نقدی بر کتاب «نظریه‌های تأثیرگذار در علم نجوم که شما باید بدانید»

این نوشته ابتدا در دوره ۲، شماره ۵ و ۶ – ( فصلنامه نقد کتاب علوم محض و کاربردی (شماره ۵و ۶، بهار و تابستان ۹۴) ۱۳۹۴ ) نوشتۀ مصطفی یاوری منتشر شده است. برای مطالعه‌ی راحت‌تر، نسخه‌ی PDF مقاله با صفحه بندی مجله (با حجم ۷۹۰ کیلوبایت) را از اینجا دانلود کنید.

چکیده

«نظریه‌های تأثیرگذار در علم نجوم که شما باید بدانید» عنوان کتابی ‌است نوشتۀ جوآن بیکر، با ترجمۀ امیرحسین فرجادنسب، که توسط دکتر مهدی خاکیان قمی ویراست علمی و توسط انتشارات سبزان منتشر شده است. نویسنده در این کتاب از دیدگاه خودش ۵۰ نظریۀ تأثیرگذار در علم نجوم را آورده و هرکدام را در چند صفحه معرفی کرده‌ است. همان‌گونه که در این نوشتار خواهیم دید، این کتاب ارزش چندانی برای ترجمه نداشته‌ و یک کتاب بسیار معمولی و دم‌دستی با ایرادات علمی و کاستی‌های بسیار است. با این وجود مترجم، ویراستار علمی و ناشر، همین کتاب را نیز به درستی به فارسی برنگردانده‌اند و یک کتاب‌سازی، یک ترجمۀ غیرمفید و در نهایت یک کتاب با فرم و ظاهری پر از اشکال روانۀ بازار ساخته‌اند. با توجه به تنوع نگارش‌های ناصحیح در کتاب، این تصور که کتاب توسط یک نفر ترجمه نشده باشد و به‌صورت فصل به فصل، توسط افراد مختلفی (شاید به‌عنوان پروژۀ دانشجویی) صورت گرفته باشد دور از ذهن نیست. همچنین با توجه به این‌که کتاب یک ویراستار علمی دارد، اما پر از ایراداتی دم‌دستی است که حتی یک تایپیست نیز متوجه آن‌ها می‌شود، بعید نیست که نام ویراستار علمی تنها به عنوان زینت‌الکتاب بر روی جلد آمده باشد. هرچند بررسی سایر کتاب‌های این ویراستار علمی نیز نشان می‌دهد که ممکن است ایشان واقعاً با این ابتدائیاتِ نجوم نیز ناآشنا باشند. مترجم و ناشر ادعا دارند که این کتاب از نظر اصول نشر، اهمیت موضوع در سطح جامعه، امانت‌داری در ترجمه، اصول نگارشی و مبانی زیبایی‌شناسی در سطح بالایی قرار دارد. در ادامه خواهیم دید که هیچ یک از این موارد، حتی به‌صورت حداقلی نیز در کتاب رعایت نشده است.

واژگان کلیدی: نظریههای تأثیرگذار در علم نجوم، مهدی خاکیان قمی، کتابسازی، ویراستاری علمی، امیرحسین فرجادنسب، انتشارات سبزان، مجموعهسازی

اسم‌سازی

«نظریه‌های تأثیرگذار در علم نجوم که شما باید بدانید»[i] قرار بوده ترجمۀ کتابی با عنوان «۵۰ ideas you really need to know universe»[ii] باشد. از همین ترجمۀ نام کتاب مشخص است که مترجم، به دنبال این نبوده است که کتاب اصلی را ترجمه کند بلکه در پی ساخت و پرداخت کتابی دیگر برای خودش بوده است. در واقع برخی از این پنجاه ایده‌ای که در فهرست مطالب کتاب معرفی شده‌اند، به هیچ‌وجه نظریه نیستند، بلکه واقعیت‌هایی در زمینۀ علم نجوم هستند که به نظر نویسندۀ اصلی کتاب، دانستن آن‌ها برای مخاطبین جذاب است و یا تصور می‌کند که واقعاً باید آن‌ها را دانست. به عنوان مثال برخی از این فصول که نظریه خوانده شده‌اند عبارتند از: سیاره‌ها، قوانین کپلر، تلسکوپ، اثر دوپلر، قانون هابل، اصل ماخ، اخترشناسی رادیویی، طبقه‌بندی ستارگان، تکامل ستارگان، تولد ستارگان، مرگ ستارگان، تپ‌اخترها، خورشید، قمرها، اخترزیست‌شناسی و… کدام‌یک از این‌ها نظریه هستند؟ نظریۀ سیاره‌ها؟ نظریۀ تلسکوپ؟ یا نظریۀ خورشید؟

مجموعه‌سازی

انتشارات سبزان، این کتاب را به همراه دو کتاب دیگر، در یک مجموعه با عنوان «نظریه‌های تأثیرگذار در علم که شما باید بدانید» منتشر کرده است و عنوان این مجموعه را نیز از فارسی به انگلیسی چنین ترجمه کرده است: «Influential Theories In Science (universe/Mathematics/Physics) you really need to know» و به همین صورت ناصحیح، برخی از حروف انگلیسی را کوچک و برخی دیگر را بزرگ نوشته است.

نکتۀ جالب اینجاست که کتاب‌های نجوم و فیزیک آن از مجموعۀ «۵۰ ideas you really need to know» انتخاب شده‌اند و کتاب ریاضیات آن ترجمۀ بخشی از مجموعۀ «۱۰۰ Most Important Science Ideas» می‌باشد. درحالی‌که هر دوی این مجموعه‌ها، کتاب‌هایی در زمینه‌ها و عناوین مختلف دارند. این کار مانند این است که چند مدخل از دانشنامۀ انگلیسی بریتانیکا و چند مدخل از دانشنامۀ آلمانی بروکهاوس ترجمه و از ترکیب آن‌ها چیزی با عنوان «دانشنامۀ سبزان» سبز شود.

اما ماجرا به همین نکته ختم نمی‌شود، کتاب‌های فیزیک و نجوم این مجموعه، ۱۸ فصل یکسان دارند! یعنی هنگامی که شما این مجموعه را خریداری می‌کنید، عملاً برای یک کتاب دو بار پول می‌دهید. بگذارید از این‌جا شروع کنیم که اگرچه این کتاب‌سازی، توسط نویسندۀ اصلی مجموعه صورت گرفته و این ۱۸ فصل در کتاب‌های انگلیسی نیز به‌صورت تکراری در دو کتاب آمده است[iii] اما نویسندۀ اصلی، گاهی اوقات در کتاب فیزیک، در ابتدای فصل‌ها، یکی دو تیتر داخلی اضافه کرده است که دو کتاب عیناً شبیه به یکدیگر نباشد. با این وجود در مجموعه‌سازیِ سبزان، در این فصول مشترک به کتاب نجوم وقعی ننهاده و همه‌جا کتاب فیزیک را ترجمه کرده‌اند. آن‌ها به خوبی دانسته‌اند که نجوم بخشی از فیزیک است، اما فقط در هنگام ترجمه و نه در هنگام فروش. کار در همین‌جا نیز تمام نمی‌شود، ما با گروهی مواجهیم که حتی در کتاب‌سازی نیز ناشی هستند. این فصل‌های مشترک که از یک کتاب انتخاب شده‌اند، دوبار و توسط دو (یا چند) نفر ترجمه شده است. اما چرا ناشری که پیش از این دیده‌ایم کتاب‌های نفیس نجومی را با فجیع‌ترین شکل ممکن ترجمه و چاپ می‌کند، کتاب‌های بزرگ دایره‌المعارف‌گونه را شرحه شرحه کرده و تنها برخی فصول را با بی‌کیفیت‌ترین ترجمه‌ها، بی‌کیفیت‌ترین کاغذ‌ها و بی‌کیفیت‌ترین چاپ‌ها روانۀ بازار می‌کند، از مقوای سبک بی‌کیفیت برای ساخت جلد استفاده می‌کند و حتی برای صحافی کتاب‌ها، به مقدار کافی چسب استفاده نمی‌کند، حاضر می‌شود دوبار پول برای یک ترجمه بدهد؟ دو دلیل اصلی می‌تواند داشته باشد. اول این‌که متوجه نشده‌اند (نه ناشر و نه ویراستار علمی مجموعه) که این فصل‌ها تکراری هستند. دوم این‌که به لطف دانشجویانِ نیازمند نمره، ترجمه برای ناشر هیچ هزینه‌ای نداشته است. با توجه به آن‌چه در ادامه خواهد آمد، متوجه می‌شویم که هر دو استدلال درست هستند. اما این‌که چرا فصل‌های کتاب فیزیک، به جای کتاب نجوم ترجمه شده‌اند، هنوز چندان روشن نیست، شاید تنها بتوان از روی شواهد، حدس‌هایی زد، مثل این‌که کتاب را پاره پاره کرده بودند و یا از فصل‌ها کپی گرفته بودند تا به دانشجویان برای ترجمه بسپارند، بعد هنگام ارائه برای ترجمه تنها نام فصل‌ها را دیده‌اند، و یا این‌که بعد از این‌که ترجمه‌های فصل به فصل از طرف دانشجویان به دست اساتید رسید، تنها به نام فصل‌ها توجه کرده‌اند و نه این‌که کدام فصل برای کدام کتاب است؛ یا حتی این‌که حروفچین یا کارگر صحافی از روی ناآگاهی، فصل‌های یک کتاب را جای دیگری قرار داده است. دلیل این اتفاق هرچه باشد، به ما نشان می‌دهد با گروهی مواجهیم که دوست دارند کتاب‌سازی کنند، از این‌که نامشان با کتاب‌سازی و کتاب‌دزدی بیاید ابایی ندارند. با این وجود حتی در کتاب‌سازی هم ناشی هستند و دزدی را هم با بی‌کیفیت‌ترین حالت ممکن انجام می‌دهند.

آشنایی با نویسنده، مترجم و ویراستار علمی

نویسندۀ کتاب اصلی «Joanne Baker» است. با جستجوی نام او، می‌توان فهمید که به جز چند کتاب در همین مجموعه، که شامل فیزیک، کوانتوم و کیهان است، کتاب دیگری ندارد. همچنین مقاله‌ یا کار قابل توجهی نیز در هیچ یک از این موضوعات نداشته و تنها به عنوان یک نویسندۀ معمولی، کتاب‌هایی برای عموم نوشته است. کتا‌ب‌هایی سطحی که بیشتر جمع‌آوری مطالب از این‌جا و آن‌جا هستند و نه‌تنها عمق چندانی ندارند، بلکه در بسیاری موارد ایرادات واضح علمی دارند.

برای فهمیدن این‌که کتاب‌هایش در حد و اندازه‌ای نیست که نیاز به ترجمه داشته و حضورش در بازار کتاب‌های علمی ایران واجد سودی باشد، کافی‌است که خواننده تنها چند کتاب خوب در حوزۀ ترویج علم را پیش از این خوانده باشد و حتی نیازی به تحصیلات دانشگاهی در زمینۀ نجوم ندارد. گوشه‌ای از این ایرادات را در بخش مقایسۀ کتاب با کتاب فیزیک از همین مجموعه خواهیم دید.

مترجمی که نام او بر روی کتاب ثبت شده، امیرحسین فرجادنسب است. با جستجوی نام او، به وبلاگی با عنوان «تارنمای شخصی امیرحسین فرجادنسب» برمی‌خوریم که در آن امیرحسین فرجادنسب «دانشجوی دکترای آموزش زبان انگلیسی دانشگاه پیام نور تهران، معاونت آموزشی ادارۀ آموزش و پرورش شهرستان چناران و مدرس دانشگاه (دانشگاه فرهنگیان [پردیس شهید بهشتی خراسان رضوی] / مؤسسه آموزش عالی سناباد گلبهار)» معرفی شده و در شرح و بسط توانایی‌های ایشان چنین آمده است:«مسلط به زبان انگلیسی، مسلط به کار با رایانه، مسلط به نرم‌افزارهای مجموعۀ آفیس، آشنا با نرم‌افزارهای اتوران‌ساز و تولید محتوای الکترونیکی، آشنا با روش تحقیق، درس پژوهی و اقدام‌پژوهی». سرانجام سیاهه‌ای بلندبالا شامل خلاصۀ سوابق، مسئولیت‌ اجرایی/آموزشی و موفقیت‌های تحصیلی و شغلی ایشان آمده است که ذکر آن‌ها خارج از حوصلۀ این نوشتار است. برای خواندن آن می‌توانید به همین وبلاگ مراجعه کنید. همچنین بنا به اطلاعات این وبلاگ ایشان تاکنون هشت کتاب ترجمه کرده که شش کتاب از آن‌ها در نجوم بوده و توسط انتشارات سبزان منتشر شده است.[iv]

«دکتر مهدی خاکیان قمی» که ویراستار علمی مجموعه و این کتاب است بنا به اطلاعات موجود در سایت انجمن نجوم ایران، عضو هیئت علمی دانشگاه امیرکبیر، رئیس المپیاد جهانی نجوم باشگاه دانش‌پژوهان جوان، عضو هئیت مدیرۀ انجمن نجوم ایران و دبیر برگزاری مسابقۀ ملی مجازی نجوم است.

مقدمه‌سازی

سه کتابِ حاضر در این مجموعه، مقدمه‌ای تقریباً شبیه به هم دارند. در دو کتاب ریاضیات و فیزیک، که مقدمه‌هایشان کاملاً یکسان است، امضای دکتر مهدی خاکیان قمی، به عنوان سرپرست گروه مترجمین در زیر مقدمه آمده است. در کتاب نجوم، که کتاب مورد بحث ما در این نوشتار است، ایشان به این نتیجه رسیده‌اند، که وقتی می‌توان هیچ کاری انجام نداد و اسم‌تان در پای یک کتاب بیاید، خب چرا به عنوان مترجم بیاید؟ مگر ویراستار علمی چه ایرادی دارد؟ لااقل باکلاس‌تر است. به همین دلیل در کتاب نجوم، عنوان دکتر مهدی خاکیان قمی به ویراستار علمی ارتقا یافته است و مقدمۀ مترجم، به امیرحسین فرجادنسب برمی‌گردد. این مقدمه، کوتاه‌شدۀ مقدمۀ همان دو کتاب قبلی است. در مقدمۀ کتاب‌های فیزیک و ریاضیات، یک پاراگراف در مورد اعتراف محققان به گسترش نادانسته‌ها و ناتوانایی‌های بشر و چیزهایی از این دست وجود دارد. همچنین سه بیت از مولانا که با مصرع «پشّه کی داند که این باغ از کی است» شروع می‌شود آمده است تا تضمین این نگاه عرفانی-فیزیکی ایشان باشد.

اما نگاهی به سایر پاراگراف‌های این مقدمه‌ها، نشان می‌دهد که جدا از این دید عرفانی-فیزیکی، در تلاش برای تعریف از مدیر انتشارات سبزان به‌هیچ‌وجه کوتاهی صورت نگرفته است: «به هر حال تلاش مدیر انتشارات سبزان برای در دسترس گذاشتن تازه‌های علم و دانش، ما را تشویق به ترجمۀ چنین موضوعاتی کرد» (مقدمۀ کتاب‌های فیزیک[v] و ریاضیات[vi]) و یا «نگاه بسیار زیبا و نکته‌بینانۀ مدیرمسئول انتشارات سبزان ما را تشویق به ترجمۀ چنین موضوعی کرد» (مقدمۀ کتاب نجوم).

در جایی دیگر از مقدمۀ کتاب نوشته‌ شده است:«این برگردان‌ها از نظر اصول نشر در سطح بالایی قرار دارد، به‌طوری‌که در ترجمه، اهمیت موضوع در سطح جامعه و نظر مخاطبان، امانت‌داری در ترجمه، اصول نگارشی و مبانی زیبایی‌شناسی کتاب در حد بضاعت دست‌اندرکاران این اثر رعایت شده است.» در این نقد با توجه به موارد مطرح شده در همین جمله، مانند امانت‌داری در ترجمه، اصول نگارشی و مبانی زیبایی‌شناسی‌کتاب، به بضاعت دست‌اندرکاران پی خواهیم برد.

در جمله‌ای دیگر آمده است: «ما مترجمین این مجموعۀ سه‌جلدی نظریه‌های تأثیرگذار در علم ریاضیات، فیزیک و نجوم شک نداریم که رد پای این سه کتاب را در ده سال آینده به‌صورت مستقیم یا غیر مستقیم در کتب درسی کودکان‌مان خواهیم دید.» با توجه به آن‌چه که دربارۀ چند و چون ترجمه خواهد آمد، آرزومندیم که چنین اتفاقی هرگز رخ ندهد.

فهرستِ‌مطالب‌سازی

پس از نام کتاب، که مشاهده کردیم توسط مترجم، ویراستار علمی و ناشر ساخته شده‌ است، فهرست نیز دستخوش چنین ماجرایی است. مترجم، در برخی جاها، بنا به توانایی‌هایی که در خودش دیده است و ذکرشان رفت، واژۀ نظریه را به ابتدای برخی عناوین اضافه کرده، بعضی از عناوین را به نحوی دیگر ترجمه کرده، بعضی از عناوین را اصلاً ترجمه نکرده و برخی واژه‌ها را در عناوین مختلف با ترجمه‌هایی متفاوت آورده است. در یک مورد نیز، تشخیص داده است که محل قرارگیری عنوان «اصل انسان‌نگر» در قسمت «فضا-زمان و فراتر از آن» خوب نیست و آن را به قسمت «کهکشان‌ها» منتقل کرده است.

از جمله عجایب موجود در فهرست، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

Heliocentrism به نظریۀ خورشیدمرکزی ترجمه شده است. (نظریه توسط مترجم اضافه شده است.) General relativity به نظریۀ نسبیت عام ترجمه شده است. (نظریه توسط مترجم اضافه شده است.) در حالی کهSpecial relativity را به نسبیت خاص ترجمه کرده است. (مترجم معتقد است که نسبیت عام نظریه است و نسبیت خاص نیست!) Parallax به پارالاکس ترجمه شده است (با توجه به متن این فصل، می‌توان متوجه شد که مترجم نمی‌دانسته است که پارالاکس همان اختلاف‌منظر است). The Higgs boson به ذرۀ خدا ترجمه شده است. Galaxy evolution به سیر تکامل کهکشانی ترجمه شده، در حالی که Stellar evolution به تکامل ستاره‌ای ترجمه شده است. Olbers’ paradox به پارادوکس‌البرس ترجمه شده، در حالی که Fermi paradox به تناقضِ فرمی ترجمه شده است.

اسامیِ‌خاص‌سازی

ترجمۀ اسامی خاص افراد و واژگان و اصطلاحات علمی در این کتاب به قدر عجیب است که گاه متعجب می‌شویم مترجم-که دانشجوی دکتری آموزش زبان و مدرس دانشگاه است-چگونه توانسته بدون دانستن این اسامی این مراحل را طی کند. با توجه به این‌که تعداد اسامی و اصطلاحات علمی که در این کتاب به اشتباه ثبت شده‌اند بسیار زیاد است، در مورد برخی از آن‌ها، توضیحاتی ارائه می‌شود و برخی دیگر از موارد را که مشهورتر هستند در یک جدول ارائه می‌نماییم.

ایراد در ترجمۀ واژگان علمی، از همان فهرست کتاب شروع می‌شود، در یکی از عناوین فهرست، به جای اصطلاح معمولِ تابش زمینۀ کیهانی، «تابش پس‌زمینۀ کیهانی» آورده شده است. در مقدمه، به جای اخترزیست‌شناسی، «علم نجوم زیستی» آورده شده است؛ جالب این‌که عنوان یکی از فصل‌های کتاب اخترزیست‌شناسی است، و در آن فصل و در فهرست این اصلاح به شکل درست آمده است. از همین‌جا، شائبۀ چندمترجمی‌بودن کتاب شکل می‌گیرد. همچنین در همان مقدمه عبارت «ترکیبات محرک» به جای موتورهای همجوشی ستارگان آورده شده است. در صفحۀ ۱۰، به جای عبارت بسیار متداول ستارۀ دوتایی، «جفت ستاره» آمده است. در صفحۀ ۱۲، به جای فیلسوفان طبیعی، که همان فیزیک‌دانان دنیای قدیم هستند، عبارت «فیلسوفان مابعدالطبیعه» آمده است و در همان صفحه Aristarchus of Samos به «ارشمیدس از ساموس» ترجمه شده است.

از آن‌جایی که مترجمِ یک اثر نجومی-بنابر قاعدۀ شایع و رایج-«نباید چیزی از نجوم بداند»، مترجم، اخترشناسی نامدار چون آریستارخوس را نمی‌شناخته و آگاهی او دربارۀ فردی به نام «ارشمیدس»-آن هم «از ساموس»-بی‌گمان فراتر از برهنه از گرمابه بیرون رفتن و فریاد اورکا اورکا کشیدن او، یا حداکثر ماجرای شن‌بازی و کشته‌شدنش به دست سرباز رومی نبوده است. به همین دلیل الگوی خورشیدمرکزی را به ارشمیدس نسبت داده است.

در صفحۀ ۱۴، اصطلاح «حرکت طولی خورشید» به جای حرکت روزانۀ خورشید به کار رفته است. یکی از شاهکارهای مترجم، در تبدیل اسامی خاص، ترجمۀ نام کتاب کپلر است که در صفحۀ ۱۵ کتاب «Astronomia nova» به «شناخت‌ نواخترها» ترجمه شده است. نکتۀ جالب‌تر اینجاست که در صفحۀ ۱۹ همین کتاب، به این دلیل که در متن اصلی، عنوان این کتاب توضیح داده شده، ترجمه‌ بهتر شده و با عنوان «ستاره‌شناسی نوین» ترجمه شده است اما مترجم حوصلۀ بازگشت و تصحیح چند صفحه قبل را نداشته است. لازم به یادآوری نیست که در تمام این موارد، کتاب یک ویراستار علمی دارد که عضو هیئت علمی دانشگاه امیرکبیر، رئیس المپیاد جهانی نجوم باشگاه دانش‌پژوهان جوان و عضو هئیت مدیرۀ انجمن نجوم ایران است.

در صفحۀ ۳۳، «پراش نور» (Diffraction) معادل با «انکسار نور» (Refraction) انگاشته و این اشتباه در تمام کتاب تکرار شده است و حتی در واژه‌نامۀ انتهایی نیز این دو معادل یکدیگر گرفته شده‌اند. در جاهایی دیگر، مثلاً در صفحۀ ۳۷ معادل‌هایی دیگر مانند «شکافته‌شدن»، «متداخل-حالتی» و یا «پراکندگی نور» به جای پراش آمده است.

در صفحۀ ۳۶، از آن‌جایی‌که مترجم و احتمالاً ویراستارعلمی تاکنون با واژۀ طیف‌سنجی برخوردی نداشته‌اند، به جای آن دو اصطلاح «طیف‌بینی یا بیناب‌نمایی» را در داخل کمانک به کار برده‌اند.

در صفحۀ ۴۳، مترجم برای این‌که به‌طور قطع نشان دهد که نمی‌داند پارالاکس چیست و حتی با خواندن و تر‌جمۀ یک فصل، باز هم معنی پارالاکس را درنیافته است، در همان خط اول می‌نویسد: «روش پارالاکس (زاویۀ شکست نور) بر این حقیقت استوار است که…» یعنی اصطلاح اختلاف‌منظر تاکنون به گوش هیچ‌یک از کسانی که در این کتاب‌سازی دست داشته‌اند نرسیده است و پارالاکس را همان «زاویۀ شکست نور» می‌دانند.

در صفحۀ ۴۴، معمول‌ترین واحدهای اندازه‌گیری نجومی که ثانیۀ قوسی و دقیقۀ قوسی هستند، «قوس ثانیه» و «قوس دقیقه» نوشته شده‌اند تا نشان دهند مترجم و ویراستار علمی، تاکنون حتی یک کتاب نجومی را از رو نخوانده‌اند. در صفحۀ ۵۱، مترجم «واحد نجومی» یا AU را نمی‌شناسد و آن را «واحدهای نجومی» می‌خواند.

یکی از مهم‌ترین اتفاقات این کتاب این است که به واژه‌گزینی‌های فوق‌العادۀ خودش پایبند نیست. مثلاً در صفحۀ ۵۳، Olbers یک بار به‌صورت «البرس» و چند خط پایین‌تر، به‌صورت «اولبرس» آمده است. در موردی دیگر در صفحۀ ۱۶۰، Wilhelm Rontgen به‌صورت «ویلیام رونتگن» آمده و دقیقاً در زیر خودش، بدون این‌که بین‌شان حتی کلمه‌ای دیگر باشد، به‌صورت «ویلهلم رونتگن» ثبت شده است. در مورد اصطلاحات علمی نیز در هرجایی، یک معادل آمده است (و به‌طرز عجیبی تمام این معادل‌ها اصرار دارند که غلط باشند). باز احتمال این‌که کتاب توسط چندین مترجم-که هیچ‌کدام آشنایی چندانی با این موضوعات نداشته‌اند-ترجمه شده باشد، بیشتر می‌شود.

در صفحۀ ۵۹، تلسکوپ فضایی هابل به جای رصدخانۀ فضایی، «رصدگاه ماهواره‌ای» خوانده می‌شود. در صفحۀ ۶۵، به جای نظریۀ حالت پایدار، عبارت «حالت پایایی» آمده است که اساساً چیز دیگری است و ربطی به فرد هویل ندارد. در صفحۀ ۶۹، مترجم که این‌جا دیگر واقعاً می‌توان حدس زد دانشجوی مفلوکی است که برای چند نمرۀ پایان ترم، یک متن پاره پاره را ترجمه ‌می‌کند، اصطلاح «کیهان گلدیلاکس» را می‌سازد. مترجمی که نام او بر روی کتاب آمده است، با توجه به تحصیلات تکمیلی‌اش در زبان انگلیسی بهتر می‌داند که حتی اگر نیاز باشد این عبارت این‌گونه نوشته شود، باز هم نیازی به آن «س» آخر نیست و بایستی نوشت «کیهان گلدیلاک» و ویراستار علمی کتاب، اگر لااقل یک بار کتاب را می‌خواند، متوجه می‌شد که منظور از این اصطلاح «نظریۀ جهان تنظیم‌شده» است.

«گرمابۀ‌ حرارتی» ساختۀ دیگری است که در صفحۀ ۷۰ سر و کله‌اش پیدا می‌شود و کمی جلوتر در صفحۀ ۷۳ جایش را به «حمام فوتون‌ها» می‌دهد و دوباره در همان صفحۀ ۷۳ تبدیل به «حمام گرم فوتون‌ها» می‌شود. عبارتی که ناخودآگاه، آن مثالِ دفتر پنجم مثنوی را در ذهن می‌آورد که فردی از شتری پرسید: «از کجا می‌آیی؟» و شتر که دروغ‌گو بود گفت: «از حمام گرم کوی تو» و فرد برای این‌که نشان دهد دروغی از این عیان‌تر نمی‌توان ساخت، در جواب گفت: «خود پیداست در زانوی تو!» این جعلِ ناشیانۀ لغات و اصطلاحات، همان زانوی شتر هستند که دروغِ مترجم و ویراستار علمی را در آن رزومه‌های بلندبالا آشکار می‌سازند.

در صفحۀ ۷۱، مترجم می‌خواهد نشان‌ دهد که حتی دانشجوی فیزیک هم نیست و عبارت «تابش جسم سیاه» به گوشش نخورده است و به جای آن اصطلاحِ «طیف جسم سیاه» را می‌آفریند. در صفحۀ ۱۰۲، اسم فیزیکدانان معروفی مانند لورنتس و پوانکاره به‌صورت «لورنز» و «پوینکر» آورده می‌شود و از این دست ترجمه‌های نادرست اسامی معمول در کتاب بسیار است.

اما در صفحۀ ۱۱۵، مترجم به ما می‌گوید که هیچ خصومت «خاصی» با «اسامی خاص» حوزۀ «خاص» نجوم ندارد بلکه به‌طور خاصّی با «اسم‌های خاص» نه‌چندان خاص نیز بیگانه است. در این‌جا عبارت «جزیرۀ مان‌هاتان» را به کار می‌برد که واقعاً اگر پانوشت مغلوط این صفحه نبود که در آن نوشته شده «جزیره و بخشی از شهر نیویورک» به هیچ‌وجه ممکن نبود متوجه شویم که منظورش همان منهتن خودمان است! تصوری که از «جزیرۀ مان‌هاتان» به دست ‌می‌آید، جزیره‌ای در میان اقیانوس آرام است که اگر آن‌جا گرفتار شوید، یا خورده می‌شوید و یا مجبورتان می‌کنند کتابی پر از غلط را بخوانید و حتی امتحان دهید! همچنان برای این‌که کتاب به ما ثابت کند که هر بخشش توسط شخصی ترجمه شده، در فصل دیگری در صفحۀ ۱۹۲ نام منهتن را درست آورده است.

در صفحۀ ۱۳۹، نام خوشۀ سنبله، به‌صورت «خوشه یویرگو»، خوشۀ گیسو به‌صورت «خوشه‌ کما» و خوشۀ کوره به‌صورت «خوشه فروناکس» ثبت شده است. همچنین در همین قسمت چون مترجم با خوشۀ کهکشانی آشنایی نداشته است، در جملۀ «بخشی از یک خوشۀ کهکشانی بزرگتر، به نام ابرخوشۀ محلی هستند» به جای خوشۀ کهکشانی عبارت صورت فلکی را آورده است! و جمله تبدیل شده به «بخشی از یک صورت فلکی بزرگ‌تر به نام ابرخوشه محلی هستند.» امروزه در بسیاری از موارد، وقتی‌که یک مترجم، کارش را بسیار بد انجام می‌دهد او را با مترجم گوگل مقایسه می‌کنند و یا گاه می‌گویند که متأسفانه مترجم، کارش را با استفاده از گوگل انجام داده است. در مورد این کتاب خاص، ای کاش که ترجمۀ کتاب به مترجم گوگل سپرده می‌شد تا لااقل این اصطلاحات درست ترجمه می‌شدند.

ازآن‌جایی‌که این‌گونه واژه‌گزینی‌های بی‌حساب و بی‌دلیل در کتاب بسیار زیاد است و در بسیاری موارد به دلیل نداشتن هیچ قاعده‌ای برای این کار، در صفحات مختلف و گاه در یک صفحه، اصطلاحات به صورت‌های گوناگونی آورده شده‌اند، از توضیح سایر موارد خودداری نموده و تنها به ذکر برخی غلط‌ها در ذکر اسامی خاص و مشهور بسنده می‌کنیم. لازم است بدانیم بسیاری از مواردی که در جدول ذیل آمده‌اند، حتی از یک دانشجو نیز پذیرفته نیست و در صورت ارتکاب چنین اشتباهاتی در یک مقالۀ سادۀ ترویج علم، بعید است حتی مجله‌ای عامه‌پسند اقدام به چاپ آن نماید. این‌که چگونه ویراستار علمی کتاب متوجه این ایرادات نشده است، خود داستانی جداگانه دارد.

ضبط درست ضبط در متن اصلی ضبط در ترجمه
سیاره‌گون Planetary سیاره‌وارش (۸)
دانشگاه کلتک Caltech دانشگاه کالتِک (۸)
ستارۀ دوتایی Binary star جفت ستاره (۱۰)
آریستارخوس ساموسی Aristarchus of Samos ارشمیدس از ساموس (۱۲)
پیام‌آور ستارگان Starry Messenger پیام‌آور درخشان (۱۴)
ستاره‌شناسی نوین Astronomia Nova شناخت نواخترها (۱۵)؛ ستاره‌شناسی نوین (۱۹)
فلک تدویر Epicycle اپی‌سیکل‌ها (۱۵)؛ اپی-سیکل‌ها (۱۹)
اپتیک سازگار Adaptive optics اصلاح نورشناسی (۳۳)
پارامتر دید Astronomical seeing رویت (۳۳)
توری پراش Diffraction grating توری یا صافی (۳۶)
اولبرس Olbers البرس (۵۳)؛ اولبرس (۵۳)
رصدخانه Observatory رصدگاه (۵۹)
نظریۀ جهان تنظیم‌شده Goldilocks Universe کیهان گلدیاکس (۶۹)
ادوارد لورنتس Edward Lorenz ادوارد لورنز (۱۰۲)
هنری پوانکاره Henry Poincare هنری پوینکر (۱۰۲)
خوشۀ سنبله Virgo Cluster خوشه کهکشانی ویرگو (۱۰۳)
سابراهمانین چاندراسکار Subrahmanyan Chandrasekhar سوبرامانیان چاندراسخار (۱۱۱)
منهتن Manhattan جزیرۀ مان‌هاتان (۱۱۵)
بوزون هیگز Higgs boson ذره خدا (۱۱۹)
کتاب اصول Principles کتاب قواعد (۱۲۳)
خوشۀ گیسو Coma cluster خوشه کما (۱۳۹)
خوشۀ کوره Fornax Cluster خوشه فورناکس (۱۳۹)
رصدخانۀ‌ آپاچی‌پوینت Apache Point Observatory رصدخانه آپاچه پوینت (۱۴۳)
لائوتسه Laozi لائو زو (۱۶۷)
ابط الجوزا Betelgeuse یدالجوزا (۱۷۷)
مجلۀ نیچر Nature مجله طبیعت (۱۹۶)
کبک Quebec ایالت کوبک کانادا (۲۱۱)
هورسپهر Heliopause درنگ خورشیدی (۲۱۰)
نظریۀ حالت پایدار Steady State theory حالت پایایی (۶۴)
اتر Ether فلک فار (۱۰۰)

جمله‌سازی

مترجم اصولاً بایستی هم به زبان مبدأ، هم به زبان مقصد و هم به علم مورد بحث، تسلّط داشته باشد. در این مورد، مترجم نشان داده است که هیچ‌کدام از این‌ها مهم نیست و تنها کافی‌ است که با مدیرمسئول یک انتشارات آشنایی داشته باشد. با نگاهی گذرا به مثال‌های زیر که از متن انتخاب شده‌اند، متوجه می‌شویم که مترجم این کتاب حتی توانایی نوشتن جملات به زبان فارسی را نیز نداشته است.

ترجمۀ فرجادنسب: «در سال ۱۶۷۴ میلادی، رابرت هوک متوجه چنان انحرافی در مو اژدها، ستاره درخشانی که از عرض جغرافیایی لندن عبور می‌کند، شد که توانسته بود مشاهدات دقیقی را از طریق سوراخ مخصوصی که در سقف خانه‌اش ایجاد کرده بود انجام دهد.» (صفحۀ ۴۶)

نکات: عدم تطابق زمانی «توانسته بود» با بقیۀ فعل‌ها، ناتوانی در نوشتن یک جملۀ ساده و نفهمیدن معنای جملۀ کتاب اصلی.

ترجمۀ فرجادنسب: «پارالاکس تا پیش از آن‌که ابزار نجومی دارای دقت کافی شوند، کشف نشده بود.» (صفحۀ ۴۷)

نکته: عدم تطابق عددی فعل و فاعل در مورد ابزار نجومی و شوند!

ترجمۀ فرجادنسب: «امروزه ماهواره‌هایی همچون «هیپارکوس» متعلق به ایسا، موفق به اندازه‌گیری موقعیت دقیق حدود ۱۰۰۰۰۰ ستاره همجوار و فاصله بسیاری از آن‌ها با زمین شده است.» (صفحۀ ۴۷)

نکته: عدم تطابق عددی فعل (شده است) و فاعل جمله (ماهواره‌هایی).

ترجمۀ فرجادنسب: «این تصویر چیزی فراتر از یک ایده است. گرداب یا خوشه‌ای است از ایده‌های ذوب‌شده و سرتاسر آن را انرژی فرا گرفته است.» (صفحۀ ۱۴۰)

نکته: این مورد خارج از توانایی فهم ما فارسی‌زبانان است و به این راحتی نمی‌توان در مورد آن نظر داد.

ترجمۀ فرجادنسب: «(اخترشناسان) با استفاده از معیاری چون پرتوی ایکس، آن‌ها توانسته‌اند تعداد سیاه‌چاله‌ها را در کیهان در طول میلیاردها سال مشخص نمایند.» (صفحۀ ۱۶۰)

نکته: «در طول میلیاردها سال» به عنوان قیدی برای فعل «مشخص نمایند» استفاده شده است و در این حالت فاعل آن اخترشناسان است و نه کیهان. معنای جمله‌ای که فرجادنسب نوشته به فارسی این است که آن‌ها، میلیاردها سال وقت گذاشته‌اند و تعداد سیاه‌چاله‌ها را در کیهان مشخص کرده‌اند.

ترجمۀ فرجادنسب: «اگر چه تلسکوپ‌های رادیویی امروزی می‌توانند در طول روز کار کنند (نور خورشید تأثیری بر عملکرد آن‌ها نمی‌گذارد)، رِبر برای اجتناب از تأثیرات آلودگی ناشی از نور موتور اتومبیل‌ها، در شب به مشاهده آسمان پرداخت.» (صفحۀ ۱۴۸)

نکته: آن‌چه که مترجم متوجه نشده، این است که نویز حاصل از جرقۀ شمع در موتور اتومبیل‌ها که معمولاً در طول روز بیشتر در حال رفت‌وآمد بوده‌اند، تأثیرات منفی بر روی دریافت امواج رادیویی داشته است (و دارد). وگرنه موتور هیچ اتومبیلی نور تولید نمی‌کند!

نفهمیدن جملات انگلیسی

در موارد بسیار زیادی مترجم متوجه منظور نویسنده نشده است و به همین دلیل معمولاً دو رویکرد را برگزیده است: یکی این‌که به جای آن مطلبی که متوجه نشده است، یک واژۀ عجیب و معمولاً سخت (در نظر خودش) به کار برده است تا این عیب را بپوشاند، دیگر آن‌که، آن مطلب را حذف کرده و به جای آن از خودش چیزی اضافه کرده است. در موارد بسیاری هم به این دلیل که دانشجوی دکتری آموزش زبان انگلیسی است، چنان به انگلیسی‌دانی خودش غره بوده که اصلاً متوجه نشده که جمله را اشتباه فهمیده و همان را به غلط ترجمه کرده است. این ایراد از همان مقدمۀ کتاب شروع می‌شود و تا واژه نامه ادامه می‌یابد. برخی از مثال‌ها:

“And Edwin Hubble in the 1920s silenced the debaters when he discovered that the Milk Way is one of billions of galaxies scattered throughout a vast and swelling universe, 14 billion years old.”

ترجمۀ فرجادنسب: و این ادوین هابل بود که در دهه ۱۹۲۰ با کشف این‌که راه شیری، با ۱۴ میلیارد سال سن، یکی از میلیاردها کهکشانی است که در پهنه کیهان وسیع و در حال گسترش پراکنده شده است، بحث در این خصوص را برای همیشه خاتمه داد. (مقدمه)

ترجمۀ پیشنهادی: و ادوین هابل در دهۀ ۱۹۲۰ ، کشف کرد که راه شیری، تنها یکی از میلیاردها کهکشانی‌ست که در سراسر جهانِ پهناور و در حال انبساط که عمری معادل ۱۴ میلیارد سال دارد، قرار گرفته است. با این کشف، تمامی منازعات در این زمینه پایان یافت.

“The arrival of telescopes in the 17th century generated more awe: Saturn was skirted by beautiful rings; Jupiter boasted a coterie of moons and Mars’s surface was flecked by dark channels.”

ترجمۀ فرجادنسب: ظهور تلسکوپ در قرن هفدهم، شگفتی هراسناکتری ایجاد نمود؛ زحل حلقه‌هایی زیبا به خود پوشانده بود، مشتری قمرهایش را به رخ می‌کشید و سطح مریخ از وجود حفره‌هایی تیره، خال‌دار شده بود. (صفحۀ ۷)

ترجمۀ پیشنهادی: ظهور تلسکوپ در قرن هفدهم، شکوه بیشتری به همراه آورد: زحل با حلقه‌هایی زیبا احاطه شده بود، مشتری به قمرهایش می‌بالید و سطح مریخ به وسیلۀ کانال‌هایی رگه‌رگه شده بود.

“Stars are balls of gas, like the Sun, that are big enough to have ignited nuclear fusion in their cores. This energy makes the star shine. But it isn’t obvious where the division is between planetary-sized balls of gas like Jupiter, and smallest, dimmest stars, like brown dwarfs. Un-ignited stars and even free-floating planets may litter space.”

ترجمۀ فرجادنسب: ستارگان توپ‌های گازی خورشیدمانند هستند که به اندازه کافی ترکیبات هستهای مشتعل در مرکز خود دارند، این نیرو موجب درخشش ستاره می‌شود. اما تعیین وجوه اختلاف میان کره‌های گازی به اندازه سیاره‌ای مانند مشتری و کوچک‌ترین و کم‌نورترین ستارگان ماند سیارک‌های براون به روشنی مشخص نیست. ستارگان غیر مشتعل و حتی سیاره‌های شناور هم ممکن است بخشی از فضا را اشغال کنند. (صفحۀ ۱۱)

ترجمۀ پیشنهادی: ستاره‌ها مانند خورشید کره‌هایی از گاز هستند، آن‌ها به قدرکافی بزرگ هستند تا بتوانند در هسته‌هایشان همجوشی هسته‌ای داشته باشند. این انرژی سبب درخشش ستاره‌ها می‌شود. اما تفاوت بین کره‌های گازی در اندازۀ سیارات، مانند مشتری، با ستاره‌های کوچکِ کم‌نور، مانند کوتوله‌‌های قهوه‌ای، ستاره‌های غیر مشتعل و حتی سیاره‌های سرگردان که آزادانه در فضا می‌گردند، به وضوح مشخص نیست.

در برخی موارد، مترجم نفهمیدن خود را با یک کلمۀ دیگر جبران کرده است. به عنوان مثال: «یوهان کپلر در همان سال که گالیله تلسکوپ خود را راه‌اندازی می‌کرد، حاصل تفحصات خود را در کتاب «شناخت نواخترها» به سال ۱۶۰۹ منتشر کرد.» (صفحۀ ۱۴)

با مراجعه به متن اصلی متوجه می‌شویم که دلیل وجود واژۀ تفحصات در این متن این است که مترجم آن را به جای «his analysis of the path of Mars» آورده است. همچنین در ادامه آمده است: «کپلر متوجه شد که شکل بیضی بهتر می‌تواند گردش این سیارۀ سرخ را به دور خورشید توجیه نماید.» و ازآن‌جایی‌که تا قبل از آن هیچ‌جا در مورد کار کردن کپلر بر روی مدار مریخ حرفی به میان نیامده و نامی از آن برده نشده، و در جایی که باید «نتایج تحلیل‌های کپلر در مورد مسیر مریخ» می‌آمده «تفحصات» آمده، ضمیر «این» در عبارت «این سیارۀ سرخ» بدون مرجع باقی مانده است و نوجوانانی که مخاطب این کتاب هستند، باید خودشان حدس بزنند که منظور از سیارۀ سرخ، مریخ است.

در صفحۀ ۱۶، هنگامی که در کتاب در مورد روش کپلر برای تعیین مدار سیارات حرف زده می‌شود، مترجم متوجه نمی‌شود و آن را حذف می‌کند و به جای آن چنین می‌نویسد: «وی به تشریح چگونگی سیارات بر مدارات بیضی پرداخته و توضیح داد که چگونه سرعت گردش سیارات دورتر، کمتر از سایر سیارات است.» بگذریم که این جمله در زبان فارسی ایراد صَرفی و دو مشکل معنایی نیز دارد. درست است که کپلر توضیحاتی داده، اما چون مترجم نفهمیده است، مخاطبان هم نیازی ندارند که در مورد آن بدانند و همین که بدانند «وی پرداخته و توضیح داد که چگونه» کافی است! در ادامه نیز یک ترجمۀ اشتباه از قوانین کپلر می‌آید.

اعداد و ارقام در نجوم مهم نیستند.

ازآن‌جایی‌که مترجم و ویراستار علمی کتاب، نشان‌داده‌اند که علم نجوم در نظرشان آن‌قدر ارزش ندارد که بخواهند وقت‌شان را صرف آن کنند-آن‌هم وقتی که می‌تواند صرف کتاب‌سازی و ترجمه‌های دانشجویی و امثال آن، چاپ تعداد زیادی کتاب و عضویت در هیئت علمی دانشگاه‌ها و انجمن‌های نجومی شود-پس دیگر هیچ نیازی به بررسی اعداد و ارقام نیست. در یک نگاه گذرا می‌توان به موارد زیر اشاره کرد، در همۀ موارد ذیل، اعداد و ارقام در کتاب اصلی درست‌اند اما به‌طرز حیرت‌آوری غلط ترجمه شده‌اند.

ترجمۀ فرجادنسب: «اگر بنا بود مشتری نیز با همین میزان سرعت حرکت کند، سه و نیم میلیون سال زمینی طول می‌کشید تا یک بار خورشید را دور بزند، در حالی که تنها طی ۱۲ روز این کار را انجام می‌دهد.» (صفحۀ ۱۶)

صحیح: گردش مشتری به دور خورشید حدود ۱۲ سال طول می‌کشد.

ترجمۀ فرجادنسب: «یک مگاپارسک، یا یک میلیون پارسک، معادل ۳,۲۶۲,۰۰۰ سال نوری یا ۱۰۲۲×۳ دقیقه است.» (صفحۀ ۵۶)

صحیح: مگاپارسک، پارسک و سال نوری، واحد‌هایی برای اندازه‌گیری مسافت هستند، دقیقه واحد اندازه‌گیری زمان است، همان‌گونه که در کتاب اصلی نیز آمده است، یک مگاپارسک، تقریبا معادل ۱۰۲۲×۳ متر است. متر، یکای اندازه‌گیری مسافت در SI است.

ترجمۀ فرجادنسب: «هسته بسیار ریز است. هسته صدها هزار بار کوچک‌تر از اتم بوده و طول آن تنها چند فمتومتر «متر، یا یک ده میلیون بیلیونیم متر» می‌باشد.» (صفحۀ ۱۱۵)

صحیح: همان‌طور که مترجمین سایر فصل‌های این کتاب که احتمالاً دانشجویان دیگری بوده‌اند نیز می‌دانند، در فارسی واژۀ بیلیون نداریم و معادل واژۀ Billion ، میلیارد است و یک ده میلیون میلیاردم متر صحیح می‌باشد.

ترجمۀ فرجادنسب: «داغ‌ترین ستاره‌ها رنگ آبی دارند و دمای سطح آن‌ها می‌تواند به حدود ۴۰۰۰۰ درجه کلوین برسد، سردترین ستاره‌ها به رنگ قرمز می‌درخشند و تنها چند هزار درجه کلوین دما دارند.» (صفحۀ ۱۷۷ و بسیاری صفحات دیگر)

صحیح: مقیاس کلوین به این دلیل به نام لرد کلوین خوانده می‌شود که او اولین کسی است که از لزوم وجود یک «مقیاس ترمودینامیکی مطلق» صحبت کرده است. از آن‌جا که «نسبت دو دما در مقیاس کلوین مانند نسبت گرماهایی است که بین همان دو سطح بی‌درروی برگشت‌پذیر در این دو دما منتقل می‌شود، می‌بینیم که مقیاس دمای کلوین، مستقل از مشخصات ویژۀ هر مادۀ خاصی است.»[vii] پس این‌که مقیاس کلوین را با درجه بیان کنیم، نوعی دهن‌کجی به این مقیاس مطلق است. همان‌گونه که در مورد رادیان نیز درجه را به کار نمی‌بریم. و البته در کتاب اصلی نیز در مورد کلوین، واژۀ درجه به کار نرفته و مترجم آن را اضافه کرده است.

ترجمۀ فرجادنسب: «خورشید بیش‌تر جرم منظوه شمسی (۹/۹۹ درصد) را در گویی به قطر تقریبی ۱۰۰ برابر قطر زمین جای داده است، این ستاره تقریبا در فاصله ۱۵۰ میلیون کیلومتری از ما قرار دارد، و هشت ثانیه طول میکشد که نور آن به زمین برسد.» (صفحۀ ۲۰۹)

صحیح: تقریبا هشت دقیقه و نیم طول می‌کشد تا نور خورشید به زمین برسد.

ایرادات فرمی، صفحه‌آرایی

برای آن‌که یک کتاب کاملاً غیرقابل استفاده باشد، تنها حضور یک مترجم کارنابلد و یک ویراستار علمی که رئیس المپیاد جهانی نجوم باشگاه دانش‌پژوهان جوان باشد کافی نیست. بلکه باید کتاب برای «حروف‌چینی و طراحی و لیتوگرافی» نیز به دست «واحد فنی سبزان» سپرده شود تا مطمئن باشیم که از نظر فرم و ظاهر نیز کتاب دارای ایرادات پرشماری است.

اولین ایرادی که به‌شدت خودنمایی می‌کند، نماهای متن است که با فونت‌های عجیب و غریب و گاه بسیار بزرگ نوشته شده‌اند. در هر فصل نقل‌قول‌هایی وجود دارد که درون یک کادر نوشته شده‌اند. این متن‌ها نه‌تنها درون کادر قرار گرفته و با فونت بزرگتری نسبت به فونت کتاب نوشته شده‌اند، بلکه توامان توپر (Bold) و خوابیده (Italic) نیز شده‌اند. احتمالاً نرم‌افزار واژه‌پردازشان قابلیت دیگری نداشته است، وگرنه شبیه به کودکانی که تازه با رایانه آشنا شده‌اند، آن قابلیت‌ها را نیز بر روی همین نقل‌قول‌ها امتحان می‌کردند.

در انتهای هر متن، بخشی تحت عنوان «چکیدۀ بحث» وجود دارد، ذوق‌زدگی در استفاده از دو سایز فونت مختلف و دو رنگ مختلف، در این بخش نیز به چشم می‌آید.

در کتاب اصلی، کادرهایی نیز وجود دارند که در آن‌ها اطلاعات اضافی مانند معرفی دانشمندان، تعریف یک واژه، تاریخچه‌ای از یک نظریه و یا مواردی از این دست به خواننده داده می‌شود. در کتاب انتشارات سبزان، با تلاش بسیار هیچ‌یک از این کادرها در جای اصلی خود قرار نگرفته و معمولاً یکی دو صفحه پس‌وپیش هستند. علاوه بر آن اندازۀ این کادرها نیز ثابت نیست و شکل کتاب را ناموزون کرده‌ است، مثلاً در صفحۀ ۷۱، این کادر تنها ۴ سانتی‌متر است، در حالی که به‌طور معمول در سایر صفحات اندازۀ آن ۱۲ سانتی‌متر است. این زحمت البته اضافه بر تلاش فرجادنسب برای تغییر در ترجمۀ متن درون این کادرها است که گاه مطالبی را اشتباه ترجمه کرده و گاه مواردی را حذف کرده است.

در هر فصل کتاب اصلی، بخشی با عنوان «Timeline» وجود دارد که فرجادنسب آن را با عنوان «روند پیشرفت این نظریه» ترجمه کرده‌ است. در نوع ارائۀ این گاه‌شمار نیز بی‌سلیقگی به چشم می‌خورد. حتی در انتهای فصل چهل‌‌و‌سوم کتاب، همین جدول دوپاره شده و یکی از ستون‌های آن در صفحۀ بعدی آمده است (صفحات ۲۰۳ و ۲۰۴). همچنین این ایرادات ظاهری غیر از مواردی است که فرجادنسب، متن درون گاه‌شمار را غلط ترجمه و یا حتی حذف کرده است. به عنوان مثال موارد زیر از ایرادات این گاه‌شمارها هستند:

ترجمۀ فرجادنسب: «۳۵۰ سال پیش از میلاد: ارسطو متوجه شد زمین گرد است.» (صفحۀ ۱۰)

نکته: ایراد از نویسندۀ اصلی کتاب است. از مترجم و ویراستار علمی هم انتظاری نداریم که به نظرشان چیزی ایراد داشته باشد.

ترجمۀ فرجادنسب: «قرن دوم: بطلمیوس برای توصیف حرکات واژگونه سیاره‌ها از ایده وجود اپی‌سیکل‌ها استفاده کرد.» (صفحۀ ۱۵)

نکات: منظور از حرکات واژگونه، حرکت بازگشتی سیارات و منظور از اپی‌سیکل‌ها، مدارهای تدویر هستند.

ترجمۀ فرجادنسب: «سده‌ی۱۵۰ میلادی: بطلمیوس تئوری اپی-سیکل‌ها را برای توجیه حرکات واژگونه سیارات ارائه کرد.» (صفحۀ ۱۹)

نکات: با نوشتۀ صفحۀ ۱۵ مقایسه کنید، علاوه بر تفاوتی که معلوم نیست چرا در یکی بر حسب قرن و دیگری بر حسب سده، زمان‌بندی شده است، دو مدل غلط نوشتن برای مدارهای تدویر ستودنی است.

ترجمۀ فرجادنسب: «۱۸۹۳ میلادی: ماخ کتاب «علم مکانیک» را منتشر کرد.» (صفحۀ ۹۹)

نکته: زمان انتشار کتاب «The Science of Mechanics»، سال ۱۸۸۳ می‌باشد. جالب اینجاست که این اشتباه در کتاب اصلی نجوم جوآن بیکر وجود ندارد، اما در «نظریه‌های تأثیرگذار در علم فیزیک» به اشتباه – که احتمالاً غلط تایپی است-  سال ۱۸۹۳ آمده و در ترجمۀ «مائده فضل‌علی‌زاد» و «دکتر مهدی خاکیان قمی» به‌همین صورت تکرار شده است. این نشان می‌دهد که فصل فعلی، از روی کتابی که ادعا می‌شود ترجمه نشده بلکه از روی کتاب فیزیک همین مجموعه، ترجمه شده است. همان‌طور که در عنوان «مجموعه‌سازی» آمد، دلیل این کار چندان مشخص نیست.

ترجمۀ فرجادنسب: «۱۹۷۱ میلادی: انبساط زمانی با ارسال ساعت‌های پرنده در هواپیماها نمایش داده شد.» (صفحۀ ۱۰۴)

نکته: برپایۀ دانش بشری تا به این لحظه، هنوز ساعت‌های پرنده اختراع نشده‌اند. مترجم که نتوانسته‌ جمله را درست به فارسی برگرداند، عبارت اضافی ساعت‌های پرنده را ساخته است.

ترجمۀ فرجادنسب: «۱۹۱۹ میلادی: مشاهده کسوف و خسوف منجر به اثبات فرضیه اینشتین گردید.» (صفحۀ ۱۰۸)

نکته: منظور، کار مهم آرتور ادینگتون در اثبات تجربی نسبیت عام، هنگام خورشیدگرفتگی کامل ۲۹ مه ۱۹۱۹ است. این‌که چگونه و چه کسی با مشاهدۀ خسوف در ۱۹۱۹ میلادی، توانست فرضیه‌ای از اینشتاین را اثبات نماید، بایستی از امیرحسین فرجادنسب و دکتر مهدی خاکیان قمی پرسید.

ترجمۀ فرجادنسب: در فصل بیست‌وچهارم کتاب که در مورد سیاه‌چاله‌ها است، دو تاریخ در کتاب اصلی ذکر شده که یکی سال ۱۹۱۵: معرفی نسبیت عام توسط اینشتاین و دیگری سال ۲۰۰۸ در مورد LHC است که به نظر مترجم آن‌قدر مهم نبوده‌اند که نیازی به ترجمه داشته باشند و لذا حذف شده‌اند.

ترجمۀ فرجادنسب: «۲۰۰۹ میلادی: ال.اچ.سی راه‌اندازی شد.» (صفحۀ ۱۲۳)

نکات: در کتاب اصلی در این قسمت ابتدا در مقابل سال ۲۰۰۸ آمده است: «LHC آمادۀ بهره‌برداری شد» سپس در سال ۲۰۰۹ نوشته ‌شده است «اولین برخورد پروتون-پروتون در LHC انجام شد.» احتمالاً به نظر مترجم آمده است که اگر در سال ۲۰۰۸ هیچ برخوردی در LHC انجام نشده، پس چگونه آمادۀ بهره‌برداری شده است؟ لذا سال ۲۰۰۸ را حذف کرده است. در مورد سال ۲۰۰۹ نیز، به این نتیجه رسیده که اولین برخورد پروتون-پروتون، همان راه‌اندازی است دیگر، پس آن را به صورتی که در بالا می‌بینید نوشته است.

در گاه‌شمار فصل بیست‌و هفتم کتاب که با موضوع نظریۀ ریسمان است، به راه اندازی LHC یا برخورد دهندۀ هادرونی بزرگ، در سال ۲۰۰۸ اشاره شده است. مترجم همچنان قصد کرده است سال ۲۰۰۸ و LHC را از تاریخ علم حذف کند. به‌همین دلیل مانند دو مورد قبلی، آن را ترجمه نکرده است.

همچنین ازآن‌جایی‌که بیشترین تعداد نقل اسامی خاص در همین گاه‌شمارها آمده است، بیشترین ایرادات در ترجمۀ آن‌ها نیز در این‌جا مشاهده می‌شود.

نکتۀ دیگر آن‌که در کتاب اصلی نیز ارائۀ گاه‌شمارها چندان منطقی صورت نگرفته است. در برخی موارد اطلاعات بی‌ربط در زیر یک نظریه ردیف شده‌اند (مانند فصول اول و سوم). در مواردی هیچ چیزی برای گفتن ندارند و تنها چند اکتشاف را زمان بندی کرده‌اند (مانند فصل چهل‌و دوم). در خیلی از موارد نیز زمان‌ها و نظریه‌ها و دانشمندان مهمی از قلم افتاده‌اند که بدون آن‌ها آن نظریات معنا نداشته‌اند.

پس از این بخش باید به تصاویر موجود در کتاب اشاره کرد که بی‌سلیقگی طراح و صفحه‌آرا را نشان می‌دهند. تصاویر یا برای کمک به فهم بهتر موضوع می‌‌آیند یا لااقل برای افزودن به زیبایی ظاهری کتاب. تصاویر در این کتاب هیچ کدام از این کارها را نمی‌کنند. البته این ایرادی است که به کتاب اصلی نیز برمی‌گردد. اما در چاپ انتشارات سبزان، پایین آمدن کیفیت تصاویر باعث شده که واقعاً به هیچ دردی نخورند. به عنوان مثال در تصویری در صفحۀ ۱۵۸ قرار بوده است تصویر به ما نشان دهد که «آسمان شب با استفاده از پرتوی ایکس از نیمۀ تاریک ماه روشن‌تر به نظر می‌رسد.» اما در تصویر به جز یک نیم‌دایره که احتمالا نیمۀ روشن ماه است، چیز دیگری دیده نمی‌شود و آسمان شب و نیمۀ تاریک ماه، هردو به یک اندازه تاریک هستند و هیچ چیزی برای تفکیک وجود ندارد.

در تصویر دیگری در صفحۀ ۷۱، بنا بوده است تصاویر تابش زمینۀ کیهانی را که توسط دو ماهوارۀ «کوبی» و «دابلیومپ» گرفته شده‌اند ببینیم، اما تصویر به قدری ناواضح است که جز یک بیضی سیاه و یک بیضی سیاه با کمی سفیدی چیزی نمی‌بینیم. اما نکته این‌جاست که همین تصویر بی‌کیفیت نیز دو ایراد دیگر دارد: اول این‌که در جای خودش در متن نیامده و در زیر عنوان بعدی آمده است، دوم آن‌که زیرنویس ماهواره‌های «کوبی» و «دابلیومپ» جابه‌جا آمده‌اند!

در مورد استفاده از همزه بر روی «ه»، یا استفاده از «ی» میانجی، ذکر اسامی به‌صورت لاتین یا ترجمۀ فارسی یا شکل آوایی آن‌ها به فارسی، همچنین آوردن یا نیاوردن املای لاتین اسامی خاص در پانوشت‌ها نیز هیچ تصمیمی گرفته نشده است. گاه در یک صفحه شاهد هستیم که در جایی از «ی» میانجی استفاده شده است و چند خط پایین‌تر از همزه. گاه صورت لاتین یک اسم، چند صفحه بعد از اولین کاربردش در زیرنویس آمده است و برای برخی از اسامی هرگز صورت لاتین‌شان نیامده است. و البته کتاب آن‌قدر مشکلات بزرگ‌تر دارد که واقعاً نیازی نیست این موارد به فهرست مشکلات کتاب افزوده شوند.

کتاب‌سازی

هشت فصل اول کتاب، به‌صورت دست‌وپاشکسته و با چشم‌پوشی از غلط‌های علمی و نگارشی زیاد، قابل خواندن هستند اما از فصل نهم تا پانزدهم، کتاب به‌هیچ‌وجه حتی قابلیت خواندن ندارد! تقریباً هیچ جمله‌ای نیست که درست و حسابی تمام شده باشد. هیچ اسمی صحیح ترجمه نشده است. برشمردن این حجم از ایرادات واقعاً خارج از حوصلۀ این نوشتار است. تنها پیشنهادی که می‌توان برای ناشر و یا مترجم داشت این است که اگر فهرستی از مترجمین مختلفی که کار را به آن‌ها سپرده‌اند دارند و می‌دانند چه کسی این فصل‌ها را ترجمه کرده، دیگر به او کار ندهند، و یا اگر دانشجویی بوده که برای نمره این کار را کرده است، واقعاً نمره‌ای که در ازای این کار گرفته، حقّش نبوده است. اگر در شرایط بهتری زندگی می‌کردیم با خیال راحت می‌گفتیم که این دانشجو با این ادبیات نمی‌تواند حتی لیسانس بگیرد، اما احتمال این‌که این دانشجو هم‌اینک استاد ادبیات انگلیسی یکی از دانشگاه‌ها باشد نیز دور از ذهن نیست.

اما بعد از این فصل‌ها، ناگهان در فصل‌های شانزدهم و هفدهم، تا فصل بیست‌وپنجم که دوباره همان دانشجوی زبان‌ندان، یا زبان‌ندانی دیگر (خوش‌بختانه در عرصۀ زبان‌ندانی هنوز گرفتار قحط الرجال یا قحط النساء نشده‌ایم و احتمالاً هرگز نخواهیم شد.) برمی‌گردد، کتاب قابل خواندن می‌شود. ابتدا هنگام خواندن کتاب تصور می‌شود که مترجم عوض شده است، یا شاید کار به دانشجوی باوجدان‌تری سپرده شده است. اما با مراجعه به کتاب اصلی، چیز عجیبی به چشم می‌آید: این فصل‌ها ترجمه‌ای از کتاب اصلی نیستند! تنها از عنوان فصل‌ها استفاده شده و مطالب دیگری به جای کتاب اصلی جا زده شده‌اند. به‌طور متوسط در هر یک از این فصل‌ها، یک صفحه در ابتدای فصل اضافه شده و حتی در برخی از فصل‌ها تیترهای داخلی جدیدی اضافه شده‌اند. با توجه به این‌که از مترجم و ویراستار علمی بر‌نمی‌آمد که برای نوشتن یک صفحه نیز زحمتی بکشند، همان‌طور که در بخش «مجموعه‌سازی» خواندید، با جستجوی منبعی که این بخش‌ها از آن نقل شده‌اند متوجه می‌شویم که این بخش‌ها از کتاب فیزیک جوآن بیکر ترجمه شده‌اند. همچنین جملاتی به کتاب اضافه شده‌اند که خبر از یک روحیۀ عجیبِ عرفانی-فیزیکی می‌دهند! نمونه‌ای از این روحیه را قبلاً در فصل سوم نیز دیده بودیم. جایی که نویسنده، مترجم و ویراستار علمی دست به دست هم می‌دهند و چنین چیزی را خلق می‌کنند: «کپلر یک ریاضیدان آلمانی بود که در اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم می‌زیست؛ یعنی زمانی که اختربینی بسیار جدی گرفته می‌شد و نجوم به عنوان شاخه‌ای از علم فیزیک هنوز در ابتدای راه بود. مذهب و معنویت به اندازۀ مشاهدات علمی در دست‌یابی به قوانین طبیعت حائز اهمیت بود. کپلر سالکی که بر این باور بود زیرساخت‌های این جهان بر مبنای اشکال دقیق هندسی استوارند، زندگی خویش را وقف یافتن این الگوهای چند وجهی پنهان در کارکرد طبیعت نمود.» (صفحۀ ۱۶)

جدا از ایرادات تاریخی این پاراگراف، و این‌که تنها در سه صفحه بعد، زندگی کپلر به‌طور کامل معرفی می‌شود (که مترجم آن را هم کامل و صحیح ترجمه نکرده است!)، دلیل آوردن این نظرات عجیب و غریب و کپلر را سالکی از این جنس دانستن، خیلی مشخص نیست.

نمونه ای دیگر از اضافات عرفانی-فیزیکی که فصل انفجار بزرگ با آن شروع می‌شود: «انفجار بزرگ همان انفجار نهایی است-میلاد کیهان است.» (صفحۀ ۶۵)

همان‌طور که گفته شد، از این نوع اضافات در فصل‌های هفده تا بیست‌وپنج بی‌شمارند! جملاتی عجیب و غریب که خبر از ذهن عجیب و غریب نویسندۀ‌شان می‌دهد. از جمله: «سفینه‌های داستانی اغلب از «مواد محرک پادماده» به عنوان سوخت استفاده می‌کنند، اما خود پادماده واقعی است و به‌طور مصنوعی روی زمین ساخته شده است.» (صفحۀ ۷۸) یا «در خیابان قدم می‌زنید که ناگهان با نسخه‌ای از خود روبه‌رو می‌شوید. با دوقلوی پادماده‌ای خودتان! آیا با او دست می‌دهید؟» (صفحۀ ۷۸).

یا در انفجاری عجیب در علم، نویسنده، مترجم و ویراستار علمی فصل مربوط به مادۀ تاریک را با تعریف جدیدی که از مادۀ تاریک ارائه می‌دهند آغاز می‌کنند. تعریفی که نشان می‌دهد هرکسی که آن را نوشته‌، ترجمه و تأیید کرده، تصورش از مادۀ تاریک با لامپ خاموش یکی بوده است. چنین اشتباهی نه از نویسنده‌ای که کتابش ارزش چاپ‌شدن به فارسی را داشته باشد قابل قبول است و نه شایستۀ مقام شامخ ویراستار ارجمند کتاب که لقب دکتری فیزیک را «بر دوش» می‌کشند و نه سزاوار مترجم زبان‌دان کتاب که تا کنون دست‌کم به ازای چندین کتاب نجومی، چیزهایی را به فارسی تحویل خوانندگان داده‌اند. احتمالاً کارگر چاپخانه مسئول این کتاب‌سازی است. او فصل مادۀ تاریک را این‌گونه آغاز می‌کند: «ماده تاریک عجیب به نظر می‌رسد و شاید هم عجیب و غریب باشد، اما تعریف آن بسیار ساده و آشناست. بیش‌تر اجرامی که در کیهان می‌بینیم، به دلیل قابلیت انتشار یا بازتاب نور در آسمان می‌درخشند. ستارگان با پمپاژ فوتون‌ها در فضا سوسو می‌زنند و سیارات با بازتاب نور خورشید در فضا می‌درخشند. بدون این نور نمی‌توانستیم آن‌ها را ببینیم. وقتی ماه از مقابل سایه‌ زمین عبور می‌کند، تاریک است؛ وقتی سوخت یک ستاره تمام می‌شود، تنها پوسته‌ای از آن باقی می‌ماند که تقریباً نامرئی است؛ حتی سیاره‌ای به بزرگی مشتری، اگر آزادانه و در فاصله‌ای دورتر از خورشید در فضا می‌چرخید، قابل مشاهده نبود. بنابراین، در نگاه اول، شاید چندان شگفت‌آور نباشد که بیشتر موارد موجود در کیهان نمی‌درخشند. آن‌ها را ماده تاریک می‌نامیم.» (صفحۀ ۸۳)

نویسندۀ سطور بالا، این کتاب‌ساز محترم -هرکه هست- معتقد است که مشتری اگر در خارج از محدودۀ نور خورشید قرار بگیرد، مادۀ تاریک می‌شود. وقتی ماه درون سایۀ زمین قرار می‌گیرد تبدیل به مادۀ تاریک می‌شود. وقتی سوخت ستاره‌ای تمام می‌شود و خاموش می‌شود، تبدیل به مادۀ تاریک می‌شود. بدین ترتیب احتمالاً وقتی کلید برق اتاقشان را خاموش می‌کنند تمامی وسایل موجود در خانه، تبدیل به مادۀ تاریک می‌شوند. دلم به حال دانشمندانی می‌سوزد که سال‌ها عمرشان را صرف کرده‌اند تا خواص مادۀ تاریک را کشف کنند، در حالی که کتاب‌سازان محترم ما، در یک پاراگراف، تمامی مشکلات آن‌ها را حل کرده‌اند. به تمامی کسانی که در مورد مادۀ تاریک پژوهش می‌کنند، پیشنهاد می‌کنم که هرجا نیاز به بررسی دقیق مادۀ تاریک داشتند، بنا به استدلال این کتاب، سرشان را زیر پتو بکنند، هرچیزی که آن‌جا دیدند، بدون شک مادۀ تاریک است.

این کتاب‌سازی از فصل‌ بیست‌ویکم به بعد چنان می‌شود که فرجادنسب-خاکیان قمی به این نتیجه می‌رسند وجود آونگ فوکو چیز زیاد مهم و قابل ذکری نیست. در همان فصل، تصویری که از سطل نیوتون وجود دارد زاید تشخیص داده شده و حذف می‌شود. در فصل بیست‌ودوم با موضوع نسبیت خاص، فرجادنسب-خاکیان قمی به‌هیچ‌وجه جوآن بیکر را دارای صلاحیت نمی‌دانند و از خودشان چیزهایی در مورد نسبیت خاص می‌نویسند! در این نسبیت خاصِ جدید، حتی دیگر تناقض دوقلوها «چندان هم متناقض نیست.» (صفحۀ ۱۰۲)

نکتۀ مهم‌تر این‌که جوآن بیکر در این فصل یک نقل‌قول از ماکس پلانک آورده است، اما فرجادنسب-خاکیان قمی، آن را حذف کرده و به جای آن، یک نقل قول از وودی آلن می‌نویسند! واقعاً جوآن بیکر چه کار اشتباهی کرده بود! وودی آلن بهتر نسبیت خاص را می‌فهمد یا ماکس پلانک؟

در همین نسبیت خاصِ فرجادنسب-خاکیان قمی، یکی از جملات آلبرت اینشتین که ورژن قبلی نسبیت خاص را در ۱۹۰۵ ارائه داده بود، آورده می‌شود اما چون در این نسبیت خاصِ جدید، آن جمله به کار نمی‌آید، بدین صورت تغییر داده می‌شود: «درک نکردنی‌ترین چیز در مورد جهان این است که جهان ما به‌هیچ‌وجه قابل درک نیست.» (صفحۀ ۱۰۲) اصل آن جمله چنین است:

The eternal mystery of the world is its comprehensibility. (نقل از مقالۀ فیزیک و واقعیت، ۱۹۳۶)

البته این جمله به صورت‌های مختلفی نقل‌قول شده است. نقل مایکل فریپ (Speaking of Science, 2000) که یکی از مشهورترین مدل‌های بیان آن است، بدین ترتیب است:

The most incomprehensible thing about the world is that it is at all comprehensible.

«غیرقابل‌درک‌ترین چیز دربارۀ دنیا این است که [دنیا] قابل درک است.»

در مورد نسبیت عام (فصل ۲۳) نیز از این دست ارتکابات کم نیست. در ابتدای فصل چیزهای عجیب و غریبی می‌آورند راجع به «چتربازی» و «دنباله دار استفراغ‌آور» و… که اصلاً مشخص نیست چه چیزهایی هستند و اگر بتوان فهمید، تازه این سوال مطرح می‌شود که این‌ها چه ربطی به نسبیت عام دارند. سپس عناوین بخش‌های فصل را کم و زیاد می‌کنند و در نهایت نقل‌قولی از سر آرتور ادینگتون را در مورد نسبیت عام حذف می‌کنند.

در فصل سیاه‌چاله‌ها (فصل ۲۴) همچنان این کتاب‌سازی ادامه می‌یابد. عناوین فصل‌ها کم و زیاد شده‌اند و یک نقل‌قول از هاوکینگ در مورد «طاس انداختن پروردگار» در صفحۀ ۱۱۲ به متن اصلی اضافه شده است.

در نقد کتاب‌های ترجمه شده، معمول است که قسمتی از متن انگلیسی کتاب و سپس ترجمۀ مترجم را می‌آورند و بعد از آن درصورت لزوم ترجمه‌ای صحیح را پیشنهاد می‌کنند. ما برای نشان‌دادن وضعیت غیرمنطقی‌تر و غیرمعمول‌تر این مجموعه و این کتاب‌سازی، در چند نمونه، قسمتی از متن انگلیسی جوآن بیکر، سپس ترجمۀ فرجادنسب از همین متن در کتاب «نظریه‌های…نجوم…» و بعد از آن ترجمۀ مائده فضل‌علی‌زاده و مهدی خاکیان قمی در کتاب «نظریه‌های… فیزیک…» را می‌آوریم.

Kepler’s laws

First law: planetary orbits are elliptical with the Sun at one focus

Second law: a planet sweeps out equal areas in equal times as it orbits the Sun

Third law: the orbital periods scale with ellipse size, such that the period squared is proportional to the semimajor axis length cubed.

ترجمۀ فرجادنسب:

قوانین کپلر

قانون اول: چرخش سیارات به دور خورشید، به عنوان یک نقطۀ متمرکز، در یک مدار بیضوی صورت می‌پذیرد.

قانون دوم: هر سیاره همزمان با گردش به دور خورشید، نواحی یکسانی را نیز در می‌نوردد.

قانون سوم: دوره‌های گردش به اندازه بیضی بستگی دارند، به شکلی که مجذور زمان دوره متناسب با معکب طول محور اصلی است. (صفحۀ ۱۷)

ترجمۀ مائده فضل‌علی‌زاده و مهدی خاکیان قمی:

قوانین کپلر

قانون اول: مسیر حرکت سیاره‌ها، بیضی‌هایی است که خورشید در یکی از کانون‌های آن قرار دارد.

قانون دوم: سیاره‌ها در چرخش به دور خورشید، مساحت‌های مساوی را در زمان‌های مساوی جاروب می‌کنند.

قانون سوم: دوره‌های تناوب مداری با توجه به اندازه بیضی مقیاس‌بندی می‌شوند، به طوری که مجذور دوره تناوب با مکعب نصف قطر بزرگ بیضی متناسب است. (صفحۀ ۱۷)

What might dark matter be made of? First, it could be dark gas clouds, dim stars or unlit planets. These are called MACHOs, or MAssive Compact Halo Objects. Alternatively the dark matter could be new kinds of subatomic particles, called WIMPs, short for Weakly Interacting Massive Particles, which would have virtually no effect on other matter or light.

ترجمۀ فرجادنسب: ماده تاریک ممکن است از چه چیزی ساخته شده باشد؟ در نگاه اول، می‌تواند از ابرهای گازی تاریک، ستارگان کم فروغ یا سیارات بی‌نور ساخته شده باشد. به این اجرام «ماخو» یا اجرام نورانی فشرده و حجیم می‌گویند. از سوی دیگری، ماده تاریک می‌تواند گونه‌های جدیدی از ذرات زیراتمی به نام «ویمپ» که مخفف ذرات سنگین با برهم کنش ضعیف است، باشد که در ظاهر تأثیری بر نور یا سایر مواد ندارند. (صفحۀ ۸۵)

ترجمۀ مائده فضل‌علی‌زاده و مهدی خاکیان قمی: ماده تاریک از چه ساخته شده است؟ در حالت اول می‌تواند ابرهایی از گاز تیره، ستاره‌های کم‌نور یا سیاره‌های بی‌فروغ باشند. این اجرام MACHO یعنی اجرام سنگین موجود در هاله نامیده می‌شوند. در حالت دیگر، ماده تاریک می‌تواند انواع جدیدی از ذرات بنیادی باشد که WIMP یعنی ذرات سنگین با اندرکنش کم نامیده می‌شوند که تقریباً هیچ اثری بر دیگر مواد و حتی بر نور ندارند. (صفحۀ ۲۱۰)

The nature of space has puzzled scientists for millennia. Modern particle physicists think it is a seething cauldron of subatomic particles being continually created and destroyed. Mass, inertia, forces and motion may all in the end be manifestations of a bubbling quantum soup.

ترجمۀ فرجادنسب: ماهیت فضا، هزاران سال است که دانشمندان را شگفتزده و حیران نموده است. امروزه فیزیکدانان ذرات معتقدند کیهان دیگی جوشان از ذرات زیراتمی است که به‌طور مستمر در حال پیدایش و نابودی هستند. جرم، اینرسی، نیروها و حرکت همه و همه ممکن است در نهایت نمود بیرونی همین سوپ کوانتمی جوشان باشند. (صفحۀ ۹۹)

ترجمۀ مائده فضل‌علی‌زاده و مهدی خاکیان قمی: ماهیت فضا میلیونها سال برای دانشمندان یک معما بود. فیزیکدانان ذرات جدید فکر می‌کنند فضا دیگ جوشانی است از ذرات بنیادی که مرتباً خلق و نابود می‌شوند و در نهایت، جرم، اینرسی، نیروها و حرکت همه اجرام در آن می‌توانند صورت‌هایی از سوپ کوانتم خروشان باشند. (صفحۀ ۱۰)

In 1887, however, a famous experiment proved the ether did not exist. Because the Earth moves around the Sun, its position in space is always changing. If the ether were fixed then Albert Michelson and Edward Morley devised an ingenious experiment that would detect movement against it. They compared two beams of light traveling different paths, fired at right angles to one another and reflected back off identically faraway mirrors.

ترجمۀ فرجادنسب: با این وجود در ۱۸۸۷ میلادی، آزمایشی مشهور نشان داد که فلک فار وجود خارجی ندارد، از آن جایی که زمین به دور خورشید می‌گردد، موقعیتش در فضا همواره در حال تغییر است. آلبرت میکلسون و ادوارد مورلی دست به انجام آزمایش بیسابقهای زدند که در صورت ثبات مقدار فلک فار، هرگونه حرکت در تقابل با آن را شناسایی می‌کردند. آنان به مقایسه دو پرتوی نور در دو راستای متفاوت پرداختند، که با یک زاویه قائمه نسبت به یکدیگر شلیک شده و پس از برخورد با آینههایی در فاصلهای معین باز میگشتند. (صفحۀ ۱۰۰)

ترجمۀ مائده فضل‌علی‌زاده و مهدی خاکیان قمی: در سال ۱۸۸۷، یک آزمایش مشهور اثبات کرد که اتر وجود ندارد. ازآن‌جایی‌که زمین حول خورشید حرکت می‌کند، موقعیتش در فضا همیشه در حال تغییر است. آلبرت مایکلسون و ادوارد مورلی یک آزمایش خلاقانه طراحی کردند که اگر اتر وجود میداشت باید حرکت بر خلاف آن در این آزمایش نمایان می‌شد. آن‌ها دو پرتوی نور را با هم مقایسه کردند که در دو جهت مختلف عمود بر هم از یک نقطه تابانده شده بودند و هر یک به آینهای که در مسیرشان قرار داده شده بود برخورد کرده و بازتاب مییافتند. (صفحۀ ۱۷۹)

At the other end of the scale, where gravity is very weak it might be expected to break up eventually into tiny quanta, similar to light that is made up of individual photon building blocks. But no one has yet seen any graininess in gravity. Quantum theories of gravity are being developed but, without evidence to back it up, the unification of quantum theory and gravity is elusive. This hope occupied Einstein for the rest of his career but even he did not manage it and the challenge still stands.

ترجمۀ فرجادنسب: در دیگر انتهای این گستره، جایی که جاذبه بسیار ضعیف است، انتظار می‌رود شاهد شکسته شدن گرانش به شکل کوانتم‌های بسیار کوچک باشیم، مانند نور که از فوتونهای تکی ساخته شده است. اما تاکنون چنین آجیدگی و انفصالی در نیروی گرانش دیده نشده است. نظریات گرانشی کوانتم در حال پیشرفت هستند، اما بدون وجود شواهد برای پشتیبانی از یافتههای آنها، یکی‌سازی نظریه کوانتم و گرانش تا حدی ناممکن مینماید. اینشتین با این امید به کار خود ادامه داد، اما حتی او نیز در این مسیر موفق نبود و این چالش همچنان پابرجاست. (صفحۀ ۱۰۸)

ترجمۀ مائده فضل‌علی‌زاده و مهدی خاکیان قمی: در انتهای دیگر صفحه، جایی که گرانش بسیار ضعیف است، انتظار می‌رود که به مقادیر ریز شکسته شود، مثل نور که از اجزا سازنده‌اش یعنی فوتونهای خاص خود ساخته شده است. اما هیچ کس هنوز هیچ گسستگی را در گرانش ندیده است. نظریه‌های کوانتمی در مورد گرانش در حال گسترش است اما بدون هیچ اثباتی برای تأیید آن‌ها یگانگی نظریه‌ کوانتمی و گرانش از بین خواهد رفت. این امر اینشتین را برای ادامه کارش امیدوار کرد اما هرگز آن را مدیریت نکرد و این چالش همچنان پابرجاست. (صفحۀ ۱۸۶)

But microbes are not going to call home. What about more sophisticated animals or plants? Now that individual planets are being detected around distant stars, astronomers are planning on dissecting the light from them to hunt for chemistry that could support or indicate life. Spectral hints of ozone or chlorophyll might be picked up, but these will need precise observations like those possible with the next generation of space missions such as NASA’s Terrestrial Planet Finder. These missions might find us a sister Earth one day, but if they did, would it be populated with humans, fish or dinosaurs, or just contain empty lifeless continents and seas?

ترجمۀ فرجادنسب: در هر حال، میکروب‌ها نمیتوانند با ما تماس بگیرند. اما حیوانات و گیاهان تکامل یافتهتر چطور؟ حال که سیارات پیرامون ستارگان دورافتاده کشف شده‌اند، اخترشناسان قصد دارند با تشریح نور آن‌ها به دنبال مواد شیمیایی بگردند که می‌توانند نقشی در پیدایش حیات داشته باشند. آن‌ها ممکن است موفق به شناسایی نشانه‌های طیفی مربوط به اوزون یا کلروفیل شوند، اما این کار نیازمند مشاهدات بسیار دقیق است، مشاهداتی که با نسل بعدی ماموریت‌های فضایی مانند سیارهیاب زمینی ناسا امکان‌پذیر خواهد بود. این احتمال می‌رود که این ماموریت‌ها روزی به کشف یک سیاره‌ خواهر برای زمین منجر شوند، اما اگر چنین شود، ساکنین این سیاره انسان خواهند بود، یا ماهی یا دایناسور؟ یا شاید هم تنها از دریاها و قاره‌های خالی و عاری از زندگی تشکیل شده باشد؟ (صفحۀ ۲۳۵)

ترجمۀ مائده فضل‌علی‌زاده و مهدی خاکیان قمی: اما میکروب‌ها که قرار نیست به محلی دعوت شوند تا به آن‌جا بروند. در مورد حیوانات و گیاهان که در سطح پیچیدهتری قرار دارند، وضعیت چگونه است؟ اکنون که گیاهان منحصر به فردی در اطراف ستارههای دوردست آشکار شدهاند، ستاره‌شناسان قصد دارند نوری را که از آن‌ها خارج می‌شود، به‌طور بسیار دقیق و موشکافانه بررسی کنند تا علم شیمی که دلیل زنده بودن و زنده ماندن آنهاست را پیدا کنند. اثر طیفی اوزون یا کلروفیل باید به دست آید، اما این کار به مشاهدات دقیقی نیاز دارد. مانند مشاهداتی که با اعزام نسل جدید کاوشگر سطحی سیارات توسط ناسا به فضا انجام می‌گیرد. ممکن است روزی این هیئت اعزامی خواهر زمین را برای ما پیدا کنند. اما اگر این اتفاق افتاد، آیا آن‌جا نیز مملو از انسان، ماهی یا دایناسور خواهد بود یا فقط دریا و خشکی‌هایی فاقد حیات خواهد داشت؟ (صفحۀ ۲۱۸)

خوشبختانه، با شروع فصل بیست‌وپنجم و پایان مباحث مربوط به کیهان‌شناسی، کتاب‌سازان محترم، دست از کتاب‌سازی می‌کشند و دوباره همان دانشجوی بی‌سواد که همه چیز را اشتباه ترجمه می‌کرد، برمی‌گردد. از این‌جا به بعد چیزی به متن اضافه نمی‌شود، جملات عرفانی-فیزیکی وارد بحث نشده و دوباره جمله‌ها مانند ابتدای کتاب غیرقابل‌خواندن و غیرقابل‌درک می‌شوند.

حتی در ترجمۀ نقل‌قولی از ارنست راترفورد، مترجم نمی‌تواند تشخیص دهد آن چیزی که در هنگام یک شلیک پرتاب می‌شود گلوله است و نه پوکه! و جملۀ راترفورد را این‌گونه ترجمه می‌کند: «این تجربه فوق‌العاده بود؛ تقریباً مثل این بود که پوکه‌ای ۱۵-اینچی را به سمت تکه‌ای دستمال کاغذی شلیک کنید و آن پوکه به سمت شما بازگشته و با شما برخورد کند.» (صفحۀ ۱۱۵) احتمالاً اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای قبول ترجمه از مترجمین، کارت پایان­خدمت سربازی را هم چک می‌کرد، این جمله درست ترجمه می‌شد.

اما باز هم در فصل بیست‌وهفتم، کتاب‌ساز عرفانی-فیزیکی باز می‌گردد و در یک نقل از کارل پوپر اصلی‌ترین راه پیشرفت علم را بیان می‌کند: «به اعتقاد فیلسوف برجسته، کارل پوپر، خطا و اشتباه اصلی‌ترین راه پیشرفت علم است.» (صفحۀ ۱۲۵)

واژه‌نامه‌سازی

احتمال ضعیفی وجود دارد که یکی از دانش‌آموزانی که مخاطب این کتاب است، در انتها چیزی از این کتاب آموخته باشد و تمام تلاش فرجادنسب-خاکیان قمی را در ارائۀ کتابی که کسی نتواند چیز درستی از آن بیاموزد، هدر داده باشد. به همین دلیل در انتهای کتاب یک واژه‌نامه آورده شده است که اگر کسی تا این مرحله پیش آمد، در این مرحله دیگر حتماً زمین‌گیر شود.

اولین اشکال واژه‌نامه این است که به همان ترتیب حروف الفبای انگلیسی ترجمه شده و به همین خاطر در فارسی، هیچ ترتیبی ندارد! که البته قبلاً گفتیم این گونه اشکالات در این کتاب، اشکالات مهمی محسوب نمی‌شوند. برای دیدن اشکالات از نوعی که باب طبع فرجادنسب-خاکیان قمی باشد، چند مدخل از این واژه‌نامه را مرور می‌کنیم:

شتاب: سرعت حرکت در مسیری مشخص شتاب: تغییر در سرعت یک جسم در زمانی مشخص بله! واقعاً این واژه‌نامه دو مدخل برای شتاب دارد که با هم فرق می‌کنند. این‌که کسی شتاب را «سرعت حرکت در مسیری مشخص» ترجمه کند، یعنی خانه از پای‌بست (یعنی حدوداً سال اول و دوم دبیرستان) ویران است. قیفاووس: ستارۀ متغیری که طول دورۀ آن با میزان درخشش آن تناسب دارد. قیفاووس یک صورت فلکی است و در این‌جا منظور قیفاووسی‌ها هستند که نوعی از ستارگان متغیر هستند. نویسنده، مترجم و ویراستار علمی، تمام تلاش‌شان را کرده‌اند که از این تعریف، هیچ نوع اطلاعات به‌دردبخوری به کسی ارائه نشود. این نوع از ستارگان متغیر پیش از این در صفحۀ ۶۱ کتاب نیز معرفی شده‌اند که آن‌جا نیز همین‌قدر عجیب و غریب است: «ستارگانی منحصر به فرد از مرحله دوم.» پراش (انکسار): انتشار امواج زمانی که از یک شکاف یا لبه عبور می‌کنند. با این‌که کتاب به اتمام رسید، اما باز هم مترجم-ویراستار علمی متوجه تفاوت پراش با انکسار نشدند، حتی نتوانستند یکی از آن‌ها را نیز درست تعریف کنند. غبار: در کیهان، خاکستر و ذراتی که نور را جذب و سرخ رنگ می‌نمایند. ابتدا تأکید شده است که منظور از غبار در این‌جا، غبار در کیهان است و نه مثلاً غبار در بیابان، اما باز هم غبار در بیابان تعریف شده است. غبار در اخترفیزیک تعریف دقیق‌تری از خاکستر دارد. انرژی: کمیتی که توان تغییر در اثر تبادل را معین می‌کند. واقعاً این تعریف غیرقابل فهم است و نمی‌شود حتی کمی به آن‌چیزی که مد نظر فرجادنسب-خاکیان قمی بوده است نزدیک شد. سیارۀ خارجی: سیاره‌ای که حول ستاره‌ای غیر از خورشید می‌گردد. خوشبختانه در این مورد لااقل می‌توان حدس زد که چه چیزی، با چه چیزی اشتباه گرفته شده است. سیارات خارجی، به سیارات گازی بزرگ منظومه شمسی می‌گویند و به سیاراتی که حول ستاره‌ای غیر از خورشید می‌گردند، سیارات فراخورشیدی می‌گویند. نیرو: جابجایی؛ کشش، یا فشار یک جسم که منجر به تغییر در جنبش آن گردد. نک به: انرژی ایزوتراپی: توزیع یکپارچه و یکسان یک چیز فارغ از تعریفی که بسیار نادقیق است، مترجم Isotropy را به ایزوتراپی ترجمه کرده است، تراپی در فارسی به عنوان معادل Therapy به کار می‌رود که معنای درمان می‌دهد. مانند سایکوتراپی، فیزیوتراپی و… و متفاوت با ایزوتروپ یا همسانگرد فارسی است. ستارۀ نوترونی: غلاف متلاشی‌شدۀ یک ستارۀ فاقد سوخت، که به واسطۀ فشار کوانتمی حمایت می‌شود. نک به: انرژی و نیرو انتقال به سرخ: افت بسامد جرم پس‌رونده در اثر انبساط کیهانی این یکی صحیح است. اما آخر این چه انتخاب واژگانی است؟ معنای «افت بسامد جرم پس‌رونده در اثر انبساط کیهانی» اگر برای یک دانش‌آموز سخت‌تر از انتقال به سرخ نباشد، به هیچ‌وجه راحت‌تر نیست. دلیل حضور واژه‌نامه در انتهای کتاب این است که اگر یکی از خوانندگان، در حین خواندن متن، معنای واژه‌ای را ندانست به آن مراجعه کند و آن را بهتر متوجه شود. اما آیا «افت بسامد جرم پس‌رونده در اثر انبساط کیهانی» نشانی از بهتر متوجه شدن دارد؟

نمایه سازی

کتاب یک نمایه نیز دارد، اما به این دلیل که اسامی خاص، به اشکال گوناگونی ترجمه و ضبط شده‌اند و برای ساخت نمایۀ کتاب از جستجو در نرم‌افزار واژه‌پرداز استفاده شده است، بسیاری از تکرارهای اسامی و اعلام، در این فهرست نیامده و آن را بی‌استفاده ساخته است.

 

عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو

ندارد.

حضور در وب‌گاه انجمن نجوم ایران

متأسفانه ازآن‌جایی‌که ویراستار علمی کتاب، عضو هئیت مدیره انجمن نجوم ایران است، این کتاب در سایت این انجمن تبلیغ شده است. به‌صورت دقیق‌تر، در سایت این انجمن تنها سه کتاب معرفی شده‌اند که همین کتاب به همراه دو کتاب ریاضی و فیزیک از همین مجموعه‌سازی انتشارات سبزان است.[viii]

asi-ir-sabzan

سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا در انجمن نجوم ایران، حتی یک نفر پیدا نشده است که این کتاب را یک بار خوانده باشد؟ یا اگر خوانده شده است، آیا انجمن نجوم ایران با محتویات این کتاب در مورد مادۀ تاریک، نسبیت خاص، انرژی، نیرو و… موافق است؟ آیا واقعاً معرفی چنین کتابی در شأن انجمن نجوم ایران است؟ و مخاطبان این وب‌گاه باید بعد از دیدن این کتاب همچنان به انجمن نجوم ایران اعتماد کنند؟ و یا این‌که به دلیل عضویت ویراستار علمی در هیئت مدیرۀ انجمن نجوم ایران، تمامی اعضا چشم بر روی چنین کاری بسته‌اند؟

ویراستارسازی

شرح وظایف ویراستار و نقش او در انتشار کتاب، چنان واضح است که نیازی به تکرار دوبارۀ آن‌ها نیست. متأسفانه در سال‌های اخیر، برخی از نویسندگان و مترجمان که خودشان را آگاه به ویراستاری می‌دانند، معمولاً خودشان دست به ویرایش کتاب‌هایشان می‌زنند. این رویه در بین بسیاری از نویسندگان، مترجمان و ناشران فراگیر است. و بسیاری از ناشران، اصلاً هیچ ویراستاری ندارند. با فرض این‌که نویسنده و مترجم، خود به ظرایف ویراستاری آگاه باشند، بزرگترین مشکلی که پیش می‌آید این است که معمولاً هنگامی که ما متنی از خودمان را دوباره می‌خوانیم، آن‌چه بر روی کاغذ (مانیتور) است را نمی‌خوانیم، بلکه آن‌چه درون ذهنمان است را مرور می‌کنیم. خیلی از مواردی که ایرادات جدی نگارشی، سجاوندی و… هستند، در ویرایش توسط خود نویسنده یا مترجم به‌هیچ‌وجه دیده نمی‌شوند.

در مورد این کتاب، اگر یک نفر تنها یک بار کتاب را قبل از انتشار می‌خواند، مطمئناً بسیاری از مشکلاتی که امروز در کتاب وجود دارد، دیگر وجود نداشت. یا لااقل یک نفر در این میان متوجه می‌شد که ۱۸ فصل از دو کتاب این مجموعه با هم یکی هستند، و وقت گران‌بهایشان را صرف ترجمۀ مجدد همین فصول نمی‌کردند و کتاب‌سازی دیگری را شروع می‌کردند.

اما در مورد ویراستاری علمی، که یک اصطلاح با تعریف مشخص است، هنگامی که کسی از عنوان مدرک دانشگاهی‌اش استفاده می‌کند تا به یک کتاب اعتبار ببخشد، بایستی مسئولیت تمامی ایرادات علمی احتمالی در کتاب را نیز بپذیرد. در مورد این کتاب دو اتفاق می‌تواند محتمل باشد. اول این‌که ویراستار علمی، تنها در ازای گرفتن مبلغی، پذیرفته که نامش بر روی کتاب باشد و بعد هم با گرفتن مبلغی دیگر از سمت‌هایش برای تبلیغ کتاب در سایت انجمن نجوم و… استفاده کرده و احتمالاً کتاب را حتی نگاه هم نکرده است. دوم این‌که واقعاً کتاب را خوانده و ویراستاری کرده و نتیجه این شده است. امیدوار هستم که مورد اول درست باشد، زیرا این بی‌اخلاقی که در ازای دریافت پول، به مجموعه‌ای اعتبار داده شود و یا کتابی تبلیغ شود، با توجه به شرایط اقتصادی پذیرفتی‌تر است تا این‌که یک دکترای فیزیک، استاد دانشگاه و رییس المپیاد جهانی نجوم، تا این حد از نجوم و فیزیک بی‌اطلاع باشد. البته جنونِ بودن بر روی جلد کتاب‌ها، تا حدی زیاد شده است که بسیاری حاضرند در ازای مبالغی بسیار ناچیز، دست به چنین کاری بزنند (همان‌طور که امروز نمونه‌های بی‌شماری از این ویراستاران علمی را مشاهده می‌کنیم و نام ویراستار حاضر را نیز بر روی کتاب‌های زیادی دیده‌ایم). اما به هرحال، کم بودن یا زیاد بودن پول دریافتی، از عنوان پرطمطراق ویراستار علمی سلب مسئولیت نمی‌کند.

امیدواریم که انجمن نجوم ایران، بنا به مسئولیت‌های حرفه‌ای‌اش نه‌تنها معرفی این کتاب را از روی وب‌گاهش بردارد، بلکه از خوانندگان وب‌گاه عذرخواهی کند، و البته این کتاب را در بین کتاب‌هایی که دانش‌آموزان بایستی برای المپیاد نجوم بخوانند قرار ندهد!

بار دیگر قسمتی از مقدمۀ مترجم کتاب را با هم مرور می‌کنیم: «این برگردان‌ها از نظر اصول نشر در سطح بالایی قرار دارد، به‌طوری که در ترجمه، اهمیت موضوع در سطح جامعه و نظر مخاطبان، امانت‌داری در ترجمه، اصول نگارشی و مبانی زیبایی‌شناسی کتاب در حد بضاعت دست‌اندرکاران این اثر رعایت شده است.» و «ما مترجمین این مجموعۀ سه جلدی نظریه‌های تأثیرگذار در علم ریاضیات، فیزیک و نجوم شک نداریم که رد پای این سه کتاب را در ده سال آینده به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم در کتب درسی کودکان‌مان خواهیم دید.»

با توجه به آن‌چه به عنوان شاهد آورده شد، کتاب نه از نظر اصول نشر نمرۀ قابل قبولی می‌گیرد، نه در ترجمه امانت‌داری کرده است، و نه از نظر اصول نگارشی و مبانی زیبایی‌شناسی جایگاهی دارد. امیدواریم که هیچ‌گاه، حتی با تلاش‌هایی که برای معرفی این کتاب در سایت انجمن نجوم ایران شده است، این کتاب‌ها ردپایی را در کتاب‌های درسی کودکا‌نمان نداشته باشند و لااقل آن‌ها از این کتاب‌سازی‌ها و بی‌اخلاقی‌ها مصون باشند.

_____________________________

[۱] جوآن بیکر, نظریه‌های تأثیرگذار در علم نجوم که شما باید بدانید, ویراستۀ مهدی خاکیان قمی, ترجمۀ امیرحسین فرجادنسب (تهران: سبزان, ۱۳۹۳)

Joanne Baker, Universe: 50 Ideas You Really Need to Know (New York: Quercus, 2011)[2]

 Joanne Baker, ۵۰ physics ideas you really need to know (New York: Quercus, 2007)[3]

[۴] «تارنمای شخصی امیرحسین فرجادنسب», دسترسی می ۱۳, ۲۰۱۶ در http://farjadnasab.blogfa.com/

[۶] جوآن بیکر, نظریه‌های تأثیرگذار در علم فیزیک که شما باید بدانید, ترجمۀ مائده فضل‌‌علی‌زاده و مهدی خاکیان قمی (تهران: سبزان, ۱۳۹۲)

[۵] مارک هندرسون, جوآن بیکر و تونی کرلی, نظریه‌های تأثیرگذار در علم ریاضیات که شما باید بدانید, ترجمۀ سحر عرب‌زاده, هدی منصوریان تفتی, و مهدی خاکیان قمی (تهران: سبزان, ۱۳۹۳)

[۷] زیمانسکی, مارک والدو و دیتمن, ریچارد, حرارت و ترمودینامیک, ترجمۀ حسین توتونچی, حسن شریفیان عطار و محمدهادی هادیزاده, (تهران: مرکز نشر دانشگاهی, ۱۹۸۱)

[۸] انجمن نجوم ایران، دسترسی می ۱۳, ۲۰۱۶ در http://asi.ir/