده که اخترشناسی به نام اروین فینلی-فروندیلش (۳) آن را طراحی کرده و ایشان هم شخصاً دستیار آینشتاین بود. در تصویر، نمای داخلی گنبد، سمت راست خورنگار، و سمت چپ آینه بازتابی باریکه‌ی نور را پایین برج می‌بینید.

نمای داخلی گنبد، سمت راست خورنگار، و سمت چپ آینه بازتابی

نمای داخلی گنبد، سمت راست خورنگار، و سمت چپ آینه بازتابی

آنچه مایه‌ی شکوه این بناست، دعوت مندلسُن از آینشتاین برای بازدید و گرداندن ایشان در برج است. او مدت زیادی منتظر ماند تا یکی از مشهورترین دانشمندان آن زمان پا به این بنا بگذارد. و منتظر ماند، و منتظر ماند… بعدها آینشتاین بالاخره با هیئتی از آن بازدید کردند و نظر آینشتاین این بود: اُرگانیک! تا الان نمی‌دانیم منظورش دست‌انداختن بوده و یا تمجید از بنا.

اروین فینلی-فروندیلش

اروین فینلی-فروندیلش

یکی از طنزآمیزترین نکات این بنا، درآمیخته بودن زندگی شهروندی آلمانی در آن زمان با آن است. سه نام درهم‌تنیده با  در آن زمان، فینلی-فروندلیش، مندلسُن و آینشتاین همگی باید آلمان را دهه‌ی ۱۹۳۰ ترک می‌کردند، چون دودمانشان یهودی بود. گزارشی به‌دست آمده که نماد آینشتاین در برج در دوره‌ی نازی‌ها باید ذوب می‌شد، ولی بعد از جنگ ۱۹۴۵ تأیید شد که کارگرانی در برج پنهان شده بودند. این بنا با بمباران‌های متوالی آسیب دید، و باید دوباره بازسازی می‌شد. بازسازی مجدد در سال ۱۹۹۹ یعنی جشن ۷۵ سالگی بنا، اجرا شد.

حدود سال ۱۹۱۱ آینشتاین بر روی نظریه نسبیت عام کار میکرد. یکی از پیش‌بینی‌های این نظریه برآن بود که باید انتقال طیفی کوچکی در خطوط طیف بر اثر میدان گرانشی خورشید دیده شود. امروز این اثر را انتقال به سرخ می‌شناسیم. و کاربری برج طوری طراحی شد که این پدیده را تأیید کند. دیری نگذشت که مشخص شد، نفوذ گرانشی خورشید در طیف الکترومغناطیس و اثر انتقال به سرخ دشوارتر از آن است که برج آینشتاین برای آن برنامه ریخته بود. در نتیجه، اثرات برون جوی خورشید و رفتارهای آن مورد بررسی قرار گرفت. تا دهه ۱۹۵۰ انتقال به سرخ خورشیدی دیده نشد. میدان‌های مغناطیسی خورشیدو رفتارشان، به هدف اصلی برج آینشتاین تبدیل شد.

بیشتر مردم می‌دانند که آینشتاین چه سرنوشتی داشت. او باید برای ادامه کار و زندگی به آمریکا می‌رفت. ولی مندلسُن و فینلی-فروندلیش چه؟ هر دو به‌دلیل جریان ضدسامی‌گرایی (ضدیهود به‌طور خاص) (۴) در دهه ۳۰  آلمان را ترک کردند. ولی چه اتفاقی برایشان افتاد؟ مندلسُن (سمت چپ در عکس) در سال ۱۹۳۳ در بریتانیا، و به‌طور غیرمنتظره‌ای به آمریکا رفت. او در کنار دیگرانی، به ارتش آمریکا در ساختن دهکده‌ای آلمانی کمک کرد. این هم روشی بود که ارتش آمریکا برای رسیدن به بمب در سال‌های ۱۹۴۴ و ۱۹۴۵ دست به انجامش زد. مندلسُن در سال ۱۹۵۳ فوت کرد.

و اما امروز…

برخلاف کشورهای عقب افتاده، در کشورهای پیشرفته وقتی کاربری یک بنا یا مکان با هدف آن در توازن نیست، و یا مانند موردی که اشاره شد، خطوط طیفی تأثیر گرفته از گرانش دیده نشد، این بنا تخریب نشد تا به تفریح‌گاهی آلوده به زباله و یا منازلی چند طبقه تبدیل شود. آلمان کشوری ست که قدمت علوم در آن آنقدر هست که می‌توان ادعا کرد علم مُدرن پایه و اساسی محکم جز این کشور ندارد. بنا به تاریخچه‌ای که ذکر شد بنا مطابق تصاویری که از مؤسسه‌ی لایبنیتز می‌بینید به شیوه‌ای سنتی بازسازی و امروز یک رصدخانه‌ی خورشیدی است. رصدخانه‌های خورشیدی مطالعه‌ی گسترده‌ای روی خورشید به عنوان یک ستاره‌ی نمونه دارند. از میدان‌های مغناطیسی تا لایه‌های مختلف ستاره، و فرایندهای هسته‌ای داخل ستاره، تحول آن و موضوعات متنوعی که یک اخترفیزیکدان هسته‌ای و پلاسما باید بداند.

دانشگاه برلین در برخی از موضوعات هم با این مؤسسه همکاری دارد. بسیار از این برج به عنوان رصدخانه خورشیدی پروژه‌‌های مرتبط خود در مقاطع کارشناسی ارشد، دکترا و فوق دکترا استفاده می‌کنند. این برج که به رصدخانه هابیت‌ها هم بین عده‌ای معروف شده، بازدید عموم هم دارد. علت این نام عام به رصدخانه شمایل خانه‌هایی ست که در اسکاتلند می‌توان یافت و کوتوله‌هایی که در داستان‌های تالکین هم نقشی اساسی در رسیدن به آن حلقه‌ی کلیدی بازی می‌کنند. دانشگاه پُستدام ارگان اصلی برنامه‌ریزی کننده‌ی آموزشی و استفاده از این مرکز علمی است.

برج آینشتاین معروف به رصدخانه هابیت

برج آینشتاین معروف به رصدخانه هابیت

این رصدخانه به‌طور خاص، روی موضوعاتی چون، مناطق فعال خورشیدی، و تحلیل قطبش نور که اندازه‌گیری میدان مغناطیسی را سبب خواهد شد، و همینطور اندازه‌گیری سرعت‌های شعاعی سطحی (نورسپهر) تمرکز دارد. امکانات آن کاملاً به روز شده و جزو مهم‌ترین رصدخانه‌های خورشیدی اروپا محسوب می‌شود. برج آینشتاین امروز جزئی از مؤسسه‌ی اخترفیزیک لایبنیتز (۵) در پستدام و رصدخانه‌ی بابلزبِرگ (۶) است. تپه‌ تلگراف که محیط آن برای هواشناسی و تحقیقات قطبی هم مورد استفاده قرار می‌گیرد، میزبان رصدگران خورشید است.

تلسکوپ خورشیدی با کانونی بسیار طولانی که طرح خاص رصدهای خورشیدی است، و آبنه ای ۶۳ سانتی‌متری  بعد از جنگ جهانی دوم تاکنون فعال بوده است. با بهینه کردن تلکسوپ طیفی با توان تفکیک خطوط تا ۱۰ به توان ۶ و در شرایط بد آب و هوایی به نسبت روزهای آفتابی و صاف، ۱ تا ۲ اینچ تفکیک می‌کند.

پانوشت ها :

۱. یا به آلمانی Einsteinturm

۲. Eric Mendelsohn

۳. Erwin Finaly-freundlich

۴. جریان ضدسامی‌گرایی در واقع ایده‌ی حکومت نازی در ریشه‌ی آریایی و عدم تمایل به اختلاط و ارتباط با سامی‌ها بود، که مردمان خاورمیانه، اعم از یهودیان، و عرب‌ها و آرامی‌ها، کلدانی‌ها و نبطی‌ها و چند قوم دیگر، چون آشوری‌ها تلقی می‌شدند.

۵. Leibniz-Institut für Astrophysik Potsdam (AIP)

۶. Babelsberg Observatory

گالری تصاویر

منبع تصاویر وب سایت زیر بوده است :

http://www.aip.de/image_archive/Telegrafenberg_Observatory.Einsteinturm.html

 

Mobile Observatory

یکی از کامل ترین نرم افزارهای نجومی اندورید است.

این نرم افزار علاوه بر یک نرم افزار آسمان نما که موقعیت ستارگان و … را در زمان و مکان دلخواه شما نشانتان می دهد، یک محاسبه گر دقیق پدیده های آسمانی نیز می باشد.

از خسوف و کسوف گرفته تا بارش های شهابی و دیتابیسی از دنباله دار ها که به راحتی آپدیت می شود.

mobile-observatory

دانلود از طریق وب سایت اندرویدیها

حجم : ۲۱.۱۸ مگابایت

لینک  ( + )

_____________________________________________________________

Google Sky Map

نرم افزار آسمان نمای گوگل است، احتمالا گوگل اسکای را قبلا هم تست کرده اید، این بار بر روی سیستم اندرویدی تان امتحانش کنید.

امکانات یک آسمان نمای کامل با دیتابیس گوگل در اختیار شماست. مثل سایر آسمان نماهای اندرویدی، کافیست که دستگاهتان را به سمت آسمان بگیرید، همه ی چیزهایی که در زاویه دید شما هستند را نشانتان می دهد.

googleskymapdl

دانلود از طریق کافه بازار

حجم : ۲.۲ مگابایت

لینک (+)

_____________________________________________________________

Star Chart
یکی از سبک ترین، و سریع ترین نرم افزارهای آسمان نما است.
به خوبی با تمامی دیواس ها هماهنگ می شود و کار کردن با آن راحت است.
تعداد بسیار زیاد دانلود شدنش بی دلیل نیست.
starchartdl

دانلود از طریق کافه بازار

حجم : ۴۸.۶ مگابایت

لینک (+)

_____________________________________________________________

SkySafari Pro

شاید شما هم از این همه امکانات در یک اپ اندوریدی تعجب کنید، از تصاویر دقیق سطح ماه گرفته، تا جزئیات دقیقی از سحابی ها

همچنان اسکای سافاری پرو یک آسمان نمای خوب نیز هست.

تقریبا هر چیزی که بخواهید در اسکای سافاری پرو یافت می شود، دنباله دارها، سیارک ها، بارش های شهابی، اجرام غیر ستاره ای، تصاویر هابل و …

skysafaridl

دانلود از طریق فارسروید

حجم : ۱۸ مگابایت

لینک (+)

 _____________________________________________________________

 به زودی راهنمای کاربری فارسی تک تک نرم افزارها و همچنین معرفی سایر نرم افزارهای نجومی برای اندروید را در رصدگاه خواهید دید.

هتلی در شمال کشور شیلی با نام Elqui Domos که مخصوص رصدگران آسمان شب طراحی و ساخته شده است.

شمال شیلی یکی از بهترین مکان های روی زمین برای مشاهده ی آسمان شب می باشد.

تلسکوپ های کوچک عمومی

تلسکوپ های کوچک عمومی

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

رصد با تلسکوپ های کوچک بازتابی

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

پنجره ای به آسمان

پنجره ای به آسمان

خوابیدن در زیر آسمان پر ستاره

خوابیدن در زیر آسمان پر ستاره

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

هتلی برای رصدگران آسمان شب

یک تلسکوپ اشمیت – کاسگرین سلسترون ۱۴ اینچ به عنوان رصدخانه ی اصلی  به همراه تعداد زیادی تلسکوپ های کوچک ، این مجموعه را به بهشتی برای منجمان آماتور تبدیل کرده است.

رصدخانه به همراه تلسکوپ سلسترون

رصدخانه به همراه تلسکوپ سلسترون

این سوال مهمی است که می توان با کمی بسط دادنِ آن به جواب هایی رسید که امروزه در زیرگروه های جامعه شناسی علم ، اقتصاد علم و یا حتی تاریخ نگاری علمی در مورد آن بحث های مفصلی صورت می پذیرد.
بسط دادنِ این سوال می تواند به این صورت ادامه پیدا کند که : آیا ساخت رصدخانه های بزرگ به صرفه است ؟ آیا پروژه های چند ملیتی علمی ( پروژه هایی مانند سرن و … ) به صرفه هستند؟ آیا به صورت کلی علم کلان به صرفه است؟
این نوشته، تنها یک مقدمه ی کلی، بر این مبحث است.
و لازم به ذکر است که دلیل کوتاهی و خلاصه بودنش این است که به عنوان یک مطلب عمومی برای نشر در یک وب سایت نوشته شده است، مطمئنا می توان این مقاله را بسط داد و برای آن مثال ها و استدلال های بیشتری نیز یافت.
نکته ی دیگری که لازم است در همین ابتدا به آن اشاره کنم، این است که در این مقاله، منظور از صرفه ی اقتصادی، به صرفه بودن در یک نظام اقتصادی آزاد و تنها صرفه ی اقتصادی است! به همین علت، میتوان گفت که این مقاله ناظر به شرایط امروزِ علم کلان در امریکا و اروپا است و نمی تواند توجیحی برای صرفه ی سیاسی، معادلات قدرت در دوران جنگ سرد و موارد دیگر باشد. به عنوان مثال این مقاله درباره ی این که چرا پاکستان با بیش از ۵۰ درصد جمعیت بی سواد، به دنبال ساخت موشک و ماهواره می باشد، نظری ندارد، این مقاله درباره ی برنامه های فضایی کره شمالی نظری ندارد. این مقاله درباره ی برنامه های فضایی شوروی در دوران جنگ سرد هم نظری ندارد. این مقاله درباره ی برنامه های فضایی آمریکا در دوران جنگ سرد هم نظری ندارد! این نوشته درباره ی علم دوستی یونانیان یا مسلمانان قرن چهارم هجری نیز هیچ چیزی نمی گوید. تمام این نوشته ناظر به وضعیت فعلی علم کلان، در کشورهایی با اقتصاد آزاد می باشد.

اما در ابتدا مایلم به جواب های اشتباهی که به این سوال داده می شود بپردازم :

میل به دانستن در انسان و حرف هایی از این دست.
راستش را بخواهید من می توانم ساعت ها در این زمینه سخنرانی کنم و درباره ی روح جستجوگر انسان و ذات سیری ناپذیر بشر برای کشف آسمان ها و اعماق اقیانوس ها و … حرف بزنم. اما چون احتمالا همه ی شما هم می توانید همین کار را بکنید ترجیح می دهم بدون توضیح اضافه در این مورد، فقط اشاره ای گذرا داشته باشم که در یک اقتصاد آزاد، برای این مفاهیم متافیزیکی غیر قابل اثبات، تا هنگامی که به نحوی به سرمایه تبدیل نشده اند، ارزشی قائل نیستیم.
البته من هم مثل شما دوست دارم که بشر اضافه ی پول هایش را خرج اکتشاف آسمان ها بکند، اما شاید عده ای هم باشند که دوست داشته باشند، همه ی بشریت از معجزه ی موتور هارلی – دیویدسون بهره مند شوند. لااقل در خانه ای که من در آن زندگی میکنم، برادرم موتور سیکلت را به روحیه ی علم جویی و … ترجیح می دهد، در یک نظام آزاد، نمی توان ترجیح عده ای که علم کلان باشد را به سایرین تحمیل کرد و بودجه ای معادل ۲.۷ درصد تولید ناخالص ملی ایالات متحده را تنها صرف فعالیت های پژوهشی کرد. مگر این که بتوان توجیح منطقی تری ( زمینی تری – غیر متافیزیکی تری ) برای آن پیدا کرد. و یا این که یک انقلاب اخلاقی بزرگ در نوع بشر صورت پذیرد که همه بتوانند بدون استدلال علم را به عنوان فعالیتی سودمند بپذیرند!

خوشه چینی فن آوری هایی که در زندگی روزمره کاربرد دارند از کنار پروژه های بزرگ علمی
شما هم می دانید که همین موبایلی که در دست دارید، سی سی دی دوربین اش اولین بار برای استفاده در رصدخانه ها ساخته شد؟ و یا مانیتورش برای استفاده در یک برنامه ی فضایی ساخته شد و امروزه به دست شما رسیده است؟
یا مثلا کفش کوه های شما، از همان فن آوری ای استفاده میکند که اولین بار در برنامه های آپولو از آن استفاده شد؟
نمونه های خیلی زیادی از این دست وجود دارند که من به آن ها می گویم دیدگاه خوشه چینی از مزرعه ی بزرگ علم کلان!
شاید واقعا بتوان نمونه های زیادی پیدا کرد که در آن ها یک تکنولوژی مصرفی از دل یک پروژه ی بزرگ علمی بیرون آمده باشد، اما واقعیت این است که اگر از نظر صرفه ی اقتصادی بخواهیم به آن نگاه کنیم، راه اندازی یک پروژه ی علم کلان برای آن که بخواهیم بعدا از قِبل آن یکی دو تا وسیله ی مصرفی هم بسازیم کار احمقانه ای است.
حتی اگر کسی نتواند درک کند که برای آموختن پیانو، نباید ویولون تمرین کرد! امروزه کارخانه های شرق آسیا به خوبی نشانمان دادند که پیشرفت تکنولوژی در یک کارخانه ی سازنده ی وسایل مصرفی بسیار بسیار سریع تر از تمامی آزمایشگاه های دانشگاهی و تحقیقاتی اتفاق می افتد. سرعت پیشرفت لوازم الکترونیکی، موبایل ها، تلویزیون ها و نمایشگرهای لمسی، میکروپروسسورها و تقریبا هر تکنولوژی مصرفی روزی که در دنیا وجود دارد، در کارخانه های ال جی و سامسونگ به طرز باور نکردنی ای ارزان و سریع است، سوپر سی سی دی تلسکوپ LBT تنها ۹ مگاپیکسل است، اما فکر میکنم اکنون مدت زیادی است که کارخانه ی کنون مرز ۹ مگاپیکسل را رد کرده است. (۱)
با این که فکر میکنم این موضوع بسیار مهم است و باید بیشتر به آن پرداخت اما به همین یادآوری خلاصه وار اکتفا میکنم و می گذرم تا وارد بحث اصلی شوم.

پروژه سرن

پروژه سرن

بگذارید یک بار دیگر سوال اصلی را مرور کنیم : چرا بایستی سالانه میلیاردها دلار خرج برنامه های فضایی شود؟ چرا رصدخانه های بزرگی ساخته می شوند که هیچ سودآوری مستقیمی برای مردم ندارد؟ چرا بودجه های پژوهشی عظیمی صرف آشکارسازهای ذرات زیراتمی می شود درحالی که همچنان عده ای فقیر در خیابان های نیویورک وجود دارد؟
برای گرفتن جواب باید کمی به عقب برگردیم، دهه ی ۱۹۳۰ میلادی یکی از نقاط عطف برای یافتن این پاسخ است، در آن زمان، آمریکا دچار یک بحران اقتصادی عظیم شد، نه به این خاطر که مواد اولیه به آمریکا نمی رسید، نه به این خاطر که کارخانه ها نمی توانستند تولید جدید داشته باشند، بلکه به این دلیل که نظام اقتصادی بازار، آنقدر تولید کرده بود که بازار لبریز از تولیدات جدید بود و مردم دیگر نمی توانستند چیز جدیدی بخرند! عرضه بسیار بسیار زیادتر از تقاضا شده بود و مردم هم دیگر توان خرید بیشتر نداشتند. در این میان اقتصاد دانی به نام جان مینارد کینز راه حل را پیدا کرد، و روزولت هم راه حل او را پذیرفت :
دولت باید خرج خیلی بیشتری از درآمد داشته باشد، یعنی شغل جدید ایجاد کند، و با افزایش دستمزد تقاضا را بالا ببرد.
اما یک مشکل دیگر هم وجود داشت: اگر دولت کارهای سودمندی انجام می داد مثل تولید یک وسیله ی جدید، یا ساخت راه یا کارهایی از این دست، یعنی رسما وارد رقابت با بخش خصوصی شده بود، و باعث می شد که مشاغلی که در بخش خصوصی هستند و همین کارها را انجام می دهند، ضرر کنند و یا حتی از تعداد شاغلین آن ها کم شود و باز قدرت خرید مردم پایین می آمد. به همین دلیل دولت روزولت به سمت برنامه هایی روی آورد که هیچ ثمری نداشتند!
لشکرهایی از کارگرهای بیل به دست راه می افتادند و در سراسر ایالات متحده گودال می کندند و بعد دوباره آن را پر می کردند! تا دستمزدی بگیرند و بتوانند مازاد تولید نظام سرمایه داری را بخرند و اقتصاد از انجماد نجات پیدا کند.
کینز در کتابش می گوید: اگر وزارت خزانه داری، بطری های کهنه ای را پر از اسکناس می کرد، در عمق زیادی در معادن زغال سنگ متروک دفن می کرد، بعد معدن ها را از زباله های شهری پر می کرد و می سپرد به بخش خصوصی تا اسکناس ها را بیرون بیاورند، درآمد واقعی جامعه و همین طور سرمایه نقدی اش، احتمالا خیلی بیشتری از آنی که هست می شد.
اما مردم ناراحت بودند که چرا سرمایه های دولت ( که مستقیما از جیب مردم تامین می گردید ) صرف چنین کارهای خلاف عقلی می شود. اما به هر حال دولت ها برای بحران اضافه تولید فکری می کردند و تنها راه صرفِ مدوام پول هنگفتی برای تولیدات بی مصرف بود که خودشان جزئی از اضافه تولید نشوند! علم یکی از این کارهای خوب بی مصرف بود.
پولی که به دانشگاه ها داده می شد، پولی که به مراکز تحقیقاتی داده می شد، توسط عده ای از اساتید دانشگاه و پژوهشگران به چرخه ی مصرف بر می گشت و تبدیل به تقاضای بیشتر برای خرید اجناس می گشت، تولیدات دانشگاه ها هم به صورت مستقیم با هیچ تولیدی در بخش خصوصی تداخل نداشت، و اگر جایی هم تداخلی صورت می گرفت، دانشگاه با اسمِ ” این دیگر تبدیل به یک کالای بازاری شده است و دونِ شانِ پژوهشگرانی مثل ما است که به آن بپردازیم ” پایش را عقب می کشید، حالا دیگر کسی ناراحت نمی شد که چرا گودال می کنند و بعد دوباره پرش می کنند! اگر کسی سوالی می پرسید، می شد همان دو جوابی که در بالا به عناون پاسخ های اشتباه به این پرسش بیان کردم را به او گفت و راضی اش کرد، خلاصه حقوقی که به دانشمندان داده می شد، از شیر مادر هم حلال تر بود.
علم کلان به خاطر اتلاف عمدی بودجه شکل امروزی اش را به خود گرفت و همچنان هم همین کار را ادامه می دهد.

از مهم ترین نمونه هایی که می توان نام برد طرح SDI بود که در دولت ریگان انجام شد، طرحی که نام ” جنگ ستارگان ” را بر خودش گرفت. دولت در سال ۱۹۸۳ تصمیم گرفت که بک سپر فضایی برای محافظت از آمریکا بسازد! قراردادهای بزرگی با دانشگاه ها و آزمایشگاه ها بسته شد.
اما ۲۳۰۰ نفر از دانشمندان گزارش مفصلی با عنوان ” سفسطه ی جنگ ستارگان ” منتشر کردند و در آن سوگند خوردند که وجوه کلانی را که سازمان ابتکار دفاعی راهبردی مایل بود در تحقیقات دانشگاهی هزینه کند نه بخواهند نه بپذیرند.
اما این تعداد از دانشمندان حریف بودجه ی دولتی نشدند، اس دی آی گزارش کرد که بیش از ۳۰۰۰ درخواست از دانشگاهیان علاقه مند برای برنامه دفاع موشکی دریافت کرده است.
برنامه در طول دولت ریگان و بوش پدر ادامه یافت، دولت کلینتون نام برنامه را عوض کرد، اما همچنان بودجه اش بر جای خودش باقی بود، بوش پسر هم دوست داشت فضا را همچنان نظامی ببیند و برنامه را با اسم ” دفاع موشکی ملی ” ادامه داد.
از آغاز جنگ ستارگان در سال ۱۹۸۴ تا پایان سال ۲۰۰۰،تنها همین یک پروژه ی دفاع موشکی بیش از ۶۰ میلیارد دلار هزینه برد. و نتیجه : دقیقا هیچ چیزی، به جز خروارها مقاله ی علمی بنجل که روی هم انبار شده اند.

برنامه های علمی کلان در ایالات متحده، همان کاری را انجام می دهند که قبایل مختلف در عربستان سعودی در قبال پول نفت انجام می دهند، پول نفت توسط پادشاه بین قبایل مختلف توزیع می شود و هر شخصی با توجه به قبیله ای که در آن عضو است پول دریافت می کند. کاری که در ایران توسط وزارت خانه ها و ادارات دولتی مختلف انجام می شود، پول نفت در برنامه ی بودجه بین وزارت خانه ها تقسیم می شود و سپس هر کسی، بسته به جایی که توانسته با رابطه ای خودش را به آنجا برساند از پول نفت بهره مند می گردد، در وزارت نفت بیشتر، و در سازمان حفاظت از محیط زیست کمتر! (۲)
مهم این است که پول نفت، بدون احساس بیهودگی ، بین همه تقسیم شود تا قدرت خرید برای تولیدات نظام سرمایه داری وجود داشته باشد.
دولت های نئوکان و همین طور اقتصاددان های جدید روز به روز بر سر کار آمدند، ریگان، تاچر ، هایک و … و هم چنان نظام سرمایه داری احتیاج به جایی داشت تا بتواند بدون عذاب وجدان برای بحران اضافه تولید، پول خرج کند. (۳)
البته این خرج کردن بیش از حد برای کارهایی که دست آوردِ مشخص قابل فروشی ندارند؛ در یک نظام سرمایه داری، موجب کسری بودجه می شود، کسری بودجه روز به روز بیشتر می شود، اگر از کینز می پرسیدند که بلاخره این کسری بودجه تا چه زمانی می تواند ادامه پیدا کند، او پاسخ معروفی داشت که آن را بیان می کرد : دیر یا زود همه رفتی اند! (۴)

پانوشت ها :
۱- به عنوان یک بحث تکمیلی و نیمه مرتبط با این موضوع پیشنهاد میکنم ” تقدم وجودی و تاریخی تکنولوژی بر علم ” نوشته ی دون اید و با ترجمه ی دکتر شاپور اعتماد را مطالعه کنید. لینک

۲- تصور میکنم این مثال که وزارت خانه ها و ادارات دولتی در ایران، به قبایل در عربستان سعودی تشبیه شده باشند را اولین بار در نوشته ای از دکتر ناصر کرمی خواندم، الان که کمی جستجو کردم نتوانستم اصل آن را پیدا کنم و حافظه ام بیشتر از این یاری نمی کند، ممنون می شوم اگر کسی توانست لینکی یا منبع مشخص تری پیدا کند، برایم ارسال نماید.

۳- اگر به این مباحث علاقه مند هستید، پیشنهاد میکنم این مصاحبه دکتر یوسف اباذری با مهرنامه را بخوانید، جالب اینجاست که این گفتگو در فضای اینترنت با عنوان ” احمدی نژاد هایکی ترین دولت ایران است ” منتشر شد و مورد بحث قرار گرفت.
لینک

۴- ایده ی این نوشته تماما از بخش ” مجتمع علمی – صنعتی ” از کتاب ” تاریخ علم مردم ” نوشته ی کیلفورد کانر با ترجمه ی حسن افشار گرفته شده است.
همان طور که چندین بار در جاهای مختلف این کتاب هم آمده است، این نگاه به علم، به هیچ وجه نباید با جانب داری از سوسیالیسم و یا حتی نقدر اقتصاد آزاد اشتباه گرفته شود، بلکه دقیقا تاریخ نگاری علم است، یعنی بیان آنچه اتفاق افتاده است بدون جانب داری از هیچ ایده الوژی خاصی.

مجسمه خیام اثر استاد ابوالحسن صدیقی

مجسمه خیام اثر استاد ابوالحسن صدیقی

در این کتاب که بیان کرده آمد در کشف حقیقت نوروز که به نزدیک ملوک عجم کدام روز بوده است و کدام پادشاه نهاده است و چرا بزرگ داشته اند آن را و دیگر آیین پادشاهان و سیرت ایشان در هر کاری مختصر کرده آید انشاءالله تعالی.

اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود یکی آن که هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز به اول دقیقه ی حمل باز آید به همان وقت و روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند (۱) آمدن چه هر سال از مدت همی کم شود، و (۲) چون جمشید آن روز (۳) اول (۴ ) ملوک عجم به پادشاهی بنشست خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند. بنگریست که آن روز بامداد آفتاب به اول دقیقه حمل آمد،  موبدان عجم را گرد کرد و بفرمود که تاریخ از اینجا آغاز کنند.

موبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند و چنین گفتند موبدان عجم که دانایان  (۵) روزگار بوده اند که ایزد تبارک و تعالی دوانزده فرشته آفریده است، از آن چهار فرشته بر آسمان ها گماشته است تا آسمان را و هرچه اندر او است از اهرمنان نگاه دارند و چهار فرشته را بر چهار گوشه جهان گماشته است تا اهرمنان را گذر ندهد که از کوه قاف برگذرند و چنین کنند که چهار فرشته در آسمان ها و زمین ها می گردند و اهرمنان را دور می دارند از خلایق. و چنین میگویند که این جهان اندر میان  آن جهان چون خانه ای ست نو اندر سرای کهن برآورده و ایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمان ها و زمین  ها را بدو پرورش داد ، و جهانیان چشم بر وی دارند که نوری ست از نورهای ایزد تعالی و اندر وی با جلال و تعظیم نگرند که در آفرینش وی را ایزد تعالی عنایت بیش از دیگران بوده (۶) است.

و گویند مثال این چنان است که ملکی بزرگ اشارت کند به خلیفتی از خلفای [خویش] (۷) که او را بزرگ دارند و حق هنر وی بدانند که هر که وی را بزرگ داشته است ملک را بزرگ داشته باشد و گویند چون ایزد تبارک و تعالی بدان هنگام که فرمان فرستاد که ثبات بر(۸) کرد تا تابش و منفعت او به همه چیزها برسد. آفتاب از سر حمل برفت و آسمان  او را بگردانید و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد مر تاریخ این جهان را، و پس از آن به هزار و چهارصد و شصت و یک سال به همان دقیقه و همان روز باز رسید، و آن مدت هفتاد [و سه بار قران] (۹) کیوان و اورمزد باشد که آن را قران صغری خوانند و این قران هر بیست سال باشد و هرگاه که آفتاب دور خویشتن سپری کند و بدین جای برسد و زحل و مشتری را به همین برج که هبوط زحل اندر او است قران بود با مقابله ی این برج که زحل اندر او است یک دور این جا و یک دور آن جا بر این ترتیب یاد کرده آمد، و جایگاه کواکب نموده شد، چنانکه آفتاب از سر حمل روان شد، و زحل و مشتری با یکدیگر کواکب آن جا بودند ، به فرمان ایزد تعالی حال های آدم دیگرگون گشت، چیزهای نو پدید آمد، مانند آنکه در خورد عالم و گردش بود، و چون آن وقت را دریافتند ملکان عجم از بهر بزرگ داشت آفتاب را و از بهر آن که هر کس این روز را در نتوانستندی یافت نشان کردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا همگان آن را بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند.

و چنین گویند که گیومرث این روز ها آغاز تاریخ کرد هر سال آفتاب را و چون یک دوره  آفتاب بگشت در مدت سیصد و شصت و پنج روز به دوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز، و هر یکی را از آن نامی نهاد و به فریشته [ ای] (۱۰). باز بست از آن دوانزده فرشته که ایزد تبارک و تعالی ایشان را بر عالم گماشته است، پس آنگاه دور بزرگ را که سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروزی است سال بزرگ نام کرد و به چهار قسم کرد، چون چهار قسم از این سال بزرگ بگذرد نوروز بزرگ و نو گشتن احوال عالم باشد. و بر پادشاهان واجب ست آیین و رسوم ملوک به جای آوردن از بهر مبارکی و از بهر تاریخ را و خرمی کردن به اول سال، که هر روز نوروز جشن کند و به خرمی پیوندد تا نوروز دیگر عمر در شادی و خرمی گذارد ، و این تجربت حکما از برای پادشاهان کرده اند.

فروردین ماه ، به زبان پهلوی است، معنیش چنان باشد که این آن ماه است که آغاز رستن نبات در وی باشد و این ماه مر برج حمل راست که سرتاسر وی آفتاب اندر این برج باشد.

اردیبهشت ماه، این ماه را اردبهشت نام کردند یعنی این ماه آن ماه ست که جهان اندر وی به بهشت ماند از خرمی، وارد به زبان پهلوی مانند بود و آفتاب اندر این ماه بر دور راست در برج ثور باشد و میانه بهار بود.

خرداد ماه، یعنی آن ماه است که خورش دهد مردمان را از گندم و جو میوه ، و آفتاب در این ماه در برج جوزا باشد.

تیر ماه، این ماه را بدان تیرماه خواندند که اندر او جو و گندم و دیگر چیزها را قسمت کنند و تیر آفتاب از غایت بلندی آفتاب فرود آمدن گیرد، و اندر این ماه آفتاب در برج سرطان باشد و اول ماه از فصل تابستان بود.

مرداد ماه، یعنی خاک داد خویش بداد از برها و میوه ها[ی] پخته که در وی به کمال رسد و نیز هوا در وی مانند غبار خاک باشد و این ماه میانه تابستان بود و قسمت او از آفتاب مر برج اسد باشد.

شهریور ماه، این ماه را از بهر آن شهریور خوانند که ریو دخل بود ، یعنی دخل پادشاهان در این ماه باشد و در این ماه برزگران را دادن خراج آسان تر باشد و آفتاب در این ماه در سنبله باشد و آخر تابستان بود.

مهر ماه، این ماه را از آن مهرماه گویند که مهربانی بود مردمان را بر یکدیگر ، از هر چه رسیده باشد از غله و میوه نصیب باشد بدهند و بخورند به هم و آفتاب در این ماه در میزان باشد و آغاز خریف بود.

آبان ماه، یعنی آبها در این ماه زیادت گردد از باران ها که آغاز کند ، و مردمان آب گیرند از بهر کشت و آفتاب در این ماه در برج عقرب باشد.

آذر ماه، به زبان (۱۱) ، پهلوی آذر آتش بود ، و هوا در این ماه سرد گشته باشد و به آتش حاجت بود، یعنی ماه آتش، و نوبت آفتاب در این ماه مر برج قوس را باشد.

دی ماه، به زبان پهلوی دی دیو باشد به دان سبب این ماه را دی خوانند که درشت بود و زمین از خرمیها دور مانده بود، و آفتاب در جدی بود و اول زمستان باشد.

بهمن ماه، یعنی این ماه به همان ماند و مانند بود به ماه دی به سردی و به خشکی و به کنج اندر مانده و نیز آفتاب اندر این ماه به خانه زحل باشد به دلو با جدی پیوند دارد.

جوانی خیام – اثر استاد حسین بهزاد

جوانی خیام – اثر استاد حسین بهزاد

اسفندار مذماه، این ماه را بدان اسفندار مذ خوانند که اسفند به زبان پهلوی میوه بود یعنی اندر این ماه میوه ها و گیاه ها دمیدن گیرد و نوبت آفتاب به آخر برج ها رسد به برج حوت.

پس گیومرث این مدت را بدین گونه به دوانزده بخش کرد و ابتدای تاریخ پدید کرد و پس از آن چهل سال بزیست. چون از دنیا برفت هوشنگ بجای او نشست و نهصد و هفتاد سال پادشاهی راند و دیوان را قهر کرد و آهنگری و درودگری و بافندگی پیشه آورد و انگبین از زنبور و ابریشم از پیله بیرون آورد و جهان به خرمی بگذاشت و به نام نیک از جهان بیرون شد و از پس او طهمورث بنشست و سی سال پادشاهی کرد و دیوان را در اطاعت آورد و بازارها و کوچه ها بنهاد و ابریشم و پارچه بافت و رهبان بز سپ (۱۲) در ایام او بیرون آمد و دین صابیان آورد و او دین بپذیرفت و زنار بربست و آفتاب را پرستید، و مردمان را دبیری آموخت و او را طهمورث دیوبند خواندندی و از پس او پادشاهی به برادرش جمشید رسید و از این تاریخ [و] (۱۳) هزار و چهل سال گذشته بود و آفتاب اول روز به فروردین تحویل کرد و به برج نهم آمد. چون از ملک جمشید چهارصد و بیست و یک سال بگذشت این دور تمام شده بود و آفتاب به فروردین خویش به اول حمل باز آمد ، و جهان بر وی راست گشت، دیوان را مطیع خویش گردانید و بفرمود تا گرمابه ساختند و دیبا را ببافتند و دیبا را پیش از ما دیو بافت خواندندی، اما آدمیان به عقل و تجربه و روزگار بدینجا رسانیده اند که می بینی و دیگر خر را بر اسب افکند تا استر پدید آورد و جواهر از معادن بیرون آورد و سلاحها و پیرایه ها همه او ساخت از زر و نقره و مس و ارزیر و سرب از کانها بیرون آورد و تخت و تاج و یاره و طوق و انگشتری او کرد و مشک و عنبر و کافور و زعفران و عود و دیگر طیبها او به دست آورد پس در این روز که یاد کردیم جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود که هر سال چون فروردین نو شود آن روز جشن کنند و آن روز نو دانند تا آن گاه که دور بزرگ باشد که نوروز حقیقت بود، و جمشید در اول پادشاهی سخت عادل و خدای ترس بوده و جهانیان او را دوست دار بودند و بدو خرم و ایزد تعالی او را فری و عقلی داده بود که چندین چیزها بنهاد و جهانیان را به زر و گوهر و دیبا و عطرها و چهارپایان بیاراست چون از ملک او چهارصد و اند سال بگذاشت دیو بدو راه یافت و دنیا در دل او شیرین گردانید، و دنیا در دل کسی شیرین مباد. منی در خویشتن آورد، بزرگ منشی و بیدادگری پیشه کرد و از خواسته ی مردمان گنج نهادن گرفت، جهانیان ازو به رنج افتادند و شب و روز از (۱۴)ایزد تعالی زوال ملک او می خواستند، آن فر ایزدی از او برفت. تدبیرهاش همه خطا آمد. بیوراسپ که او را ضحاک خوانند از گوشه ای درآمد و او را بتاخت و مردمان او را یاری ندادند از آنکه از او رنجیده بودند به زمین هندوستان گریخت بیوراسپ (۱۵) به پادشاهی بنشست و عاقبت او را به دست آورد و پاره به دو نیم کرد و بیوراسب هزار سال پادشاهی کرد. به اول دادگر بود و به آخر بیداد گشت هم به گفتار و هم به کردار دیو از راه بیفتاد و مردمان را رنج می نمود تا آفریدون از هندوستان بیامد و او را بکشت و به پادشاهی بنشست و آفریدون از تخم جمشید بود پانصد سال پادشاهی کرد.

حکیم عمر خیام – اثر استاد حسین بهزاد

حکیم عمر خیام – اثر استاد حسین بهزاد

 

چون صد و شصت و چهار سال از ملک آفریدون بگذشت دور دوم از تاریخ گیومرث تمام شد و او دین ابراهیم علیه السلام پذیرفته بود و پیل و شیر و یوز را مطیع گردانید و خیمه و ایوان او ساخت و تخم و درختان میوه دار و نهال و آب های روان در عمارت و باغ ها او آورد، چون ترنج و نارنج و بادرنگ و لیمو و گل و بنفشه و نرگس و نیلوفر و مانند این در بوستان آورد و مهرگان هم او نهاد و همان روز که ضحاک را بگرفته و ملک بر وی راست گشت جشن سده بنهاد و مردمان که از جور و ستم ضحاک برسته بودند پسندیدند و از جهت فال نیک آن روز را جشن کردندی و هر سال تا امروز آیین آن پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به جای میآرند. چون آفتاب به فروردین خویش رسید آن روز آفریدون به نو جشن کرد و از همه جهان مردم گرد آورد و عهدنامه بنشت و گماشتگان را داد فرمود و ملک بر پسران قسمت کرد. ترکستان از آب جیحون تا چین و ماچین توژ را داد و زمین روم مرسلم را و زمین ایران و تخت خویش را به ایرج داد و ملکان ترک و روم و عجم هم از یک گوهرند و خویشان یکدیگرند و همه فرزندان آفریدونند و جهانیان را واجب است آیین پادشاهان بجای آورند از بهر آنکه از تخم وی اند و چون روزگار او بگذشت و آن دیگر پادشاهان که بعد از او بودند به روزگار گشتاسب. چون از پادشاهی گشتاسب سی سال بگذشت زردشت بیرون آمد و دین گبری آورد و گشتاسب دین او بپذیرفت و بر آن می[رفت] (۱۶)و از گاه جشن آفریدون (۱۷) تا این وقت نهصد و چهل سال گذشته بود و آفتاب نوبت خویش به عقرب آورد. گشتاسب بفرمود تا کبیسه کردند و فروردین آن روز به اول سرطان گرفت و جشن کرد و گفت این روز را نگاه دارید و نوروز کنید که سرطان طالع عمل است و مر دهقانان را و کشاورزان را بدین وقت حق بیت المال دادن آسان بود و بفرمود که هر صد و بیست سال کبیسه کنند تا سال ها بر جای خویش بماند و مردمان اوقات خویش را به سرما و گرما بدانند. پس آن آیین تا به روزگار اسکندر رومی که او را ذوالقرنین خوانند بماند و تا آن وقت کبیسه نکرده بودند. و مردمان هم بر آن می رفتند تا به روزگار اردشیر بابکان که او کبیسه کرد و جشن بزرگ داشت و عهدنامه بنوشت و آن روز [ را نوروز ] (۱۸) بخواند و هم بر آن آیین می رفتند تا به روزگار نوشین روان عادل. چون ایوان مدائن تمام گشت نوروز کرد و رسم به جا آورد چنانکه آیین ایشان بود. اما کبیسه نکرد و گفت این آیین به جا مانند تا به سر دور که آفتاب به اول سرطان آید تا آن اشارت [ که ] گیومرث و جمشید کردند از میان برخیزد. این بگفت و دیگر کبیسه نکرد تا به روزگار مأمون خلیفه. او بفرمود تا رصد بکردند و هر سالی که آفتاب به حمل آمد نوروز فرمود کردن و زیج مأمونی برخاست و هنوز از آن زیج تقویم می کنند تا به روزگار المتوکل علی الله.

متوکل وزیری داشت نام او محمد بن عبدالملک، او را گفت افتتاح خراج در وقتی می باشد که مال در آن وقت از غله دور باشد و مردمان را رنج میرسد و آیین ملوک عجم چنان بوده است که کبیسه کردند تا سال به جای (۱۹) خویش باز آید و مردمان را به مال گزاردن رنج کم تر رسد چون دست شان به ارتفاع رسد. متوکل اجابت کرد و کبیسه فرمود و آفتاب را از سرطان به فروردین بازآوردند و مردمان در راحت افتادند و آن آیین بماند و پس از آن خلف بن احمد امیر سیستان کبیسه دیگر بکرد که اکنون شانزده روز تفاوت از آنجا کرده است و سلطان سعید معین الدین ملک شاه را انارالله برهانه از این حال معلوم کردند بفرمود تا کبیسه کنند و سال را بجایگاه خویش بازآرند . حکما عصر از خراسان بیاوردند و هر آلتی که رصد را به کار آید بساختند از دیوار و ذات الحق و مانند این و نوروز را به فروردین بردند ولیکن پادشاه را زمانه زمان نداد و کبیسه تمام ناکرده بماند. این است حقیقت نوروز و آنچه از کتابهای (۲۰) متقدمان یافتیم و از گفتار دانایان شنیده ایم. اکنون بعضی از آیین ملوک عجم یاد کنیم بر سبیل اختصار و باز به تفصیل نوروز بازگردیم بعون الله و حسن توفیقه.

پانوشت ها :

 

۱- متن « بتواند».

۲- « و» را خط زده و بالای آن « پس» نوشته اند.

۳- به خط جدیدی « را » در بالای سطح اضافه شده است.

۴- « از » به خط دیگری اضافه شده است.

۵- در نسخه دانائان. در بالا به خط دیگری « یان » اضافه شده است.

۶- به خط جدید بالای « بوده » یک « را » اضافه شده است.

۷- در متن افتاده ولی در پاصفحه هست.

۸- متن: ثبات نو برکرد تا تابش

۹- در متن نیست ، اصلاح مجتبی مینوی

۱۰- در متن نیست.

۱۱-  در متن « بران » است.

۱۲- در متن « ترست » آمده است.سنچ : بوذاسف در متون تاریخی

۱۳- در متن اضافه است.

۱۴- در متن « از » بالای سطر است

۱۵- در متن « بیواسب » آمده است

۱۶- در متن نیست.

۱۷- بعد از « آفرو» « و » اضافه دارد.

۱۸- در متن نیست.

۱۹- « به جای » بالای سطر نوشته شده است.

۲۰- متن « لباههای ».

 

متنی که خواندید فصل اول کتاب نوروز نامه نوشته ی “ عمربن ابراهیم خیام نیشابوری” به تصحیح “ علی حصوری ” است. همان طور که در انتهای متن خیام گفته است ، شروع به شرح آیین های مختلف عجم میکند که با ” اندر آیین پادشاهان عجم ” شروع می شود و در انتها به ” حکایت اندر منفعت شراب ” و ” گفتار اندر خاصیت روی نیکو ” می پردازد و کتاب به اتمام میرسد ، تصحیح علی حصوری اولین بار توسط انتشارات طهوری منتشر شده است و سپس توسط نشر چشمه باز نشر شده است.

پانوشت ها و رسم الخطی که ما در بخش تاریخ علم نجوم سایت رصدگاه آورده ایم از چاپ چهارم نشر چشمه ( ۱۳۸۸ ) است. برای خواندن بقیه ی فصول ، می توانید کتاب را از نشر چشمه تهیه نمایید.

– دو مینیاتوری که در این صفحه به کار رفته اند ، از استاد حسین بهزاد هستند ، اولی با نام ” جوانی خیام ” و دومی با نام ” حکیم عمر خیام “.

 

کتاب نوروزنامه

کتاب نوروزنامه

– برای خرید کتاب از نشر چشمه روی لینک زیر کلیک کنید :

http://www.cheshmeh.ir/book/view.aspx?guid=385f6de3-f7a3-4d10-a6ac-41022111ddba

 

– اطلاعات بیشتر راجع به زندگی خیام را می توانید در ویکی پدیای فارسی بخوانید :

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%85