“علم طبیعت بیشتر یا تقریبا بیشتر درباره ی اجسام و مقادیر و خصایص و حرکات آنها و همچنین درباره ی مبادی این نوع جوهر گفتگو می کند….”

این اولین جمله ی ارسطو عالم طبیعت و فلسفه ی محض هلنی (یونان باستان) بوده در کتابی بنام  در آسمان البته به ترجمه ی فارسی. ارسطو آنچه را تا آن زمان از دید خود و دیگران به عنوان فلسفه که همچون الان و نه قرون وسطا و حتی کمی قبل از آن، می دانسته و درک و تحلیل کرده به رشته ی تحریر درآورده.

در این کتاب شما با مفاهیمی آشنایی پیدا می کنید که همین الان هم در قالبی امروزی تر مورد بحث هستند. گویی همان دیدگاه ها و مباحث از دوران باستان تاکنون برجای خود باقیست و حتی با پیشرفت ناگهانی علم در قرون بیستم، سوالات بیشتری را پیش روی فیلسوفان (فیزیکدانان) قرار داده. البته اشاره کنم فلسفه ی اجتماعی و علوم انسانی نیز کاملاً تحت تأثیر آمار و احتمالات در قالب نظریه های مختلف مانند عدم قطعیت، نظریه ی بازیها، و زیست شناسی و جامع تر از همه فیزیک قرار دارد. خواندن منابع گذشته بسیار ارزشمند است چرا که شما باید به نوشته های اساتید مراجعه کنید تا مفاهیم را درک کنید. و ارسطو گویی در همین الان هم در شتابدهنده ها و آزمایشگاه های فیزیک و نجوم و زیست به دنبال جواب سوالات خودش می گردد. سوالاتی که یقیناً با قطعیتی که آنها را به نگارش درآورده خودش مطمئن نبوده و و این ذات ذهن پویای بشر است و گرنه با طرح هر سوال ده ها یا صدها سوال جدید طرح نمیشده.

این رساله یا همان ماتیکان(به زبان فارسی میانه) به چهار کتاب تقسیم شده و در هر کدام شما با دیدگاه های آن زمان تقریبا آشنا می شوید. تقریباً چون کتابهای بسیار قطور ترجمه نشده ای به زبانهای مختلف غیر از فارسی هست درباره ی پارسیان باستان و مدارک مختلفی که ما حتی در قالب یک کتاب در اختیار نداریم.

کتاب اول: جهان فوق قمر

بحثی پایه ای درباره ی تعاریف بنیادی طبیعت است. از جمله  فساد پذیری و ناپذیری، یکتایی آسمان، جسم نامتناهی و غیره.

کتاب دوم: جهان فوق قمر، دنباله

جمع بندی مطالب قبل، کروی آسمان، حرکت آسمان، ستارگان که این اخرین مورد چند بخش اصلی را به خودش اختصاص داده و در نهایت دو بخش راجع به زمین.

کتاب سوم: جهان تحت قمر

که همان طور که پیداست، راجع به عناصر و ذرات بنیادی از دید یونانیان باستان بوده (اگر قبول کنیم این افکار و نتایج فقط نتیجه ی فکری هلنی ها بوده).

کتاب چهارم: جهان تخت قمر، دنباله

همان عناصر چهار گانه ی معروفی که در هر کتاب ساده ای هم راجع به آن خوانده اید. و البته سنگینی و سبکی که عملاً مقدمه ای است برای تعریف حجم و چگالی.

برای اینکه که اهمیت این اثر را کمی نشان داده باشم (البته اگر موفق باشم) : چند مفهوم بسیار مهم در علم وجود دارد که بعدها یکی از اساسی ترین مفاهیم علم بنام ترمودینامیک شکل گرفت.

  • غیر ممکن است اجسامی وجود داشته باشند که سنگینی نامتناهی یا سبکی نامتناهی داشته باشند! جمله ی کاملاً فلسفی بدور از شناخت علمی با آنچه بعداً علوم دقیق نامیده شدند! ولی می بینیم که چقدر همچنان برای فیزیک این مفهوم مهم است. چرا! چون فیزیک یعنی اندازه گیری! سنجیدن چه چیز؟ چیزی که قابل سنجیدن باشد! (اینجا کاری به متافیزیک نداریم که بحث خودش را دارد).
  • او به دینامیک عالم اشاره دارد و با دلایلی که داشته نشان می دهد که مکان بی حرکتی یکنواختی به همراه دارد و چون ظاهراً دینامیک جای استاتیک در اکثر نقاط عالم (از دید وی) دیده می شود پس همه چیز تماماً سنگین یا سبک نیستند و مخلوطی از اینها وجود دارد.
  • وجود جهانهای دیگر منوط به همجنس بودن با چهار عنصر بنیادین طبیعت است وگرنه وجود ندارد.
  • ابتدای کتاب اول ارسطو اشاره به شخص دیگری  بنام «امپدوکس» می کند که به حرکت گردابی قائل بوده در عالم در حالی که او چندان تمایلی به این مسأله نداشته.
  • درسراسر این کتاب به مواردی برمی خورد که اگر با فرد هویل کیهان شناس بریتانیایی آشنا باشید تفاوت چندانی نمی بینید. هردو در جاهایی برای استدلال ایده ی خودشان مرتکب یک اشتباه بزرگ شده اند! پیچیده کردن و مغلطه! ولی هردو به هر حال کارها و ایده های ارزشمندی انجام دادند. این جمله ی ماکس پلانک را همیشه به یاد داشته باشید وقتی بدانیم جایی به اشتباه رفتیم اصلاً نباید ناامید و ناراحت باشیم چون یک کشف بزرگ انجام دادیم! فهمیدیم این روش یا ایده غلط بوده و با خیال راحت سراغ ایده های دیگر می رویم!
  • چون کتاب شمایه ای از فلسفه هم دارد باید کمی عمیق مطالب را دنبال کنید.
  • در نقد فیثاغوریان، ارسطو مقاله ی بعد ی را نوشته که به نظرم مترجم دچار یک اشتباه شده: پیش و پس را تصویر آینه  ای دانسته(بعد از مطالعه متوجه ایرادی که اشاره کردم خواهید شد).
  • همچنان با ایده ی جهان پایا ادامه میدهد و ایده های مهمی را مطرح می کند.
  • در بخش یا مقاله ی سوم دچار یک تناقض می شود و همان مغلطه را پیش می کشد! جهان را متافیزیکی می داند  دوباره اشاره به فیزیکی بودنش می کند و بین مادی بودن یا غیرمادی بودن جهان گرفتار می شود.
  • تقارن کروی را بهترین می داند و لایه هایی را با مرز بین کره های تو درتو می داند. مفهوم هفت آسمان را حتماً بارها درجاهای مختلف شنیده اید که ریشه در افکار فلسفی فیلسوفان داشتند.
  • ستارگان فاصله ی ثابتی از هم دارند.
  • اشاره ای عجیب به همان مفهومی دارد که ما آن را همگنی و همسانگردی در کیهان شناسی نوین به عنوان دو از سه اصل می دانیم. و مبدا مکانی و نه زمانی که مطلق می داند، را طوری مطرح می کند که نظریه ی انفجار بزرگ مطرح می کند. البته تعجب نکنید علم ارسطویی دوست داشته فکر کند و گاهی در علم انطور که می خواهیم و نه انطور که ممکن است وجود داشته باشد می اندیشیم.  قرن بیست و یک از این مشکل کم کم فاصله می گیرد.
  • حرکت انتقالی منشأ گرماست.
  • در آخرین مقاله از کتاب دوم، ایده ی زمین مرکزی خود را مطرح می کند.
  • نظم را شالوده ی اصلی حرکات طبیعت می داند. بی نظمی به نامتناهی می انجامد و در طبیعت نامتناهی وجود ندارد. این مفهوم بی نهایت زیباست! توضیحی نمی دهم تا کتاب را بخوانید. ارسطو در کل با چند کلمه بیشتر ما را مواجه میکند سبکی –سنگینی-منتاهی-نامتناهی.
  • و یک ایده ی درخشان دیگر که فیزیکدانان امروز به آن باور دارند: هرآنچه خاصیت سبک سنگینی نداشته باشد، ریاضیاتی است و چنین چیزی وجود خارجی ندارد.
  • بزرگی را نماد سرما و کوچکی را نماد گرما می داند!! چرا که گرما از اجسام کوچک عبور میکند و سرما خیر!
  • به زبان خود قانون ارشمیدس را مطرح  می کند.

برای اینکه بیش از این مطلب طولانی نشود شما را به خود کتاب ارجاع میدهم تا بخوانید تا چند هدف را دنبال کرده باشید: با علم ، بخصوص نجوم در گذشته آشنایی بیشتری پیدا کنید. در مفاهیم عمیق شوید و بدانید علم از ابتدا به چه شکل بوده و با چه دیدگاهی به اینجا رسیده. البته این کتاب فقط کتاب ارسطو ست و نه تاریخ علم.

از معدود کتابهایی است که متن اصیل را در اختیار خواننده قرار می دهد. زیرا نوشته خود ارسطو است.  ترجمه خود از ترجمه ی فرانسه آماده شده.  در کل ترجمه ی بدی نیست. گاهی به نظر می رسد متن ثقیل و یا در هم پیچیده است که دو ایراد وارد است خود ارسطو و مترجم که با تناقض ارسطو دچار تناقض در ترجمه هم گاهاً شده. ولی به نظرم از پس ترجمه ی کتاب به خوبی برآمده. به هر حال متن کتاب توجه داریم که با ادبیات دوران باستان نوشته شده! برگردان آن به صورتی که معادل فارسی آن دوران باشد امکان ندارد چون فارسی میانه بلد نیستیم!

مشخصات کتاب:

ترجمه: اسماعیل سعادت/ ناشر: هرمس

“نویسندگی را از ۱۱ سالگی در سال ۱۹۳۱ شروع کردم. سعی نکردم علمی تخیلی بنویسم بلکه به چیزی بسیار ابتدایی تر چنگ انداختم. پیش از دوره ی مجله های کاهی، عصر «رمان های ده سنتی» بود. من آخرین روزهای آن دوران را شاهد بودم.”

آیزاک آسیموف! غول علمی تخیلی قرن بیستم که آنقدر بزرگ بود که منتقدان بزرگی هم داشته باشد و هر کتاب او ریزبینانه مورد نقد قرار می گرفت. علی رغم بسیاری از دوستان طرفدار علمی تخیلی که گرفتار هالیوودی گرایی علمی تخیلی شده اند، باید اذعان کنم حتی بزرگانی چون هاین لاین و کلارک، آسیموف نبودند! ولی آسیموف با خودزندگینامه یا اگر راحتید همان اتوبیوگرافی چنان شوخ طبعانه و واقع گرایانه زندگی نامه اش را نوشته گویی شخصی قصد داشته کمی خودش را دست بیندازد. ولی آسیموف در این شوخ طبعی از زندگی خودش تا سن هفتاد سالگی نوشته. زندگی ای که زود تمام شد. مانند بسیاری از بزرگان دیگری در حیطه های مختلف علمی و غیر علمی. شاید طرفداران کلارک بسیار بدشان بیاید ولی گاهی فکر می کنم : نگاه کن ، آسیموف کسی که سه نسل با کتابهای ساده نویسی شده ی وی با دنیای علم اشنا شدند و بسیاری زندگی علمی خود را مدیون همین کتابهای ساده ولی ارزشمند آسیموف کبیر هستند. و نجومیهای سراسر دنیا دقیقاً در کانون همین دسته از آدمها قرار دارند.

و اما من.آسیموف!

آخرین خودزندگی نامه  کامل شده ی آسیموف است که فرصت نکرد باری دیگر آن را به روز کند. آسیموف به دلیل شوخ طبعی که حتی دو کتاب جوک را به نام خودش چاپ کرد در این کتاب از دردها و دغدغه ها می گوید و با صداقتی کودکانه می نویسد که نمی خواهد خواننده از دست او یا مطالب کتاب ناراحت شود در نتیجه ترجیح داد شوخی را با داستان زندگی خودش از مهاجرت تا مغازه ی آب نبات فروشی پدر که در آن کار می کرد به سمتی سوق دهد که همین سختی هایی هم که بیان کرده به چشم نیایند و وارد اصل ماجرا شود؛ یعنی زندگی پرکار و عجیب و غریب نویسنده ای بی رغیب از نظر تعداد آثار و به نظرم ارزش این تعداد اثر.

ترجمه ی فارسی کتاب به دلیل زمان طولانی که منتظر چاپ بوده چنان تراشیده و شسته رفته است که باید اقرار کرد جزو معدود ترجمه های موفق دوره ای شده که فاجعه ای بنام ترجمه این روزها بیداد می کند! در این کتاب ۷۶۴ صفحه ای فقط به تعدادی (حدوداً ۱۲ تا ۱۸) غلط تایپی بسیار جزیی برمی خورید. این کتاب ماهیتاً غیر از آثار علمی تخیلی آسیموف، تنها کتابی است که هرچه پیش رفتم ترسیدم کتاب تمام شود و من از خاطرات و طنز آسیموف بهره نبرم و روحیه ام بعد از مدتی کار در روز و مطالعه و دانشگاه شاداب نشود! و البته دوباره این کتاب را خواهم خواند.

خب تا اینجا غیر از چند غلط تایپی نقدی نکردم! خب نقد منفی وجود ندارد فقط بد نبود اگر جلد آن با کتاب اصلی یکی در میآمد. عکسی از آسیموف. متأسفانه ناشر از تصویری استفاده کرده که مضمون اصلی به گونه ای روی جلد گم است. آسیموف روی صندلی مزین به حکاکی های علمی و تخیلی که نشان از جایگاه بی همتای او از دید طراح یعنی رونا مریل داشته که ارتباطی به روی جلد این کتاب نداشته. کتاب اصلی، عکس نمای بسته ی صورت خندان آسیموف را دارد.

توضیحات کافی را در سایت ناشر (کاروان) می توانید بخوانید.قیمت کتاب کمی بالاست ولی برای کتاب ارزشمند و مفرحی مرتبط با آسیموف هیچ است. آسیموف ۴۵۱ کتاب چاپ کرده که جزییات قضیه را خودش توضیح داده و البته بد نیست بدانید اینها تنها آثار وی نبودند. تعداد بسیار زیادی که یادم نیست به چند هزار مقاله می رسید در مجلات مختلف چاپ کرده که تعدادی از آنها به صورت مجموعه چاپ شدند و جزو همان ۴۵۱ کتاب هستند. ۲ ژانویه تولد آسیموف بود و من متأسفم که حتی نتوانستم مطلبی درباره ی این نویسنده و مروج بزرگ علم بین کودکان و نوجوان و حتی بزرگسالان بنویسم. ولی من همیشه یک جمله را در مواردی تکرار می کنم، منتظر باشید ولی نه برای خواندن این کتاب!

نسلهای مختلف علمی ما تاکنون در ایران با کتابهای داستانی و علمی او رشد کردند و بسیاری از ما آشنایی با دنیای علم را مدیون این نویسنده ی بزرگ هستیم.